کد خبر: 7302

جعفر پناهی در «یک تصادف ساده» انتقام تلخ و تکان‌دهنده را روایت می‌کند

نقد و بررسی فیلم «یک تصادف ساده» جعفر پناهی؛ انتقام‌جویانه و تکان‌دهنده در جشنواره کن

فیلم «یک تصادف ساده» اثر جعفر پناهی، داستانی تلخ و انتقام‌جویانه با طنزی نیش‌دار و نگاهی عمیق به رنج‌ها و حقارت‌های جامعه، پس از سال‌ها سکوت در جشنواره کن دوباره درخشید.

نقد و بررسی فیلم «یک تصادف ساده» جعفر پناهی؛ انتقام‌جویانه و تکان‌دهنده در جشنواره کن

جعفر پناهی، کارگردان برجسته‌ای که همواره در آثارش به جست‌وجوی حقیقت در قاب دوربین پرداخته، این بار با اثری شخصی‌تر و تلخ‌تر به دنیای سینما بازگشته است. فیلم «یک تصادف ساده» (It Was Just an Accident) بازتابی است از سال‌ها سکوت و درون‌نگری کارگردانی که پس از مدت‌ها با پای خود به جشنواره کن بازگشته است؛ این بار در بخش مسابقه اصلی و در تلاش برای کسب نخل طلا.

این اثر با تصادف کوچکی آغاز می‌شود، اما همان‌طور که از جعفر پناهی انتظار می‌رود، این برخورد ساده منجر به انفجاری درونی در دل جامعه‌ای فراموش‌شده می‌شود. داستانی است از رنج‌های کارگران، حقارت‌های نادیده‌گرفته‌شده و انتقامی که نه از خشم، بلکه از زخمی کهنه سرچشمه می‌گیرد.

در سال 2018، پناهی با فیلم «سه رخ» (3 Faces) در بخش رقابت‌های کن حضور داشت. او همچنین در سال 1995 جایزه دوربین طلایی را برای فیلم «بادکنک سفید» (The White Balloon) کسب کرد. در سال 2003، برای فیلم «طلای سرخ» (Crimson Gold) برنده جایزه هیئت داوران شد، نشان از نگاه نو و نوآورانه او در سینما دارد.

پناهی با ظرافت، طنزی تلخ و گاه نیش‌دار در لایه‌های داستان خود می‌تند. تماشاگر گاهی می‌خندد، اما این خنده همراه با اضطراب و ناباوری است که در پس آن نهفته است.

داستان فیلم «یک تصادف ساده» چه موضوعی را روایت می‌کند؟

در ابتدای فیلم، خانواده‌ای را می‌بینیم که در تاریکی شب در حال بازگشت به خانه با خودرو هستند. ناگهان، خودرو با شیء ناشناسی تصادف می‌کند.

پدر خانواده از ماشین پیاده می‌شود و در مقابل خود سگ بیمار و فلک‌زده‌ای را می‌بیند، که خارج از قاب قرار دارد و او را از عذاب آن نجات می‌دهد. تا رسیدن به خانه، رانندگی ادامه می‌یابد، اما پیش از آن، فردی به نام وحید (با بازی وحید مبصری) تماس اضطراری دریافت می‌کند و سوار بر موتور سیکلت می‌شود. او در نهایت به خانواده و خودرو آسیب‌دیده می‌رسد و از دور نظاره‌گر پارک شدن ماشین در گاراژ خانه می‌شود. وحید باید فردا صبح برای یدک‌کشی و بردن خودرو به تعمیرگاه برود.

او پدر خانواده، اقبال (با بازی ابراهیم عزیزی)، را تعقیب می‌کند. وحید باور دارد این مرد در گذشته او را شکنجه کرده است. ناگهان، او را به زمین می‌اندازد، دست، پا و چشمانش را می‌بندد و او را به وسط بیابان می‌کشاند. هدف وحید این است که اقبال را زنده‌به‌گور کند.

وقتی وحید در حال دفن کردن اوست، پدر با التماس از او می‌خواهد جانش را نگیرد. اقبال اما نسبت به این درخواست بی‌توجه است و علت این رفتار او را نمی‌فهمد. نگهبان زندان، که به دلیل داشتن پای مصنوعی در میان زندانیان معروف است، حتی با لقب چلاق شناخته می‌شود و در بین آن‌ها شهرت دارد.

پیشتر به وحید اطلاع داده شده بود که مردی با پای مصنوعی در زندان حضور دارد. حال او قصد دارد انتقام خود را بگیرد، اما ترس و انکار اقبال باعث می‌شود که شک کند؛ بنابراین، او دست نگه می‌دارد و از دیگران درباره او نظر می‌پرسد. در ادامه، توجه شما را به دیدگاه برخی از منتقدان درباره آخرین اثر جعفر پناهی جلب می‌کنیم.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار