کد خبر: 61836

روایت تلخ پناهنده ورزشی ایران از خیانت و عشق به وطن

اظهارات تکان‌دهنده پناهنده ورزشی ایران پس از بازگشت: خیانت شبکه‌های معاند، تلخی زندگی در اروپا و عشق به وطن

روایت تلخ پناهنده ورزشی ایران از خیانت، تلخی زندگی در اروپا و عشق بی‌پایان به وطن در گفت‌وگو با عاطفه احمدی، دختر برفی ایران.

اظهارات تکان‌دهنده پناهنده ورزشی ایران پس از بازگشت: خیانت شبکه‌های معاند، تلخی زندگی در اروپا و عشق به وطن

عاطفه احمدی، ورزشکار ایرانی که در زمان المپیک زمستانی 2022 پکن به عنوان پرچمدار کاروان ایران شناخته می‌شد و به عنوان «دختر برفی» معروف بود، در سال 1401 با تصمیمی ناگهانی جامعه ورزش را شوکه کرد. او در 21 سالگی و در اوج دوران حرفه‌ای خود، با وعده‌های فریبنده راهی آلمان شد و درخواست پناهندگی داد؛ اما حالا، در آذر 1404، این ماجرا به نقطه عطفی رسیده است.

پس از گذشت نزدیک به سه سال، احمدی به کشور بازگشته است، اما نه با دست پر، بلکه با تجربه‌های تلخ زندگی در قلب اروپا و پشت سر گذاشتن مسیر سخت پناهندگی. او در اولین سخنان خود از «سراب» زندگی در آلمان می‌گوید، از وعده‌های دروغ شبکه‌های معاند، از پشت‌پرده‌های افرادی که با عنوان کمک، ورزشکاران را مورد سوءاستفاده‌های سیاسی و مالی قرار می‌دهند و از حقیقت تلخی که پشت دوربین‌های «اینترنشنال» پنهان شده است.

این روایت، مسیر فریب‌خورده‌ای است که با وعده‌های نادرست آغاز شد، با سختی‌های فراوان سپری شد و در نهایت به این نتیجه رسید: «وطنم امن‌ترین جای دنیاست».

---

ماجرای پناهندگی شما چگونه آغاز شد؟

در رشته تخصصی‌ام همواره در صدر جدول بودم و در المپیک زمستانی 2022 پکن، پرچمدار کاروان ایران بودم. اوضاع برای من خوب پیش می‌رفت، روند ورزشی‌ام روبه‌پیشرفت بود و با وجود مشکلات، هیچ تمایلی به ترک کشور و خانواده نداشتم. هرگز تصور نمی‌کردم روزی خاک ایران را ترک کنم.

در آن زمان، کمی از شرایط ناراضی بودم و با توجه به مسائل مربوط به عوامل سابق فدراسیون اسکی، با یکی از ورزشکاران خانم که قبلاً پناهنده شده بود، ارتباط برقرار کردم تا از تجربه مهاجرت و پناهندگی او مطلع شوم. او افراد کمک‌کننده را معرفی کرد و این‌گونه، ایده مهاجرت در ذهنم شکل گرفت.

---

چگونه ارتباط شما با شبکه اینترنشنال و آقای شهنوازی برقرار شد؟

در این مسیر، تنها با همان ورزشکار خانم صحبت کردم و او من را با فردی به نام آقای شهنوازی آشنا کرد. او پیش‌تر چند ورزشکار دیگر را برای مهاجرت کمک کرده بود و همه آنها در قالب پناهندگی قرار داشتند. این افراد، اغلب با گزارشگر ثابت شبکه اینترنشنال، آرمین پاشا، صحبت می‌کردند و تجربیات مشابهی را بازگو می‌نمودند. پیام‌هایی که پس از اعلام مهاجرت به من رسید، حمایت کامل، وعده امکانات و دعوت به ادامه تمرین در تیم‌های خارجی بود؛ به نحوی که تصور می‌کردم زندگی در آن سمت دنیا بسیار بهتر است.

---

در چه شرایطی تصمیم به مهاجرت گرفتید؟

من در آن زمان، تنها 21 سال داشتم و پس از بازگشت از المپیک و کسب مدال در مسابقات آسیایی، احساس می‌کردم مورد تقدیر قرار نگرفته‌ام. با لجبازی، احساس کردم اگر به خارج از کشور بروم، فرصت‌های بهتری خواهم داشت، به‌ویژه در رشته‌ام. اما خانواده‌ام مخالفت کردند و معتقد بودند این تصمیم، بهترین سال‌های زندگی من و خانواده‌ام را از بین برده است. در حالی که در ایران، در تیم ملی نفر اول بودم، اسپانسر داشتم و شرایط فدراسیون هم در حال بهبود بود، اما تصمیم مهاجرت، فرصت‌های مهم حرفه‌ای را از من گرفت.

---

پناهندگی شما چه نوع فشارها و مواضع سیاسی داشت؟

پناهندگی من، صرفاً به دلایل ورزشی بود و هیچ فعالیت سیاسی نداشتم. اما در مصاحبه‌ها، به ویژه در حضور خبرنگاران و عوامل شبکه اینترنشنال، تلاش می‌شد مواضع سیاسی به من نسبت داده شود و از من نظر سیاسی خواسته شود. من تأکید داشتم که مشکل اصلی‌ام، مسائل ورزشی است و هیچ پرونده سیاسی ندارم.

---

تجربه زندگی در آلمان و ارتباط با شبکه اینترنشنال چگونه بود؟

در ابتدای ورود به آلمان، همان افرادی که قبلاً ذکر کردم، روند فعالیت‌های رسانه‌ای را آغاز کردند. چند گزارشگر از کشورهای دیگر هم برای مصاحبه با من آمدند و ویدیوهای موردنظرشان را ضبط کردند. این فعالیت‌ها، همان کار رسانه‌ای اولیه بود که با حضور شبکه اینترنشنال صورت گرفت. خانواده‌ام از این موضوع بی‌خبر بودند و پس از مشاهده مصاحبه‌ها، بسیار ناراحت شدند و حتی با من قطع رابطه کردند، چون فکر می‌کردند من وارد این مسیر شده‌ام.

---

پس از این مصاحبه‌ها، زندگی واقعی مهاجرت آغاز شد. زندگی آن‌طور که تصور می‌کردم نبود؛ چون حتی زبان کشور را نمی‌دانستم و برای مهاجرت، باید زبان می‌خواندم. آقای شهنوازی به من پیشنهاد داد که به عنوان شریک زندگی در کنار او حضور داشته باشم و با ارتباطاتش، مانع از رفتن من به کمپ شد. او همیشه این موضوع را به من یادآوری می‌کرد و می‌گفت نگذاشته‌ام به کمپ بروم، در حالی که خودش عامل مهاجرت من بود.

شرایط برایم بسیار سخت شد. برخلاف تصور اولیه، زندگی و ورزش در آلمان بسیار دشوار بود. زبان بلد نبودم و برنامه تمرینی مشخصی نداشتیم. حدود یک سال، بدون برنامه خاصی، در وضعیت محدودیت تمرین به سر بردم. در حالی که هم‌تیمی‌هایم در ایران تمرین می‌کردند و پیشرفت داشتند، من به دنبال تیمی بودم که به من تمرین بدهد.

پس از یک سال تلاش، توانستم به یکی از تیم‌های آلمانی بپیوندم، نه به خاطر مهاجرت، بلکه به دلیل توانایی‌ها و امتیازاتی که کسب کرده بودم و پتانسیلی که داشتم. اگر این توانایی‌ها را نداشتم، حتی در آنجا هم نمی‌توانستم تمرین کنم.

هزینه‌های زندگی و فشار مالی در کشور آلمان

هزینه‌های زندگی و ورزش اسکی در آلمان بسیار بالا بود و من هیچ نوع حمایتی دریافت نمی‌کردم. بخشی از مخارجم را از طریق فروش دارایی‌های شخصی و کمک خانواده تأمین می‌کردم. گاهی برای پرداخت هزینه مربیگری، تجهیزات و لباس‌های ورزشی مجبور بودم بخش عمده‌ای از منابع مالی خود و خانواده‌ام را صرف کنم.

آیا پناهندگی به پیشرفت رشته تخصصی شما کمک کرد؟

خیر، حتی برعکس، باعث کاهش سطح من شد. شاید در برخی مسابقات توانستم امتیازاتی کسب کنم، اما این به خاطر شرایط جغرافیایی کشور تمرین‌کننده بود. در کل، نسبت به گذشته پسرفت کردم، به‌طوری که امتیازاتم در المپیک قبلی بسیار بهتر از حال حاضر بود. در آن زمان، با وجود وضعیت روحی نامساعد و مصدومیت شدید، نتوانستم مسیر درست را طی کنم.

شنیده شده است که برخی از پناهندگی به عنوان سکویی برای دیده شدن استفاده می‌کنند، آیا برای شما هم همینطور بود؟

در ابتدا تصور می‌کردم با توجه به شهرت و جایگاهی که در تیم ملی داشتم، می‌توانم صدایم را به گوش همگان برسانم، اما این تصور خیلی زود از بین رفت و من به دنیای واقعی بازگشتم و متوجه اشتباهم شدم.

چه چیزی باعث شد برگردید؟

هر فردی باید تصمیماتش را تا پایان دنبال کند. من در انتخاب زندگی مشترک اشتباه کردم. همسرم، آقای شهنواز، هیچ درکی از ورزش نداشت و در پشت پرده از ورزش و ورزشکاران سوءاستفاده می‌کرد. پس از مدتی، متوجه شدم که حساب‌های بانکی و املاک لوکسی به نام او است که نمی‌تواند از راه ورزش به این ثروت رسیده باشد. پیگیری‌ها نشان داد که او با شبکه‌های اسرائیلی و معاند ارتباط دارد و این دارایی‌ها را از این طریق کسب کرده است. این موضوع باعث شد تصمیم به جدایی از او بگیرم.

پس از این اتفاق، احساس کردم همه چیزم را از دست داده‌ام؛ موقعیت اجتماعی، تیم ملی، ورزش و زندگی متعادل. این وضعیت من را به سمت بازگشت به ایران سوق داد.

آیا هم‌وطنان خارج‌نشین شما هم تمایل به بازگشت داشتند؟

اکثر ایرانیان خارج‌نشین، چه آن‌هایی که قانونی در آلمان بودند و چه غیرقانونی، به دلایل مختلف خواهان بازگشت بودند. همه‌شان از حال و هوای وطن و احساس نوستالژی صحبت می‌کردند.

چه موانعی بر سر راه بازگشت آن‌ها بود؟

ترس اصلی‌ترین مانع بود. نگران نحوه برخورد با آن‌ها و فشارها و تهدیدهای خارجی بودند. من هم این نگرانی‌ها را داشتم، اما با همکاری و برخورد مثبت مسئولین، توانستم به ایران بازگردم.

واکنش خانواده‌تان چه بود؟

در ابتدا شوکه شدند، اما پس از مدتی، وقتی کنارشان رسیدم، خیلی خوشحال شدند و احساس دلگرمی کردند.

و واکنش مسئولینی که در مورد بازگشتم کمک کردند، چه بود؟

در ابتدا خجالت می‌کشیدم و تصور می‌کردم که نمی‌خواهم برگردم، اما مسئولین مرا مانند دختر خودشان دیدند و با کمک‌های قانونی، بدون دردسر و مانند دیگر هم‌وطنانی که به صورت قانونی وارد کشور می‌شوند، من را به ایران بازگرداندند. از آن‌ها بسیار سپاسگزارم.

حالتان هنگام رسیدن به ایران چگونه بود؟

وقتی وارد ایران شدم، انگار دنیا در آغوشم گرفته بود. دیدن قله دماوند از داخل هواپیما، حس بی‌نظیری در من برانگیخت. احساس کردم قلبم باز شد و تمام دنیا در یک لحظه در مقابل چشمانم قرار گرفت. این بازگشت برایم مانند یک خواب بود و حالا که در وطنم هستم، سپاسگزار خداوند هستم.

اگر امروز یک ورزشکار از شما درباره مهاجرت سؤال کند، چه پاسخی می‌دهید؟

می‌گویم اگر قصد دارید در خارج از کشور ادامه دهید، باید آنقدر قوی باشید که در تیم‌های باشگاهی فعالیت کنید، اما تحت پرچم کشور خودتان. بسیاری از ورزشکاران در رشته‌های مختلف در تیم‌های خارجی بازی می‌کنند و هم‌زمان عضو تیم ملی کشورشان هستند.

نظر شما درباره حمله رژیم صهیونیستی به ایران چیست؟

وقتی این خبر را شنیدم، نگران کشورم و خانواده‌ام شدم. یکی از دلایل سختی من برای ماندن در کشور دیگر، همین حمله بود که البته چند ماه بعد به ایران بازگشتم. فشارهای رسانه‌ای و مجازی بسیار زیاد بود، و اگر حمایت نمی‌کردم، ممکن بود به عنوان وطن‌فروش برچسب خورم. در شرایط جنگ، با خانواده‌ام صحبت می‌کردم و آن‌ها امید داشتند که اوضاع بهتر می‌شود، اما اخبار شبکه‌های معاند ناامیدم می‌کرد. در نهایت، وقتی به ایران رسیدم، دیدم مردم با وجود مشکلات، زندگی را با امید ادامه می‌دهند.

آیا قصد داشتید جزو ۳۰ ورزشکار برتر اسکی جهان باشید؟

در گذشته این هدف را داشتم، اما اکنون احساس می‌کنم نیاز به تمرین بیشتری دارم تا بتوانم به همان جایگاه قبلی برسم.

در مورد لقب «دختر برفی ایران» چه حسی دارید؟

این لقب را خیلی دوست دارم. من همیشه خودم را دختر ایران می‌دانم. یکی از ناراحت‌کننده‌ترین مسائل برایم این بود که در اوج بودم و با اشتباهاتی، فرصت‌های زیادی را از دست دادم. احساس می‌کردم فراموش شده‌ام و این موضوع خیلی مرا آزار می‌دهد.

در مسابقات پکن، پرچمدار ایران بودید. چه حسی داشتید؟

حسی فوق‌العاده و پر از ذوق و هیجان بودم. حتی با وجود دستور ماسک زدن به خاطر کرونا، توجه نکردم و می‌خواستم همه ببینند که پرچم کشورم در دستان من است. این لحظه برایم بسیار ارزشمند بود.

آیا شما دوباره قصد دارید در جایگاه پرچمدار ایران قرار بگیرید؟

به زودی خیر، اما ان‌شاءالله روزی دوباره این فرصت نصیبم خواهد شد.

کلام آخر یا صحبت خاصی دارید؟

فقط می‌خواهم به نخبگان و فرزندان این سرزمین بگویم که ایران به ما نیاز دارد. ما باید ایران را بسازیم و هرگز خیانت نکرده‌ایم، بلکه باید برای آبادانی آن تلاش کنیم.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار