شفیعی کدکنی: شجریان نابغه بینظیر آواز ایران
شفیعی کدکنی: شجریان نابغه بینظیر آواز ایران و ستایش ادبیات فارسی
شفیعی کدکنی جایگاه شجریان را در موسیقی ایران همطراز حافظ در ادبیات میداند و او را نابغه بینظیر آواز و ستارهای درخشان در میراث موسیقایی کشور مینامد.

شفیعی کدکنی ارادت عمیقی به استاد آواز ایران دارد؛ به حدی که جایگاه او را در موسیقی همانند جایگاه حافظ در ادبیات فارسی میداند. همه ما به خوبی از مقام و منزلت این شاعر بزرگ در ادبیات فارسی و همچنین علاقهمندی کدکنی به او آگاهیم. این شاعر معاصر، معلمی است که گفت: «من حق و حد خودم نمیدانم که درباره هنر شجریان صحبت کنم» و با این سخن، به دانشجویان خود آموزش داد که درباره موضوعاتی نظر دهند که تخصص و سواد کافی در آن دارند. چنین فردی نمیتواند صرفاً بر اساس علاقه و سلیقه شخصی، استاد آواز را حافظ موسیقی بنامد؛ بلکه او درباره جنبههایی از هنر شجریان سخن گفت که در آن تبحر دارد، یعنی درونمایه.
با اینکه کدکنی خود را در حد و اندازهای نمیداند که درباره موسیقی شجریان اظهار نظر کند، اما تلاش کرده است تا جایگاه او را به خوبی روشن سازد. برای نمونه، در سخنرانی سال گذشته خود گفت: «حنجره شجریان معجزه میکند. ما قدر شجریان را نمیدانیم. در کشور ما یک نابغه در حوزه آواز پیدا شده است و میتوان با اطمینان گفت میراث موسیقایی شجریان برابر با میراث تمام خوانندگان است.»
شفیعی کدکنی سروده است: «اگر میشد صدا را دید / چه گلهایی / چه گلهایی / که از باغ صدای تو به هر آواز میشد چید / اگر میشد صدا را دید». البته این شعر برای شجریان سروده نشده است، اما اگر دنبال مصداقی برای ابیات زیبای آن بگردیم، بیتردید به استاد آواز خواهیم رسید. شجریان، آواز ادبیات ما بود؛ تصنیفات او به ابیات جاودانه و باشکوهترین شاعران ادبیات فارسی پیوند خورده است و به همین دلیل، همواره ماندگار و منحصر به فرد باقی خواهد ماند. علاقهمندی استاد ادبیات به استاد آواز نیز از همین رو است؛ او شجریان را ستود، چون او را خادم ادبیات میدانست، همانگونه که خودش به آن خدمت میکرد.
این شاعر معاصر، صدای استاد آواز را زنده کننده وطن نامیده و در شعری که به مناسبت تولد او سروده است، زلال بیکران آواز شجریان را برای همه آشکار کرده است. در تازهترین مجموعه شعر او با نام «طفلی به نام شادی»، سرودهای درباره مرحوم محمدرضا شجریان آمده است:
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن، زِ نو، جوان شود دمی دگر برآورد
به روی نقشه وطن، صدات چون کند سفر
کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد
برون زِ ترس و لرزها، ز مرزها گذر کند
بهار بیکرانهای به زیب و فر برآورد
چو موجِ آن ترانهها برآید از کرانهها
جوانههای ارغوان زِ بیشه سر برآورد
بهار جاودانهای که شیوه و شمیم آن
ز صبرِ سبزِ باغِ ما گلِ ظفر برآورد
سیاهی از وطن رود، سپیدهای جوان دمد
چو آذرخشِ نغمهات زِ شب شرر برآورد
شب اگر چه هراس و هو کند، زِ خویش شستوشو کند
در این زلال بیکران، دمی اگر برآورد
صدای توست جادهای که میرود، میرود
به باغ اشتیاق جان و زان سحر برآورد
بخوان که از صدای تو در آسمانِ باغ ما
هزار قمریِ جوان دوباره پَر برآورد
سفیرِ شادی وطن، صفیر نغمههای توست
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد