کد خبر: 11484

داریوش ارجمند: تأثیرپذیری از شریعتی و خامنه‌ای در مبارزه و حقیقت

داریوش ارجمند: تأثیرپذیری از علی خامنه‌ای و علی شریعتی، نگاه به مبارزه و حقیقت در دوران پهلوی

داریوش ارجمند از تأثیرپذیری از علی خامنه‌ای و علی شریعتی، نگاه مبارزه و حقیقت در دوران پهلوی و نقش هنر و باورهای دینی می‌گوید.

داریوش ارجمند: تأثیرپذیری از علی خامنه‌ای و علی شریعتی، نگاه به مبارزه و حقیقت در دوران پهلوی

داریوش ارجمند، بازیگر شناخته شده سینما و تلویزیون، کمتر کسی می‌داند که شاگرد دکتر علی شریعتی بوده است و در دوران رژیم پهلوی به دلیل فعالیت‌های هنری، مورد بازخواست ساواک قرار گرفته است. او در گفتگویی با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی اظهار داشت: «تنها کسی که با من مقابله می‌کرد، ساواک بود.» پس از اجرای نمایشنامه «سلطان مار» در دهه 40، او را به زندان لشکر بردند و حتی تهدید کردند که اعدامش می‌کنند و پس از آن از دانشگاه اخراج شد.

اما این پایان ماجرا نبود؛ ارجمند به خاطر ارتباطش با دکتر علی شریعتی همواره در مظان اتهام ساواک قرار داشت. با این حال، او ارتباطش با شریعتی را ادامه داد و پس از خروج این استاد از ایران، قرار بود در پاریس او را ملاقات کند، اما با مرگ شریعتی این دیدار هرگز محقق نشد.

داریوش ارجمند که به خاطر بازی در نقش مالک اشتر در سریال «امام علی(ع)» جایگاه ویژه‌ای در دل مردم ایران دارد، بیان می‌کند در تمام عمر تحت تأثیر دو «علی» بوده است: علی خامنه‌ای و علی شریعتی. او می‌گوید شریعتی دانشجویانش را تشویق می‌کرد تا در جلسات سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای شرکت کنند و تأکید می‌کرد: «در مسجد کرامت، یک روحانی جوان به نام سید علی خامنه‌ای است. بروید و پای صحبتش بنشینید و ببینید چه می‌گوید.»

ارجمند خاطرات جالبی از کلاس‌های درس دکتر شریعتی دارد و هنوز با اشتیاق درباره آن روزها صحبت می‌کند. او معتقد است دکتر شریعتی ذهن بسیاری از جوانان آن دوره را زیر و رو کرد و شکاکیت در ذهن‌ها ایجاد نمود تا آنان پاسخ سوالاتشان را بیابند.

در ادامه، متن کامل گفت‌وگو با داریوش ارجمند را می‌خوانید؛

او در دوران حضور در مشهد، که یکی از مراکز مهم مبارزه با رژیم پهلوی بود، فضای سیاسی آن زمان را درک کرد. ارجمند توضیح می‌دهد: «من شاگرد اول کلاس مرحوم دکتر شریعتی بودم و در دانشگاه مشهد فعالیت هنری می‌کردم. آقای دانشور نیز از نویسندگان آن دوره و جوان با استعدادی بود که ادبیات می‌خواند و من تاریخ را در کلاس‌های دکتر شریعتی می‌نوشتم.» او ادامه می‌دهد: «من خودم به شدت تحت تأثیر افکار دکتر شریعتی قرار داشتم و هنوز هم هستم. او یک انسان مبارز بود. جمله دکتر شریعتی همیشه در ذهنم باقی مانده است: "اگر بند از بندم جدا کنند، حسرت گفتن یک "آخ" را بر دلشان می‌گذارم." او بر اعتقاداتش عمل می‌کرد. من قرار بود در پاریس او را ببینم، اما اجل مهلتش نداد.»

ارجمند معتقد است کتاب‌های دکتر شریعتی آنطور که خودش بود، نیستند؛ باید نگاه و شخصیت او را دید تا او را شناخت. او هم فرهنگ شرق و هم غرب را می‌شناخت و در پی حقیقتی بود که در تشیع و اسلام یافته بود. مقتدایش علی ابن ابی‌طالب(ع) بود و نام حضرت زینب(س) تنها کلمه‌ای بود که هنگام شنیدنش لب‌هایش می‌لرزید، همان‌طور که مقبره‌اش در کنار مزار حضرت زینب(س) قرار دارد.

دکتر شریعتی در کلاس‌های درسش موضوعاتی چون تاریخ اسلام و تمدن را بررسی می‌کرد و ذهن جوانان آن زمان را متحول ساخت. شکاکیت در آنان ایجاد کرد تا به دنبال پاسخ سوالاتشان بروند. مهم‌ترین اصول اندیشه او «بازگشت به خویشتن» است که هنوز هم نیازمند آن هستیم. او استادی بود که با دانشجویانش رابطه‌ای نزدیک برقرار می‌کرد، در رستوران‌ها با آنها غذا می‌خورد و با هم چای می‌نوشید، برخلاف دیدگاه اغلب اساتید آن زمان که چنین رفتاری را کفر می‌دانستند. این روش، فاصله میان دانشجو و استاد را از بین برد و شریعتی را به عنوان رفیق و راهنمای جوانان معرفی کرد.

او تأکید می‌کرد باید از اسلام به درستی دفاع کنیم و با صداقت، وجدان بیدار و استدلال، مکتب اسلام را تبیین کند. او تمدن یونان، مصر، مارکسیسم، بودیسم و سایر فرهنگ‌ها را به صورت کامل آموزش می‌داد و با منطق، همه آن‌ها را نقد می‌کرد. دکتر شریعتی زمان‌شناس بود و به اعتقاد ارجمند، یک روشنفکر واقعی محسوب می‌شد، نه از آن نوع روشنفکران قلابی که فقط این عنوان را یدک می‌کشند. او هم نویسنده، هم شاعر، هم تاریخ‌دان، هم جامعه‌شناس و هم مذهب‌شناس بود و در هر حوزه‌ای نوآوری داشت.

مهم‌ترین نکته درباره او، این است که با وجود اینکه درباره اسلام، تشیع و علی ابن ابی‌طالب(ع) مطالب فراوانی نوشته شده بود، اما دیدگاه متفاوت و نوآورانه دکتر شریعتی، چهره‌ای جدید را معرفی کرد که تاکنون هیچ‌کس آن‌گونه به آن نپرداخته بود. بازگشت به خویشتن، موضوعی است که دکتر شریعتی بر آن تأکید داشت و ما نیز به شدت به آن نیازمندیم. ما از ریشه جدا شده‌ایم و این حقیقت انکارناپذیر است.

در ادامه، ارجمند به تفسیرهای دکتر شریعتی درباره روزگار معاصر اشاره می‌کند. او پس از سفر حج، مفهوم زر و زور و تزویر را مطرح کرد که تا آن زمان کمتر کسی به آن توجه داشت. او نمادهایی مانند ستون‌های سنگ‌زدن در حج را تحلیل و نشان داد که این نمادها چه مفهومی دارند. بر اساس تفسیر شریعتی، اسرائیل، عربستان و آمریکا نماد این سه ستون هستند: زر و زور و تزویر. خادمین حرمین شریفین، تزویر و ریاکاری اسلام، آمریکا، به عنوان نماد زور، و اسرائیل، نماد تزویر و خیانت، هستند. این تحلیل‌ها، تطابقی با وضعیت امروز داشت و نشان داد که باید شیطان را در دنیای امروز شناخت؛ چیزی که شریعتی به ما آموخت.

سومین موضوع مهم در اندیشه دکتر شریعتی، اهمیت منابع تاریخی و مذهبی است. او معتقد بود باید برگردیم و منابع تاریخی و مذهبی‌مان را اصلاح کنیم، زیرا این منابع می‌توانند جامعه را به مسیر درست هدایت کنند. این سه جنبه، محورهای اصلی فکری او بودند که همچنان باید مورد توجه قرار گیرد.

یک جمله از شریعتی که عنوان یک روزنامه لوموند را به خود اختصاص داد

مرحوم دکتر شریعتی از نظام حکومتی دوران خود ناراضی و درگیر بود، زیرا رژیم پهلوی همواره دشمن او محسوب می‌شد و تلاش می‌کرد با هر وسیله‌ای او را سرکوب کند. در واقع، ساواک با ساختن مقالات جعلی و برچسب زدن‌هایی مانند «مارکسیست اسلامی» سعی در تخریب شخصیت و جایگاه او داشت، اما این تهمت‌ها برای کسانی که او را می‌شناختند بی‌اثر و خنده‌دار بود، چون ما در کلاس‌هایش او را درک می‌کردیم و می‌دانستیم که چه کسی است.

دکتر شریعتی همواره در پی یافتن راهی بود تا افکار و باورهای مردم را تغییر دهد. خاطرم هست که در همان زمان، هویدا، نخست‌وزیر وقت، گفته بود: «بروید ببینید این معلم کیست که ۲۵۰۰ دانشجو را در حسینیه ارشاد جمع می‌کند.» این موضوع برای او بسیار مهم بود. او توانست دیدگاه‌های دانشجویان را تغییر دهد و از نظر من، اندیشه‌های او یکی از ریشه‌های اصلی و درست انقلاب اسلامی است.

او در حوزه‌های مختلفی چون عرفان، عشق، ریاضیات، نقاشی، تئاتر، سینما و فیلم نظریات قابل تأملی داشت. یکی از جملاتی که درباره امام حسین (ع) و کربلا گفته، بی‌نظیر است و شاید کسی نتواند مشابه آن را بگوید: «آنها که رفتند، کاری حسینی کردند؛ اما آنها که ماندند، باید کاری زینبی انجام دهند؛ در غیر این صورت، یزیدی‌اند.» این جمله نشان‌دهنده نبوغ اوست؛ زبانی ساده اما عمیق و پر معنا. همچنین، جمله‌ای درباره شهیدان دارد که در زمان دانشجویی‌ام تیتر روزنامه لوموند شد: «شهید، قلب تاریخ است.» او این مفهوم را چنین تفسیر می‌کرد که زنده ماندن، به معنای زنده بودن در قلب است و قلب، با خون زنده است.

دیدگاه دکتر شریعتی درباره حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

در آن زمان، شما هم در جلسات سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای شرکت می‌کردید؟ نظر دکتر شریعتی درباره ایشان چه بود؟

من آن روز که ساواک آقای خامنه‌ای را بازداشت کرد، در همان مسجد حضور داشتم و این وقایع را دیدم. در آن زمان، دیدگاهی رایج بود که هر کسی عمامه بر سر دارد، عقب‌مانده و فناتیک است، اما دکتر شریعتی به این عقیده باور نداشت. او به ما دانشجویانش می‌گفت در مسجد کرامت یک روحانی جوان به نام سید علی خامنه‌ای است، بروید و صحبت‌هایش را بشنوید. نباید فکر کنید هر کسی عبا و عمامه دارد، حتماً فناتیک است.

همچنین باید بگویم که در طول زندگی‌ام، تحت تاثیر دو فرد قرار گرفتم: علی خامنه‌ای و علی شریعتی، و هنوز هم همین باورها در من است.

چند وقت پیش، صحبت‌های آقای حسن نصرالله در تلویزیون درباره جنگ ۳۳ روزه را گوش می‌دادم، و دیدم چطور این رهبر مقاومت منطقه درباره آقای خامنه‌ای صحبت می‌کند. نصرالله معتقد است که ایشان با غیب ارتباط دارد. او سخنانی گفت که من را متحیر کرد. سردار سلیمانی هم چنین نظراتی داشت. از خدا می‌خواهم سلامتی و طول عمر طولانی برای آقای خامنه‌ای که این مبارزه شریف را انجام می‌دهد، عنایت کند. ما محصول اندیشه‌های این افراد هستیم؛ در دانشگاه دکتر شریعتی و در انقلاب امام و آقای خامنه‌ای.

آیا با ساواک هم درگیر بودید؟ چون در برخی اسناد مربوط به دکتر شریعتی نام شما ذکر شده است.

من هیچ گروه سیاسی خاصی نبودم. ساواک تلاش می‌کرد به واسطه اینکه شاگرد دکتر شریعتی بودم، مرا تحت فشار قرار دهد. به آن‌ها گفتم پدرم فردی مذهبی بود و من هم همین‌طور، هرچند در آن زمان خیلی‌ها نمی‌دانستند که پدرم نظامی است و رئیس بیمارستان شاه رضا در مشهد. من هیچ‌گاه از جایگاه پدرم سوءاستفاده نکردم.

اولین نمایش درباره صحابی پیامبر در تاریخ تئاتر ایران را من در مشهد اجرا کردم، که نمایش ابوذر بود. در این پروژه، با آقای شریعتی مشورت کردم. قبل از اجرای، دکتر شریعتی سخنرانی داشت با عنوان «ابوذر، طوفانی که در ربذه خاموش شد». پس از پایان نمایش، او به روی صحنه آمد و گفت تمام عقده‌های من ریخته است؛ کاری که دانشگاه الازهر نتوانست انجام دهد، شما انجام دادید.

دکتر شریعتی پشت کتابی که پس از ابوذر نوشت و به من هدیه داد، نوشته بود: «به برادرم داریوش، که از رنگ، طرح و نور در ابوذر کلمه ساخته بود و در متن بازی حضور داشت.» عنوان این کتاب «امام علی، مشعلی و دژی» است.

همچنین، پشت بروشور نمایش، جمله‌ای با تأیید دکتر شریعتی نوشته شده بود: «در شگفتم از کسی که در خانه‌اش نان نمی‌یابد و با شمشیر آخته‌اش بر مردم نمی‌تازد.»

به واسطه آنچه از او آموختم، زاویه نگاهی که به من داد و همچنان بر آن زندگی می‌کنم، از او سپاسگزارم. به شادگردی‌اش افتخار می‌کنم و از این که او من را در دینم ثابت قدم کرد، قدردانم. او اولین کسی بود که به ما فهماند بازگشت به خویشتن یعنی چه، پالایش منابع تاریخی چه معنایی دارد و زر و زور و تزویر چه مفهومی دارد.

بازداشت داریوش ارجمند توسط ساواک

آیا سابقه بازداشت توسط ساواک دارید؟

تنها کسی که با من درگیر شد ساواک بود، چون من همراه شریعتی حرکت می‌کردم و از او تعریف می‌کردم. پس از هر کلاس، نوار سخنرانی‌های شریعتی را به مرکز تئاتر خراسان می‌بردم و برای بچه‌ها پخش می‌کردم.

یک‌بار در ساواک از آقای شریعتی خواسته بودند نام دوستانش را بگوید و او نام مرا ذکر کرده بود.

آن‌ها به من می‌گفتند چاقوکش نواب صفوی، و به علی شریعتی نیز همین لقب را می‌دادند.

بازداشت من توسط ساواک مربوط به نمایشنامه «سلطان مار» اثر آقای بیضایی است. حدود سال‌های 45 یا 46 بود که مرا به زندان لشکر بردند و تهدید کردند که اعدام می‌کنم، سپس از دانشگاه اخراج شدم.

چرا ساواک نسبت به آن نمایش حساس شده بود؟

چون هر جا آن نمایش اجرا می‌شد، جمعیت زیادی جمع می‌کرد و یک بار آقای رضا دانشور به من گفت فردا بیا و برویم تئاتر «قال» کنیم. فقط به خاطر این یک جمله، مرا دستگیر کردند و از من پرسیدند که موضوع چه بوده و شما کی هستید، اما هیچ چیز از من نیافتند. بعد از آن خواستند نظر من را درباره آن نمایش بنویسم. من تفسیر مفصلی درباره نمایش «سلطان مار» نوشتم که واقعاً یکی از آثار ارزشمند آقای بیضایی است، بر اساس تعزیه و تخت حوض. من توضیح دادم که آقای ناهیدی آمد و گوش من را زد و گفت در پاسخ بازپرس ساواک، داری فلسفه بافی می‌کنی؟ من هم گفتم که شما گفتید نمایش چه شکلی بود، من هم نوشتم. در نهایت فهمیدند که من به هیچ گروه یا سازمانی وابسته نیستم.

من از زندان آزاد شدم، اما در سال 50، هنگام جشن‌های تاج‌گذاری، دوباره از دانشگاه اخراج شدم تا جشن‌ها تمام شود. روند بازجویی و زندان من همین بود.

در آن دوران شاهد فعالیت‌های گروه‌های چپ و مارکسیستی هم بودید؟ یا با آن‌ها برخورد داشتید؟

در آن زمان، دائماً برای من نامه می‌فرستادند و تشویقم می‌کردند که به این سازمان یا آن سازمان بپیوندم، اما من هیچ‌وقت تمایلی نداشتم چون برای هنر ارزشی قائل بودم و معتقد بودم هنر بالاتر از این تشکیلات است. خیلی‌ها تلاش می‌کردند من را وارد تشکیلاتشان کنند، اما من نمی‌پذیرفتم.

دیدگاه شریعتی نسبت به مارکسیست‌ها

مارکسیست‌ها نسبت به دکتر شریعتی دیدگاه منفی داشتند و با او درگیر بودند. در فرانسه نیز ما با مارکسیست‌ها و آنارشیست‌ها به بحث و جدل می‌پرداختیم. آن‌ها حتی توانایی هضم فرهنگ غرب را نداشتند. دکتر شریعتی می‌گفت که این مارکسیست‌هایی که در کشور ما هستند، هیچ‌کدام مارکس و مارکسیسم را درک نمی‌کنند و شناختی از او ندارند.

از شما سپاسگزارم. اگر نکته‌ای هست که می‌خواهید اضافه کنید، در خدمتتان هستم.

من هم تشکر می‌کنم و در پایان، سلام و درود می‌فرستم به روح امام خمینی (ره) که انقلاب را به نتیجه رساند. همچنین، درود می‌فرستم به روح مرحوم شریعتی و سلام و درود بر آقای خامنه‌ای، تنها فردی که امروز در مقابل استکبار با شجاعت ایستاده و به نخست‌وزیر ژاپن می‌گوید من برای این آقا نه پیغام می‌فرستم و نه پیغامش را می‌پذیرم. آیا در تاریخ ایران کسی را سراغ دارید که در برابر یک ابرقدرت این‌گونه با شهامت سخن بگوید؟ من که رشته‌ام تاریخ است، چنین فردی را ندیده‌ام؛ جز امام خمینی (ره) که گفت آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. به نظر من امام ناشناس آمد و ناشناس رفت و هنوز کسی نتوانسته او را به درستی بشناسد. هر کسی از ظن خود شد یار او. به همین دلیل است که هنوز هم رهبرمان تأکید می‌کند که باید این مرد (امام) را بشناسید. اکنون نیز آقای خامنه‌ای همان راه امام را با شدت و قاطعیت بیشتری ادامه می‌دهد و این نشان‌دهنده ایمان و اعتقاد راسخ ایشان است.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار