فراستی: امین حیایی در «زیبا صدایم کن» بیشتر منگل میزند تا بیمار!
فراستی: امین حیایی در «زیبا صدایم کن» بیشتر منگل میزند تا بیمار؛ وضعیت بحرانی سینمای ایران در سایه بیبرنامگی و فساد
انتقاد تند فراستی از بازی امین حیایی در «زیبا صدایم کن» و وضعیت بحرانی سینمای ایران در سایه بیبرنامگی و فساد

در قسمت هشتم از فصل دوم برنامه «کات»، محمد کمالیپور و سعید مروتی مهمان برنامه بودند. در این قسمت، کمالیپور اظهار داشت که سینمای ایران در حال حاضر از وضعیت بحرانی و قرمز عبور کرده است.
این قسمت که به صورت معمول توسط مسعود فراستی اجرا میشد، با حضور محمد کمالیپور، تهیهکننده سینما، و سعید مروتی برگزار شد. در گفتوگو، کمالیپور به وضعیت فعلی سینمای ایران اشاره کرد و مروتی نیز به نقد فیلم «زیبا صدایم کن»، کارنامه رسول صدرعاملی و سریال «وحشی» ساخته هومن سیدی پرداخت. متن زیر، خلاصهای از صحبتهای سینمایی این قسمت را شامل میشود.
وضعیت سینما در وضعیت بحرانی قرار دارد! | نزاع بر سر تصاحب ریاست ادامه دارد
محمد کمالیپور در این بخش اظهار داشت: «به نظر من، وضعیت سینما ما از مرحله قرمز هم عبور کرده است. اکرانهای امروزین در سینماها در وضعیتی سردرگم و گیجکننده قرار دارند که البته نمیتوان آن را کاملاً نتیجه مدیریت ناکارآمد سازمان سینمایی دانست، چرا که این دوستان تازه وارد هستند و مسئولیت را به تازگی بر عهده گرفتهاند. در حال حاضر، ما با مشکلات صنفی روبرو هستیم. تعداد تقریباً ۲۰ تا ۲۵ دفتر پخش فعال داریم که حدود ۱۰ دفتر در طول سال به طور کامل فعالیت میکنند و این دفاتر پر از اختلاف نظر و مناقشه هستند.
این افراد در حوزه صنف خود هنوز مسائل حل نشدهای دارند، از جمله بر سر اینکه چه کسی باید رئیس باشد، چه کسانی باید سکان را در دست بگیرند و همچنین در مورد ارسال نماینده به شورای اکران، اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد. این وضعیت تقریبا ۳ تا ۴ ماه است که ادامه دارد. این گروه، در واقع همان گروه قبلی هستند و شرایطی را ایجاد کردهاند که وضعیت فعلی چنین است و بس.»
در نوروز امسال، هشت فیلم به روی پرده رفتند.
در نوروز ۱۴۰۴، هشت فیلم وارد چرخه اکران شدند و به دلیل مصوبهای در شورای اکران، فیلم «هفتاد۳۰» نیز در کنار دیگر فیلمها قرار گرفت، بنابراین در مجموع نُه فیلم روی پرده رفتند. با نگاهی منطقی و خردمندانه، میتوان دید که چگونه قرار است سالنها بین این نُه فیلم تقسیم شود و همه آنها فرصت نمایش پیدا کنند.
من خودم فیلم «کوکتل مولوتف» را با یک هفته تأخیر، به دلیل کامل نشدن فیلم، اکران کردم. جالب است بدانید که همزمان فیلم سینمایی «دایناسور» در چرخه اکران قرار داشت. به همین دلیل، سالنداران به من گفتند که چون فیلمم یک هفته دیرتر آماده شد، بیشتر سالنها به فیلم «دایناسور» اختصاص یافته است. در نتیجه، تعداد سالنهای در اختیار من کمتر شد، هرچند «کوکتل مولوتف» یک فیلم کمدی است.
نبود برنامهریزی منسجم و آشفتگی در فرآیند اکران فیلمها
در نهایت، خودشان تمایل داشتند که این فیلم را اکران کنند، زیرا جزو فیلمهای پرمخاطب محسوب میشد. اما متأسفانه، این فرصت برای فیلم «کوکتل مولوتف» فراهم نشد و مشکل اصلی ما در حال حاضر نبودن کارشناسان متخصص است. به عبارت دیگر، ما فاقد گروهی از کارشناسان هستیم که بتوانند تصمیم بگیرند کدام فیلم باید اکران شود و کدام نباید.
در وزارت ارشاد نیز، قبل از تشکیل شورای اکران صنفی، باید شورای اکران وجود داشته باشد. این شورا معمولاً تنها نامهای مینویسد و فیلم را به شورای اکران میفرستد، بدون اینکه بررسی دقیقی درباره وضعیت فیلمها یا میزان فعالیت بازیگران انجام دهد، مثلاً اینکه آقای پژمان جمشیدی در حال حاضر چند فیلم دارد یا امین حیایی چه وضعیت کاری دارد.
چگونه ممکن است بازیگری مانند پژمان جمشیدی نیز دچار آسیب شود؟
در شرایط کنونی، وقتی از پژمان جمشیدی عزیز مثال میزنم، باید گفت که او در حال حاضر دو فیلم در حال اکران دارد و با همین روند، دو فیلم دیگر نیز در راه است. اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، هم بازیگر آسیب میبیند، هم تهیهکننده، هم کارگردان و هم سرمایهگذاری که در پروژهها وارد شده است. این وضعیت باعث میشود تماشاگرانی که قصد دیدن فیلم دارند، کار تکراری و خستهکنندهای را تجربه کنند و در نهایت، آسیب جدی به بازیگر وارد میشود.
در مورد پژمان باید اشاره کنم که مخاطبان او را میپسندند و این موضوع بیتردید قابل انکار نیست، زیرا فیلمهای او فروش خوبی دارند. اما مشاهده میکنیم که در فیلم «خانه ارواح»، که پس از فیلم ما اکران شده، فروش قبلی دیگر وجود ندارد و این کاهش فروش نشاندهنده کاهش جذابیت و اثرگذاری است. این وضعیت به ضرر سرمایه، تماشاگر و بازیگر تمام میشود. متأسفانه، همانطور که گفتم، در این حوزه چیزی به نام کارشناسی واقعی وجود ندارد.
پخش چهار فیلم در زمان برگزاری امتحانات دانشآموزان
در حالی که دو ماه از سال گذشته است، تنها سه فیلم کودک اکران شده است. در ایام نوروز، دو فیلم کودک به روی پرده رفت و پس از آن، دو فیلم دیگر به مجموعه فیلمهای در حال اکران افزوده شدند. سوال این است که در چه فصلی قرار داریم؟ آیا غیر از این است که بچهها در مدرسه هستند و زمان امتحاناتشان نیز فرا رسیده است؟
بنابراین، چگونه این فیلمها در حال اکران هستند؟ مگر اینکه فیلمهای کودک مخاطب بزرگسالان هم باشند یا فرم و محتوایی داشته باشند که پدر و مادرها را نیز ترغیب کند تا همراه با فرزندانشان به سینما بروند. اما آیا در فصل امتحانات میتوان انتظار داشت که مدارس بچهها را به سینما ببرند؟
کوکتل مولوتف روزانه هفت میلیارد تومان فروش داشت.
وقتی در حوزه دفاع مقدس کارشناسی وجود نداشته باشد، وضعیت همینطور است. فیلم «اسفند» چه جایگاهی دارد؟ آیا کسی میداند که چنین فیلمی ساخته شده و در سینماها روی پرده رفته است؟ مگر اینکه برای این فیلم هم سانسی تعیین شده باشد. در بخش کمدی هم مشکلات فراوانی داریم؛ سینمادارها منتظر میمانند تا ببینند چه فیلم جدیدی اکران میشود و بر اساس آن تصمیمگیری میکنند. فیلم «کوکتل مولوتف» هفتهای حدود ۷ میلیارد تومان فروش داشت، پس چرا باید فروش آن کاهش یابد؟
تمام تمرکز «عامریان فیلم» است، و هر چیزی در کنترل آنها قرار دارد. فیلمهای بیکیفیت، مانند آثار صددام، دائم مورد سانسور قرار میگیرند!
مسعود فراستی، منتقد سینما، در بخش دیگری از صحبتهای کمالیپور اظهار داشت: «به نظر میرسد یک شبکه نفوذ وجود دارد که کنترل صنعت فیلمسازی را در دست گرفته است. این شبکه شامل شرکتهای فیلمسازی است که اکران را در اختیار دارند و همچنان بر آن تسلط دارند. یکی از این شرکتها «عامریان فیلم» است که امکانات زیادی در اختیار دارد و اگر هم امکانات کافی نداشته باشد، آنها را فراهم میکند، خریداری میکند و به فعالیت خود ادامه میدهد.»
وی افزود: «یکی از دلایل عدم اکران فیلم اسفند همین است که فیلمهایی که متعلق به این شبکه هستند، راحتتر اکران میشوند، در حالی که فیلمهایی که خارج از این دایره قرار دارند، با مشکلات زیادی روبهرو میشوند. مثلا فیلم او در سالن هدیش مال ۳۰ سانس و در ایران مال ۶۰ سانس نمایش داده میشود، در حالی که فیلمهای دیگر، مانند «صددام»، در مکانهای مختلف به صورت پیوسته اکران میشوند، اما با مشکلات زیادی مواجهند.»
«هنر و تجربه» همانند شوخی است.
کمالیپور توضیح داد: «در زمان اکران فیلم «کوکتل مولوتف»، همزمان فیلم «هفت بهار نارنج» در هنر و تجربه نمایش داده میشد. اجازه دهید درباره هنر و تجربه صحبت نکنم، چون در واقع چیزی به نام هنر و تجربه وجود ندارد و تنها یک شوخی است. در بخش اکران، مینویسم و میخوانم که هنر و تجربه برابر است با شوخی! در حال حاضر، فقط نام هنر و تجربه باقی مانده است. من فیلم «هفت بهار نارنج» را با بازی استاد علی نصیریان ساختهام و ایشان برای آن جایزه سیمرغ دریافت کردند. این فیلم هماکنون در «رز مال» در حال اکران است و همچنین نسخه آنلاین آن هم موجود است.
در «رز مال»، یک سالن کوچک ۲۰ تا ۳۰ نفری اختصاص دادهاند، و میتوان گفت دیگر این واقعاً اکران نیست. لازم است بگویم که این اکران هم به دلیل آشنایی قبلی من انجام شده است. اما تا جایی که اطلاع دارم، این فیلم در سالنهای کوچک فوق، تنها برای ۲۰ یا ۳۰ نفر نمایش داده میشود. باید تعجب کنید، چون وقتی از مسئولان میپرسم، میگویند که مخاطبان این منطقه نیستند و از جاهای دیگر به سایت مراجعه میکنند و این فیلم را میبینند.»
من کمدیساز نیستم، اما...
اگر فیلم به خوبی ساخته شود، حتماً تماشاگرانی برای آن وجود خواهند داشت. اما متأسفانه در سالهای اخیر، ما عمدتاً تماشاگران را به سمت فیلمهای کمدی سوق دادهایم. من با ساخت فیلمهای کمدی مخالف نیستم، چون خودم نیز در این ژانر فعالیت میکنم. فراستی در این باره نظر همیشگیاش را درباره فیلمهای کمدی اکران شده در سالهای اخیر بیان کرد و گفت: «این فیلمها واقعاً کمدی نیستند، هیچکدام. از نظر من، فیلمهای کمدی واقعی آنهایی هستند مانند «مکس» یا «ورود آقایان ممنون»...»
آیا سال ۱۴۰۵ به عنوان سال ورشکستگی سینما شناخته میشود؟
کمالیپور در بخش دیگری از سخنانش تأکید کرد: «در صورت ادامه این وضعیت، باید پس از هفت یا هشت هفته، هشت فیلم از پرده برداشته شوند و فیلمهای جدید جایگزین آنها شوند. در این حالت، دیگر اهمیت ندارد که فیلمها چه میزان فروش دارند... فیلمهایی مانند دایناسور و کوکتل مولوتف، از جمله این آثار، فروش خوبی داشتند.
در گذشته، فیلم دایناسور روزانه حدود سه میلیارد تومان فروش داشت، اما حالا میزان فروش آن به کمتر از یک میلیارد تومان رسیده است. مثالی میزنم تا موضوع روشنتر شود؛ این هم برای فیلم کوکتل مولوتف. اگر قرار باشد سینمای ما با همین روند و بدون مدیریت و کارشناسی صحیح ادامه یابد، سال آینده سال ورشکستگی سینمای ایران خواهد بود. این مسئله برایم کاملاً واضح است و از آن مطمئنم، چون ما سالنهای کافی نداریم، سرمایهگذاری مناسبی صورت نمیگیرد و امکانات ما محدود است.»
وضعیت کنونی ضربهای سنگین و جدی است.
گاهی اوقات فیلمهایی عرضه میشوند که تمامی سانسها صرف آنها میشود و فیلمهای دیگر فرصت نمایش پیدا نمیکنند، در نتیجه آنها کنار میروند و از میدان خارج میشوند. یکی از چالشهای اصلی ما در بخش کمدیها نیز همین است. حالا فیلمهایی مانند «اسفند» و «زیبا صدایم کن» را برای بحثهای جلسات و برنامههای آینده نگه میداریم.
سال گذشته، فیلم «تمساح خونی» اکران شد و تنها در ژانر کمدی بود. در کنار آن، «بیبدن» را داشتیم که فروش خوبی داشت. هر دو فیلم فروش خوبی کردند. پس چرا این روند در امسال و سالهای بعد نباید تکرار شود؟ وضعیت فعلی ضربهای بزرگ و مهلک است. این یک ضربه سنگین است که وقتی فیلمی در حال فروش است، آن را پایین میآورند و آن را به اکران آنلاین منتقل میکنند. اصلاً چرا اکران آنلاین؟ به همین خاطر است که مردم وقتی حالشان خوب نیست، ترجیح میدهند در خانه بمانند و برنامههایی مانند «عشق ابدی» را تماشا کنند.
صدرعاملی پس از فعالیت در حوزه مطبوعات وارد عرصه سینما شد. کارگردانان دهه ۶۰ دیگر در صنعت فیلمسازی فعالیت نمیکنند.
سعید مروتی، روزنامهنگار و منتقد سینما، در ادامه برنامه درباره فیلم «زیبا صدایم کن» ساخته رسول صدرعاملی اظهار داشت: «رسول صدرعاملی یکی از معدود فیلمسازان باقیمانده از دهه ۶۰ است. بیشتر کارگردانان آن دوره یا دیگر فعالیت نمیکنند یا در حاشیه قرار دارند و برخی هم درگذشتهاند.»
او افزود: «این نسل پس از پیروزی انقلاب فرصت یافت تا وارد عرصه سینما شوند. بسیاری از آنها از سینمای آزاد وارد این حوزه شدند، اما رسول صدرعاملی سابقهای چندانی نداشت و ابتدا از طریق مطبوعات وارد سینما شد. او با تهیهکنندگی فیلم «خون بارش» در دهه ۶۰ وارد صنعت فیلمسازی شد. کارنامه او در چند بخش قابل بررسی است.»
مروتی ادامه داد: «در دهه ۶۰، بیشتر به عنوان یک ملودرامساز شناخته میشود. یکی از فیلمهای پرفروش او در این دهه «گلهای داودی» بود و پس از آن «پاییزان» را ساخت. در این دوره، او از نقدها بسیار تأثیر میگرفت. به عنوان مثال، وقتی گفته شد میزان سانتیمانتالیسم در «گلهای داودی» بالاست، در «پاییزان» تلاش کرد این مشکل را کنترل کند و سبک متفاوتی در پیش گیرد.»
کارگردانی که بر ساختن فیلم هر سال تأکید نمیکند!
فیلم بعدی رسول صدرعاملی با عنوان «قربانی» ساخته شد، اما نتوانست آنطور که انتظار میرفت، موفق باشد. در حالی که میشد این اثر فیلمی قابلتوجه باشد، اما نتیجه نهایی چندان رضایتبخش نبود. صدرعاملی کارگردانی است که تمایلی ندارد هر سال فیلم بسازد و این رویکرد را همواره حفظ کرده است. او علاوه بر کارگردانی، در حوزه تهیهکنندگی فعال بوده و ترجیح میدهد به جای تولید مداوم فیلم، هر چند سال یکبار اثر جدیدی ارائه کند. در دهه ۷۰، فیلمی ساخت که شباهت زیادی به اثر کنونیاش داشت، یعنی «دختری با کفشهای کتانی». البته قبل از آن، فیلم «سمفونی تهران» را ساخته بود که تنها در فستیوال کودکان نمایش داده شد.
در آن زمان، حضور کودکی در خیابان مقدمهای برای ساخت «دختری با کفشهای کتانی» بود. این فیلم هم مورد توجه قرار گرفت، هرچند خیلیها آن را ندیدند. اما این اثر فصل جدیدی در کارنامه صدرعاملی گشود و مسیر تازهای با روایت خطی برای او فراهم کرد. در «دختری با کفشهای کتانی»، روایت خطی کاملاً مشهود است و به وضوح دیده میشود. در این میان، فراستی نیز اظهار داشت: «بیتردید، یکی از بهترین آثار صدرعاملی، همین «دختری با کفشهای کتانی» است. این اثر قابلتأمل و ارزشمند است.»
کارگردان فیلم «دختری با کفشهای کتانی» با کدام اثر سینمایی خود یک قدم به جلو برداشت؟
مروتی در ادامه گفت: «صدرعاملی در این فیلم در دهه ۷۰ به تحولات اجتماعی نیمه دوم آن دهه میپردازد و واکنش نشان میدهد. این فیلم در سالهای ۱۳۷۴ و ۱۳۷۵ ساخته نمیشد. موضوع اصلی فیلمهای صدرعاملی، مسائل مربوط به دختران نوجوان است، مشکلاتی که جوانان و دختران نوجوان با آن مواجه هستند. فیلم بعدی ایشان هم «من ترانه پانزده سال دارم» است که به نظر من بهترین اثر او است.»
فراستی نیز اضافه کرد: «این فیلم را حتی میشود دوبار دید! صدرعاملی با این اثر یک سطح بالاتر میرود.»
چرا «دیشب باباتو دیدم آیدا» از نظر کارگردانی، ضعیفترین اثر در میان آثار دهه ۶۰ محسوب میشود؟
مروتی ادامه داد: «در عین حال، مشکلات دختری که با کفشهای کتانی راه میرود را ندارد. تا این مرحله، میتوان گفت که آخرین فیلم صدرعاملی بهترین اثر او است. با ورود به دهه ۸۰، صدرعاملی یکی از فیلمسازانی است که در دهه ۶۰ کار خود را آغاز کرده و وقفههای زیادی در مسیر حرفهایاش دیده میشود. اما او هم، همانند دیگر فیلمسازان نسل خودش، تلاش میکند در قالب سینمای حرفهای فیلم بسازد.
او مانند همنسلانش، جشنوارهگرا نیست و هدفش این است که آثارش در اکران عمومی نمایش داده شوند و دارای زمینههای اجتماعی باشند. چه ملودرام باشند یا ژانر دیگری، هر اثر تصویری از جامعه ارائه میدهد. صدرعاملی در کارنامهاش وقفههایی دارد و این موضوع را نمیتوان نادیده گرفت. به نظر من، «دیشب باباتو دیدم آیدا» فیلم ناامیدکنندهای است.
این فیلم تجربهای است که فیلمساز در نظر داشته، اما نتوانسته به درستی اجرا کند. بسیار سخت است که با حداقل امکانات داستانی، روی آن فیلم ساخت. تلاش زیادی شده تا این کار به انجام برسد، اما خط داستانی عمدتاً کمرنگ است و من نمیخواهم بگویم فیلمساز توانایی ندارد، چون در آثار قبلی نشان داده است که میتواند قصهگویی کند. اما وقتی تصمیم میگیرد آن نوع روایت را به هر دلیلی دنبال کند، نتیجه چنین میشود.»
فضای آشنا و دلنشین دوران قبل...
رسول صدرعاملی سهگانهای با نام «شب» دارد که یکی از آنها «در انتظار معجزه» است؛ که به نظر میرسد ضعیفترین اثر در کارنامه او باشد. یکی دیگر از این سهگانهها «هر شب تنهایی» است، فیلمی که کمی به فضای آشنا و نوستالژیک گذشته بازمیگردد. در این اثر، عزتالله انتظامی نقش یک سارق را ایفا میکند و امین حیایی در نقش یک سرباز با لهجه شمالی ظاهر میشود. کارگردان قصد داشته است رابطه میان آن زندانی و سرباز را در قالب این داستان روایت کند.
در مرحله نگارش فیلمنامه، بخشهایی از متن از بین رفته است!
در این سالها، صدرعاملی تنها دو فیلم ساخته است که یکی از آنها «زندگی با چشمان بسته» است، فیلمی که ترانه علیدوستی و حامد بهداد در آن نقش آفرینی میکنند. این اثر، مانند فیلم «قربانی»، به نظر من خیلی از دست رفته است. اینها فیلمهایی بودند که میتوانستند بسیار خوب باشند، و «قربانی» نیز چنین وضعیتی داشت. این فیلمها پتانسیل ساخت آثار خوبی را داشتند، اما در مرحله نگارش فیلمنامه از مسیر خارج شدهاند.
آقای صدرعاملی در مقام کارگردان و مجری صحنه، کارگردان خوبی است، به خصوص در مقایسه با سینمای ایران و همنسلانش. من همواره فیلمها را در مجموعه کارنامه یک کارگردان ارزیابی میکنم، و همچنین رابطهاش با سینمای ایران، یعنی آنچه خودش ساخته و آنچه دیگران ساختهاند، و وضعیت همنسلانش. حالا او ۷۰ سال دارد. فراستی در این میان گفت: «اما تا ۹۰ سالگی باید فیلم خوب ساخت!»
تصویری از رمان فرهاد حسنزاده: چگونه پسران صدرعاملی به پدر خود یاری رساندند؟
مروتی توضیح داد: «فیلم زیبا صدایم کن بر اساس رمانی از فرهاد حسنزاده ساخته شده است. حسنزاده یکی از همکاران ما در مجموعه همشهری بود و سالها در ضمیمه دوچرخه برای کودکان و نوجوانان قلم میزد. هرچند او در ادبیات بزرگسال هم فعالیت داشته و آثار قابل توجهی دارد. نکته جالب این است که فیلمنامه این فیلم توسط سه جوان نوشته شده است؛ پسران آقای صدرعاملی، یعنی میلاد و محمدرضا صدرعاملی، و آرش بیگی که سابقه سردبیری نشریات ادبی را هم در کارنامه دارد. بر اساس اطلاعاتی که دارم، فیلمنامه سالها در مرحله نگارش قرار داشت؛ ابتدا با مرحوم کامبوزیا پرتوی، سپس با مرحوم اصغر عبداللهی همکاری شد و در نهایت به این نتیجه رسیدیم.»
فراستی: «وقتی میگویم «زیبا صدایم کن»، گیج میزند!» راه رفتن امین حیایی عجیب و فاجعهبار است!
فراستی گفت: «فیلم زیبا صدایم کن خیلی من را گیج میکند. گیجی از اولین کاراکتر شروع میشود. این کاراکتر قرار است از وضعیت ناراحتکنندهای خارج شود، اما به جای اینکه شبیه یک بیمار باشد، بیشتر شبیه یک منگول است تا بیمار! امین حیایی نقش بیمار را به خوبی بازی نمیکند. نحوه راه رفتن امین حیایی در این نقش فاجعه است و مشخص است که کارگردان هم او را رها کرده است. همچنین رابطهاش با دخترش. اولاً خودش بسیار بیحوصله و منفعل است، و آن هم با همان طرز راه رفتن!»
کارگردان قصد دارد ظاهر خود را تغییر دهد تا...
در مواجهه با دخترش، فرزندش او را رد میکند و به تدریج نشان میدهد که کنشمند شده است، هرچند علت این تغییر و تحول مشخص نیست. در نیمه دوم فیلم، با فردی درگیر میشود و او را مورد سرزنش قرار میدهد، گویی شورشی است که بر خلاف انتظار، پشتوانهای برای این رفتار ندارد. نه نحوه راه رفتن و نه نحوه صحبت کردن و ترسهایش، نشانگر یک شخصیت کامل و منسجم نیستند. در نهایت، تنها پس از رویدادهای مختلف، شاهد کنشمندی او هستیم. در واقع، فیلمی است پاره پاره و بدون هدف مشخص، اما کارگردان تلاش میکند این تصویر را ارائه دهد که فیلم درباره روابط خانوادگی و رابطه پدر و دختر است، در حالی که این ادعا هم چندان قوی و معتبر نیست. در این زمینه هم فیلم ضعیف عمل میکند و نتوانسته است به عمق موضوع بپردازد.
امین حیایی یکی از بازیگرانی است که توانسته است نقشهای برنده جایزه را ایفا کند.
سعید مروتی در این موضوع، دیدگاهی متفاوت نسبت به مسعود فراستی داشت و گفت: «اگر تصور کنید که رابطه پدر و دختر در این فیلم بهدرستی نشان داده نشده است، این نشان دهنده شکست فیلم است. اما اگر رابطه پدر و دختر به خوبی به تصویر کشیده شده یا در مجموع قابل قبول باشد، معتقدم فیلم و کارگردان توانستهاند وظیفه خود را انجام دهند.»
در مورد بازیگری باید گفت که اصولاً این نوع بازیها نقشهایی هستند که برنده جایزه میشوند و بازیگران نیز تمایل دارند در کارنامهشان چند اثر اینچنینی داشته باشند و نقشهایی به این سبک ایفا کنند. مرز تعیینکننده در این میان، لحن است. اگر لحن به درستی انتخاب شود، کار بسیار دشوار و حساس است و در واقع در مرز قرار دارد. این وضعیت همانند کاری است که فیلم قصد دارد انجام دهد و در لبهی پرتگاه حرکت میکند.
آیا صدعاملی در اجرای برنامهها مهارت دارد؟
یکی از شخصیتها از آسایشگاه روانی مرخص میشود و پدری با عقل و درایت نشان میدهد که رابطهاش با دختری را روایت میکند که متعلق به نسلی دیگر است. هدف فیلم در واقع برقراری تفاهم میان نسلها و نشان دادن این ارتباط است. مسیر داستان از میدان راهآهن تا منطقه تجریش انتخاب شده است. خیابان ولیعصر (عج) در این فیلم به خوبی به تصویر کشیده شده است، چرا که کارگردان در این زمینه مهارت دارد. بخش عمدهای از فیلم در فضای خارجی و خیابانی میگذرد و بیش از ۷۰ درصد آن در خیابانهای شهر رخ میدهد. در زمینه اجرا، به نظر میرسد صدرعاملی در صحنههای خارجی تجربه و توانمندی دارد، چرا که این صحنهها پرجنبوجوش و پرجزئیات هستند و حتی به رویدادهای روزمره واکنش نشان میدهند.
آیا شخصیت معمولی است؟ | فراستی: کلینت ایستوود در سن ۹۴ سالگی همچنان به ساخت فیلم ادامه میدهد
فراستی گفت: «در مورد لحن، فکر میکنم بحث درستی است، اما باید گفت تنها لحن نیست که اهمیت دارد. فیزیک و لحن باید با هم در نظر گرفته شوند. فیزیک بازیگر در این فیلم، نشاندهنده فردی نیست که گرفتار بیماری عصبی یا روانی باشد. حرکات و راه رفتن او، همراه با لحن، شخصیت را به گونهای نشان نمیدهد که در بخش پایانی فیلم، او کنشمند شود؛ مثلا سوار موتور میشود و در کل، فیلم بیثمر میماند.» مروتی هم افزود: «دختران نوجوان یکی از مسائل مهم جامعه ایران هستند و میتوان گفت صدرعاملی تلاش میکند به این موضوع روز پاسخ دهد.»
فراستی ادامه داد: «مسئله دختران نوجوان، دهههاست که موضوع اصلی صدرعاملی است و او همواره به آن علاقهمند بوده است. اما اکنون، نسبت به این علاقهمندی، معتقدم کمی عقبتر است. یعنی شخصیتهایی را نشان میدهد که تیپیکال و نمادین از مسائل روز هستند. این تفاوت زیادی است با روایت کردن یک فرد واقعی. در فیلمهای قبلی، چند شخصیت کاملاً ملموس و واقعی بودند، اما در اینجا، شخصیتها در بهترین حالت تیپیکال هستند.»
وی افزود: «در فیلمهایی مانند 'دختری با کفشهای کتانی' و سپس 'ترانه...'، به سطح شخصیتها میرسیم. کارگردانی با ۷۰ سال سن، هیچ تناقضی ندارد. نمونهای مانند کلینت ایستوود در ۹۴ سالگی هم فیلم میسازد، چون بهطور کلی، این نوع کار، ما را از خستگیهای فکری و روحیمان دور میکند و حتی تا حدی ما را جوانتر میکند، نه پیرتر.»
مروتی: این فیلم واقعاً قدیمی و فرسوده نیست!
مروتی تصریح کرد: «با این حال، معتقدم فیلم واقعاً قدیمی نشده است، بهخصوص نسبت به آثار خودش. در مقایسه با فیلمهای قبلی، این فیلم بهتر است. اما فکر میکنم دلیل اینکه شما فیلم را نبینید یا از آن رضایت نداشته باشید، مربوط به شخصیت امین حیایی است. به نظر میرسد مشکل اصلی شما با او باشد. اگر این شخصیت به شکل دیگری درآمده بود، شاید فیلم اکنون ارزش دیدن داشت. این موضوع و مشکل اصلی فیلم در همین نکته نهفته است.»
سریال «وحشی» با مشکلات زیادی روبهرو است.
مسعود فراستی در نقد خود بر سریال «وحشی» گفت: «به نظر من این سریال مشکلات زیادی دارد. عنوان آن «وحشی» است و انتظار میرود شخصیت اصلی فردی وحشی باشد، اما در واقع شخصیت او فردی توسریخور، مفلوک و ترسو است. عنوان سریال فقط برای جلب توجه در تبلیغات مناسب است، اما شخصیت چه؟ جز دروغ گفتن و ارتکاب قتل، چه ویژگی خاصی دارد؟»
او ادامه داد: «البته قتل در این سریال به آن صورت که تصور میکنید نیست. در واقع باید شرایطی فراهم شود که فردی از ماشین بیرون بیفتد و در حین حرکت، دو کودک به بیرون پرتاب شوند. این یکی از بخشهای بدتر داستان است. علاوه بر این، فردی که قلبش مشکل دارد و در اثر تهدید با چاقو به قتل میرسد، قتل واقعی است.»
فراستی افزود: «نمیدانم از نظر حقوقی این قتل عمد است یا غیر عمد، اما آنچه در دادگاه نشان داده میشود، شخصیتی دروغگو، مفلوک و بزدل است، نه فردی وحشی. در واقع، آن «وحشی» که حالا بیشتر ترسو و بزدل است، در مقابل فرد قلدر در زندان، گریه میکند.»
او همچنین اظهار داشت: «سریال تصاویری از طبقه پایین نشان میدهد، ابتدا یک کارگر در معدن و کارخانه، و در عین حال نماینده کسانی است که باید حقشان را بگیرند. اما این تصویر هر دو دروغ است، چون شخصیت را به ما نمینمایاند. سپس به داستان دو کودک و ادامه ماجرا میرسیم. از یک سو، نگاه به این فرد نوعی تقدیس خشونت است.»
فراستی درباره نحوه تصویرسازی گفت: «این مسئله در ذهنهای کوچک و زنگ زده هم وجود دارد. زندان هم به نظر من تقلیدی است از زندانهای خارجی. این سریال نسبت به «قورباغه» بسیار عقبتر است. همچنین، دوربین تمام جزئیات را نشان میدهد. بعد از دادگاه، کارگردان، هومن سیدی، در سلول نور میپاشد و این نور از بالا به پایین است، گویی او را قدیس میکند. اما این چه معنایی دارد؟ اصلاً چگونه این فرد به چنین مرحلهای رسیده است که باید تقدیس شود؟»
آیا او فردی بیپروا و جسور است یا ترسو و بزدل؟
مروتی در توضیح خود درباره سریال وحشی گفت: «وقتی عنوان سریال وحشی است، انتظار دارید شاهد تغییراتی در شخصیتها باشید. لازم است ذکر کنم که داستان بر اساس یک پرونده واقعی ساخته شده است. شخصیت داوود اشرف و علی اشرف نمونههایی از این داستان هستند. فیلم با اعتراض کارگران معدن آغاز میشود و به تدریج نشان داده میشود که شخصیتها مسالمتآمیز هستند.
کارگردان قصد دارد نشان دهد که او دچار بدشانسی شده است، اما زمینهچینی درستی برای این موضوع صورت نگرفته است و آن سکانس مناسب ساخته نشده است. در فرآیند نگارش فیلمنامه، باید برای این بخش بهتر فکر میکردند. این صحنه کلیدی است و قرار است سرنوشت شخصیت در طول سریال در نتیجه آن شکل گیرد. به نظر من، این نوع بیدقتی در مرحله فیلمنامه رخ داده است.»
آیا هومن سیدی در زمینه کارگردانی مهارت دارد؟
در مورد گروهی که اشاره کردید، باید گفت که سینمای ایران در سالهای اخیر به طور قابل توجهی به این قشر توجه کرده است. تعداد آثار تولید شده در این حوزه بسیار زیاد است. افراد حاشیهنشین که اغلب با مشکلات اقتصادی مواجهاند، به دلیل فشارهای مضاعف بر این گروه، بیشتر و بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاند و به نظر میرسد که برای خلق درامهای خشن و پرتنش، انتخابهای مناسبی باشند. بنابراین، کارگردانها معمولا برای ساخت فیلمهایشان به این گروه و افرادشان مراجعه میکنند و شخصیتهای فیلمهایشان را از میان آنها برمیگزینند.
تلاش هومن سیدی بر این بوده است که تفاوتی بین اشرف و دیگران قائل شود. در یکی از دیالوگهای سریال آمده است: «اینها از بزرگ و کوچک همهشان بِکَّناند» که این جمله را طوری بیان میکند که گویی خودش اصلاً متعلق به این محله نیست. نگاه اگزوتیک هم در این زمینه به همین شکل است. البته مغزهای کوچک زنگزده، به نظر من، جذاب است و چه بپسندیم و چه نپسندیم، موفقیتآمیز است. در «اعترافات یک ذهن خطرناک» نمیتوان به قطعیت درباره این موضوع صحبت کرد. به طور کلی، به نظر میرسد هومن سیدی به عنوان کارگردان، مهارت فنی لازم را کسب کرده است. او فیلمها و سریالهای زیادی دیده و کارگردان نسبتاً خوبی محسوب میشود.
مهدویان جواد عزتی را شکست داد...
فراستی اظهار داشت: «به نظر من، جواد عزتی بازیگر خوبی است، اما در این نقش کلیشهای است و نمیتواند عملکرد قابل توجهی داشته باشد. من بسیار خوشحال میشوم اگر یک بازیگر در سینمای ایران مانند جواد عزتی پیشرفت کند و به سطح بالایی برسد، به گونهای که از لحاظ ذهنی و روحی تغذیه خوبی داشته باشد و مسیر رشد خود را ادامه دهد. من جزو اولین کسانی هستم که این خوشحالی را ابراز میکنم. به اعتقاد من، کار مهدویان باعث شد جواد عزتی در این نقش نابود شود. در اینجا، او تنها یک تیپ کلیشهای است که جز بازی تکراری کار دیگری ارائه نمیدهد و این واقعاً ناراحتکننده است.»
تاسیان، بازی عاشقانهای است که با این اثر مرتبط نیست!
مروتی همچنین اظهار داشت: «به نظر من، فیلمنامه به هیچ عنوان اجازه نمیدهد که شخصیت کار خاصی انجام دهد. در مقایسه، زخم کاری بهتر عمل میکند. اما کارگردان با این شخصیت چه کاری باید میکرد که انجام نداده است؟ شخصیت اصلی در این اثر کاملاً منفعل است و نمیتوان دربارهاش نظر قطعی داد. برای هومن سیدی ریسک بزرگی است که در فیلمش شخصیتی منفعل را قرار دهد و سعی کند تماشاگر را با او همراه کند. به اعتقاد من، صحنهای که قصد دارد فرار کند، نمیتواند تماشاگر را خیلی نگران کند.»
فراستی در پایان گفت: «رابطه عاشقانهاش با وکیل، سطحی و ملودرامی سطحی است. همچنین، آن صحنه در کافه و تاسیان در بازی عاشقانه، به کلی متعلق به این اثر نیست و بسیار سرسری است. در مجموع، سریال موفق نبوده و همانطور که گفتم، از کارهای هومن سیدی قورباغه هم عقبتر است.» مروتی در پایان درباره سریال وحشی گفت: «اما در جمعبندی نهایی، میخواهم بگویم که هومن سیدی کارگردانی است که میتوان همچنان به او امیدوار بود. او مانند کسانی نیست که در تلویزیون و سینما فعالیت میکنند و بتوان قاطعانه دربارهشان گفت که چیزی از آنها برنمیآید. به نظرم، سیدی جزو این کارگردانها نیست.»