داستان پشتصحنه ترانه «علاج» محسن چاوشی و روایت کمتر شنیدهشده کاظم بهمنی
ماجرای پشتصحنه ترانه «علاج» محسن چاوشی و روایت کمتر شنیدهشده کاظم بهمنی درباره ساخت این اثر
روایت کمتر شنیدهشده از ساخت ترانه «علاج» محسن چاوشی و لحظههای تأثیرگذار همکاری کاظم بهمنی در پشتصحنه این اثر

کاظم بهمنی، شاعر ترانه «علاج»، روایت میکند که شب تصمیم گرفتند این اثر را با محسن چاوشی بسازند. او میگوید: در آن شب، با هم قدم میزدیم و پس از صحبتهای زیاد، شوخی به او گفتم: «ترسیدیا؟» و او جواب داد: «ذرهای نمیترسم، ما جنگ زدهایم، اما خیلی از این «مردم» با جنگ غریبهاند. باورم نمیشود که دوباره به خاکمان تجاوز شده است.» او افزود: «مردم» خیلی نگراناند، همه بغض دارند... کاش میشد برایشان کاری کنیم.
سپس به خانهاش برگشتیم. ساعت حدود ۱۰:۳۰ شب بود و صدای پدافند هوایی مدام ادامه داشت. او یک ملودی که قبلاً ساخته بود، پخش کرد و گفت: «روی همین خط بنویس.» فوادیان برایم قهوه درست کرد تا خوابم نبرد. من تا صبح بند به بند مینوشتم و او هم هر بند را میخواند.
ساعت ۴ صبح بود و اثر کافئین قهوه اثر گذاشته بود، اما او هنوز اصرار داشت که نخوابم. وقتی به صورتش نگاه میکردم، انگار موضوعی خواب را از چشمانش ربوده بود. من در اتاق پشت میز نشسته بودم و هر ربع سر میزد تا مطمئن شود نخوابیدهام، و با حرفهایش سعی داشت من را تهییج کند.
کاظم خطاب به «مردم» نوشت: بگو هرچه بزنند، ما هم جواب میدهیم، بگو هرچی بزنن، ما هم جواب میدیم، بگو نترسید، این سر و صداها بیشتر برای نفوذ یاس است! بگو: «خدا هوامونو داره...» ساده و صریح بنویس که همه «مردم» بفهمند.
صبح ساعت ۷، کار من تمام شد. در استودیو دراز کشیدم و چشمانم بسته میشد. از فشار خواب نمیتوانستم از کولر بخواهم خاموش کند و حسابی سردم بود. ساعت ۸ صبح، با صدای اسپیکر چشمانم را باز کردم و با لبخندی رضایتمند، گفت: «تمومه!» نمیدانم چه ساعتی بود.
یک ملحفه روی من کشید و در اتاق آرام بسته شد. امروز دیدم کسی نوشته است که چند میلیارد پول برای «علاج» گرفتهام، ای کاش این حرف درست باشد، چون او نمیداند که محسن بیشتر درآمدش را کجا خرج میکند. اگر خرج خودش کرده بود، الان در یک خانه معمولی ۹۰ متری مستاجر نبود.