کد خبر: 4265

شور شاعرانه و موسیقایی در قسمت هشتم «صداتو»

خواننده کُرد با اجرای شعر فریدون مشیری در «صداتو» غوغا کرد.

اجرای خواننده جوان کُرد با شعر «گل بهاری» از فریدون مشیری در قسمت هشتم برنامه «صداتو»، شور و هیجانی خاص در میان داوران و مخاطبان به پا کرد.

به گزارش پایگاه خبری گزاره 24

فریدون مشیری روزنامه نگار و شاعر سرشناس ایرانی است که با اشعارش جایگاه ویژه‌ای در قلب مخاطبان فارسی زبان دارد. با اینکه شهرت فریدون مشیری در شعر نو است اما وی با شعر قدیم فارسی آشنا بود و آثار شاعرانی مانند سعدی و حافظ و همین‌طور شاهنامه‌ی فردوسی را به خوبی می‌شناخت.

بیوگرافی فریدون مشیری

فریدون مشیری در تاریخ سی‌ام شهریور ماه 1305 در شهر تهران و خیابان ایران به دنیا آمد. از آن جایی که جد پدری فریدون، به خاطر یک مأموریت اداری به شهر همدان مهاجرت کرده بود، پدرش ابراهیم مشیری افشار در سال 1275 هجری شمسی در شهر همدان به دنیا آمد اما در دوران جوانی به تهران آمد و در سال 1298 بود که در وزارت پست مشغول به کار شد. مادرش نیز اعظم السلطنه نام داشت ولی به او لقب خورشید را داده بودند. مادر فریدون بسیار به شعر و ادبیات علاقه داشته و حتی گاهی شعر می‌سروده است.

فریدون کلاس اول و دوم ابتدایی خود را در شهر تهران سپری کرد، سپس به دلیل مأموریت اداری پدرش به مشهد رفتند و پس از گذشت چند سال مجدد به تهران بازگشتند. وی سه سال دبیرستان را ابتدا در مدرسه دارالفنون گذراند و پس از آن به دبیرستان ادیب رفت. مشیری هم‌زمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد. در همان سال مادرش در سن 39 سالگی در گذشت که اثر عمیقی در او بر جا گذاشت. وی سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف مشغول تحصیل شد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامه‌ها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و نویسندگی را به عهده گرفت.InShot_20250504_142128717

وی بعدها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. اما کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر باعث شد سرانجام تحصیل را رها کند و کار در مطبوعات را ادامه دهد. مشیری از سال 1332 تا 1351 مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات به تمام زمینه‌های ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر می‌پرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحات معرفی شدند. مشیری در سال‌های پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادبی مجله سپید و سیاه را برعهده داشت، او در همان سال‌ها با مجلهٔ سخن به سردبیری پرویز ناتل خانلری همکاری داشت. وی در سال 1350 به شرکت مخابرات ایران انتقال یافت و در سال 1357 از خدمت دولتی بازنشسته شد.

مشیری از دوران خردسالی به شعر علاقه داشت و در دوران دبیرستان و سال‌های اول دانشگاه، دفتری از غزل و مثنوی ترتیب داد. آشنایی با قالب‌های شعر نو، او را از ادامه‌ی شیوه‌ی کهن بازداشت، اما راهی میانه را برگزید. فریدون مشیری در 1334 نخستین دفتر شعرش را با نام تشنه طوفان و با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی منتشر کرد که نیمی از آن اشعار کلاسیک و نیم دیگر شعر نو بود.

وی در 1335 دومین دفتر شعرش را با عنوان گناه دریا منتشر کرد که بازتاب زیادی در میان مردم داشت. اما این ایام دیری نپایید. عبدالحمید آیتی نویسنده و نظریه‌پرداز، انتقاد تندی از اشعار و سبک فریدون مشیری کرد که شاعر را دل آزرده ساخت و موجب شد وی تا پنج سال هیچ اثری چاپ نکند. فریدون مشیری پس از پنج سال و در سال 1340 سومین دفتر شعرش را تحت عنوان ابر منتشر کرد. مشیری که توجه خاصی به موسیقی ایرانی هم داشت از سال 1350 تا 1357 عضویت در شورای موسیقی و شعر رادیو را پذیرفت.InShot_20250504_142154449

فریدون مشیری در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی و به دلیل بازنشستگی و فراغت از مشاغل اداری و دولتی بیشتر به شعر و ادبیات پرداخت. در ده سال آخر عمرش آن قدر پر کار شده بود که از مجموع دوازده دفتر چاپ شده از وی شش دفتر مربوط به ده سال آخر عمرش است.

همسر فریدون مشیری

فریدون مشیری در سال 1333 با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد.

فرزندان فریدون مشیری

فریدون مشیری و اقبال اخوان دو فرزند به نام‌های بابک و بهار از خود به یادگار گذاشتند.

درگذشت فریدون مشیری

مشیری سال‌ها از بیماری رنج می‌برد و در بامداد روز جمعه 3 آبان‌ماه 1379 خورشیدی در 74 سالگی در تهران درگذشت. آرامگاه او در بهشت زهرا، قطعهٔ 88 (قطعهٔ هنرمندان)، ردیف 164، شمارهٔ 10 است.

متن شعر گل بهاری

نازنینم چونان گل بهاری

صفای جان و دل من بنفشه‌زاری

چه کرده‌ای با دل من خبر نداری

لحظه لحظه می‌دود دلم به سوی تو

ذره ذره می شود در آرزوی تو

به هر دو عالم ندهم نگاه دلجوی تو

زیبا، شیرین، آرام جانی

خندان، خندان دل می ستانی

غزل خوان گل افشان چو باز آیی

جهان را چه زیبا بیارآیی

روشن‌تر از صبح سپیدی

در جان من نور امیدی

تو همچون ستاره درخشانی

فروزان چو خورشید تابانی

دلم را نگارا نمانده یارا

به مهربانی بخوان ما را

می نشینم سر راهت که نگاهت به چشمان من افتد

تا ببینی چرا هر دم سرشک غم به دامان من افتد

ای نسیم پرنیان پوش

در دل نگردد آتش عشق تو خاموش

بیا تو ای زیبا که من در سر شوری دارم از اشتیاقت

ببین که جان بر لب رسیده است‌ام

چو شمع می‌سوزم از فراغت

تا نغمه ای سر می‌کند مرغی خوش آواز

دل چون کبوتر می کند سوی تو پرواز

 

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها