علی دایی و مجید صالحی چگونه کارت عروسی خود را تهیه کردند؟
علی دایی و مجید صالحی چگونه کارت عروسی خود را تهیه کردند؟ داستانهای جالب بازار کارتفروشی میدان بهارستان
داستان تهیه کارت عروسی علی دایی و مجید صالحی در بازار میدان بهارستان، خاطرات جالب و تغییرات سنتی دعوتها را روایت میکند.

در گذشته، اگر کسی میخواست در مراسمهایی مانند عروسی، ولیمه و غیره شرکت کند، بیتردید فردی از خانواده که در رتبه اول قرار داشت، کاسه نقلی را برمیداشت و تمام محله، آبادی و اطرافیان را با پای پیاده به مراسم دعوت میکرد. این روش، نماد ارتباط نزدیک و سنتی دعوت بود که در آن، همه دوستان، اقوام و آشنایان به حضور در مراسم ترغیب میشدند. اما با گذر زمان و تغییر سبک زندگی و ورود مدرنیته، این رسم قدیمی جای خود را به کارتهای دعوت رنگارنگ و با طراحیهای زیبا دادند که متناسب با سلیقه افراد بودند. این کارتها، به یکی از ارکان مهم در برگزاری هر نوع مراسم، از شادی تا غم، تبدیل شدند. دنیای کارتهای دعوت برای مراسم گوناگون، پر از جذابیت و داستانهای جالب است. در این گزارش، به بازار کارتفروشیهای میدان بهارستان سر زدیم و با فروشندگان درباره خاطرات شیرین و نکات جالب در زمینه سفارش و طراحی کارتهای دعوت گفتگو کردیم.
- کارتهای بینالمللی و افراد مشهور
ما در مسیر گشتوگذار در راسته بازار، به مغازههای مختلف و صحبتهای تکراری کاسبان میرسیم، تا اینکه به مغازه «علی بختیاری» میرسیم، تنها فروشگاه در بازار میدان بهارستان که کارتهای دعوت خارجی عرضه میکند. این مغازه، محل انتخاب سلبریتیهایی همچون «علی دایی»، «میلاد عبادیپور» و «مجید صالحی» برای تهیه کارتهای عروسی است و آنها را به خانه بخت راهی میکند.
در مورد ویژگیهای کارتهای وارداتی، علی بختیاری میگوید: «با توجه به رقابت شدید در بازار، چند سال پس از شروع فعالیت، تصمیم گرفتم محصول متفاوتی ارائه دهم. بنابراین، سراغ کارتهای وارداتی رفتم. این کارتها عمدتاً به صورت خام وارد میشوند و متنها در محل مغازه روی آنها حک میشود. بعضی مشتریان هم هستند که ترجیح میدهند نوشتههای کارتشان به زبان کشور واردکننده باشد.» وی افزود، یکی از پرتقاضاترین کارتها مربوط به عروسی پسر یکی از کارخانهداران معروف تهران بود که حدود سه هزار کارت دعوت برای مهمانان تهیه شد و هزینه نهایی کارتها به حدود ۳۵۰ میلیون تومان رسید.
- دامادهایی که تغییر مکان دادند
در این سفر و گشت و گذار، به سراغ قدیمیها و موسپیدان بازار رفتیم تا از خاطرات شیرین حرفهشان و تجربیات عجیب و غریبشان مطلع شویم، اما متأسفانه کسی پیدا نشد. بر اساس گفتههای اکثر کاسبان، بیشتر قدیمیها به دیار باقی رفتهاند و فرزندانشان به دلیل رکود بازار چندان تمایلی به مصاحبه نشان نمیدهند. در مقابل، واکنش فروشندگان کارت دعوت، مانند عباس کریمی، متفاوت است؛ او از همان ابتدای سلام و علیک گرم میگیرد و داستانهای جالبی درباره سفارشهای مشتریانش تعریف میکند.
عباس آقا با یادآوری روزهای شروع کارش، میگوید: «هر حرفهای، بسته به شرایط، آزمون و خطاهای خاص خودش را دارد. حرفه ما هم از این قاعده مستثنی نیست. گاهی اوقات اتفاقات و خاطرات جالبی در این مسیر رخ میدهد. مثلاً، در زمان چاپ کارت عروسی، اسامی عروس و داماد ممکن است اشتباه یا جابهجا شود. این جابهجاییها واکنشهای متفاوتی را به همراه داشته است. خاطرم هست که یک بار برای دو زوج کارت عروسی چاپ کردیم که در آنها اسامی دامادها جابهجا شده بود. وقتی داماد اول با دیدن این صحنه، که نام همسرش کنار نام فرد دیگری ثبت شده بود، حسابی به هم ریخت. هر چه توضیح دادیم که این یک اشتباه چاپی است و نام او در کارت دیگر اشتباه رفته است، قبول نمیکرد. او ماجرا را خیلی جدی گرفت و قصد داشت به خاطر این اشتباه، کار را پیگیری کند و حتی دنبال انتقام بود. دعوا بالا گرفت و پای پلیس هم به میان آمد، تا اینکه با دخالت یکی از اقوام نزدیک، موضوع ختم به خیر شد.»
عباس آقا میافزاید که در مقابل، افرادی هم بودهاند که نسبت به این نوع اشتباهات برخورد مثبتتری نشان میدادند. او میگوید: «مثلاً، در یک مورد، نام داماد حسن بود اما اشتباهاً حسین ثبت شده بود. فرد مورد نظر با شوخی و طنز از کنار ماجرا رد شد و گفت: «کلی باید هزینه میدادم و برای تغییر نام به ثبت احوال میرفتم، اما شما کار من را راحت کردید و این مشکل حل شد.» در نتیجه، همه چیز به خوبی و خوشی پایان یافت.»
- دامادی که برای ما شیرینی خرید.
عباس آقا در ذهنش خاطرات روزهای شیرین و جذاب کاریاش و سفارشات جالب مشتریها مرور میشود. او یادآوری میکند که سفارشاتی برای جشن عروسی فوتبالیستهای دهه هفتاد، مانند صادق ورمرزیار، و یا مراسم ترحیم پدر علی دایی داشته است. سپس از داستان داماد خارجی که برای کارکنانش شیرینی واقعی تهیه کرد، تعریف میکند: «رسم گرفتن شیرینی یکی از کارهای رایج در مراسمهای شادی است. زوجی به ما مراجعه کردند که آقا خارجی بودند. روزی که کارتها را تحویل میدادم، یکی از اقوام همراهشان آمده بود و به شوخی، درخواست شیرینی برای همکاران مغازه کرد. او فکر میکرد باید یک جعبه شیرینی تهیه کند. بنابراین با یک جعبه شیرینی برگشت و همه شروع کردیم به خنده که منظور ما از شیرینی، وجه نقد است، نه شیرینی واقعی. البته او هم به همکارانش پول نقد داد.»