بازگشت خانه سبز؛ خاطراتی که هنوز دلها را میبرد
بازگشت خاطرهانگیز «خانه سبز»؛ سریالی که هنوز دلها را میبرد و نقش مهمی در تغییر سبک زندگی ایرانیها داشت
بازگشت خانه سبز، یادآور عشق، خانواده و فرهنگ است؛ سریالی که هنوز دلها را میبرد و نسلها را به یاد خاطرات خوب میکشاند.

پس از تقریباً سه دهه از پخش نخستین قسمتهای «خانه سبز»، این سریال مجدداً از طریق شبکه آیفیلم بازپخش میشود و همچنان تعداد زیادی از تماشاگران را درگیر احساسات و عواطف خانوادهای سبز و همیشه سبز میکند. انگار به گذشته سفر کردهایم؛ به شبهای چهارشنبه سال ۷۵، زمانی که منتظر پخش سریال «خانه سبز» و داستانهای خانواده صباحی در آپارتمان سبزشان از شبکه دو بودیم.
در این فرصت، نگاهی خواهیم داشت به داستانهای خانه سبز و دلایلی که طی سه دهه گذشته این خانه را به یک مرجع معتبر تبدیل کرده است. با ما همراه باشید.
ایشان استاد در خلوتسازی خیابانهای ایران بودند.
دهه هفتاد، دورهای مهم در تحولات زندگی ایرانیان بود. پس از پایان جنگ، زندگی کم کم رنگ و بویی نو پیدا میکرد. مردم با جنبههای جدیدی از رفاه آشنا میشدند و وضعیت اقتصادی، به ویژه نسبت به دو دهه گذشته، نسبتا بهتر شده بود. در این میان، تلویزیون با تولید سریالها و برنامههای متنوع، تلاش داشت تا فضای روزمره مردم را به سمت حالت عادی بازگرداند و نقش مهمی در تغییر شیوههای زندگی ایرانیان ایفا کرد.
در میان تمامی سریالهای این دهه، دو اثر به طور خاص در ذهنها ماندگار شدند. یکی سریال همسران و دیگری سریال خانه سبز، که میتوان آن را ادامهای طبیعی برای همسران دانست. هرچند خانه سبز از نظر فنی و داستانی پختهتر بود، اما حضور بازیگران چهره و جذابیتهای بصری آن، بیشتر مورد توجه قرار گرفت. این سریال تصویری از زندگی متوسط جامعه ارائه میداد که برای بسیاری از ایرانیان دلنشین و فرهنگی بود. روابط قهر و آشتی میان رضا صباحی و عاطفه صدر، و نمایش یک زندگی پرمعنا و پرتعامل، پیامهایی زیرپوستی و آموزنده برای جامعه خسته و نیازمند ایرانی داشت. شاید تکرار چنین پیامهایی در آثار پرهزینه و سطح پایین امروز سیما، دیگر امکانپذیر نباشد.
خانه سبز؛ مجموعهای از ستارههای درخشان
«خانه سبز» ادامه دهنده مسیر آغاز شده توسط مسعود رسام و بیژن بیرنگ در سریال «همسران» بود. داستان این سریال درباره ساکنان یک خانه است که روابط خانوادگی و فامیلی نزدیکی با هم دارند و در هر قسمت اتفاقات متفاوتی برای آنها رخ میدهد. اعضای خانواده در این آپارتمان شامل پدربزرگ و مادربزرگ خانواده صباحی، با بازی مرحوم داریوش اسدزاده و مرحوم حمیده خیرآبادی، رضا صباحی و همسرش عاطفه صدر، با بازی مرحوم خسرو شکیبایی و مهرانه مهینترابی، خواهر خانواده و پسرش علی کوچولو، با بازی اکرم محمدی و آرش نادی، همچنین پسر خانواده فرید جنگلبرد و تازه عروس خانواده، لیلی، با بازی رامبد جوان و آنه فقیه نصیری بودند.
یکی از ویژگیهای برجسته و فراموشنشدنی «خانه سبز»، خلق شخصیتی دوستداشتنی بود که به عضوی اصلی این خانواده تبدیل شد. رضا صباحی، با بازی مرحوم خسرو شکیبایی و نگاه عمیق و صدای پربغضاش، شخصیتی عاشقانه و غمگین آفرید که تا امروز در یادها مانده است. جالب است بدانید که انتخاب اول گروه بازیگری برای نقش، مهدی هاشمی بود، اما حالا تصور رضا صباحی بدون حضور خسرو شکیبایی غیرممکن به نظر میرسد.
سریال «خانه سبز» در زمان خودش ساختارهای شکنی زیادی داشت. از نوع ازدواج فرید و لیلی گرفته تا دیالوگهای پرمهر و محبت میان عاطفه و رضا. این عوامل در کنار هم باعث شدند که «خانه سبز» به یکی از محبوبترین سریالهای دهه هفتاد ایران بدل شود. خانواده صباحی نمادی از خانوادههای ایرانی آن زمان شدند، و هدف سازندگان سریال نیز ترویج سبک زندگی این خانواده بود.
ما از آن «خانه سبز» آقای بیرنگ بسیار خوشمان میآید.
چند سال پیش، بیژن بیرنگ از ساخت سریالهایی مانند «خانهی سبز» و «همسران» ابراز پشیمانی کرد. او در سخنانی عجیب و در عین حال قابل تامل، اشاره کرد که در آن زمان به مردم امید واهی میدادند، امیدی که تصور میکردند خانههایشان همیشه سبز باقی خواهد ماند. اما اکنون اعتقاد دارد کاش چنین تصویری ارائه نمیدادند، زیرا شرایط نشان میدهد بهتر است به جای گفتن حرفهای زیبا، به تماشاگران هشدار دهند و بگویند مراقب اطرافشان باشند. بیرنگ همچنین بابت نحوه نمایش این سریالها عذرخواهی کرد و اظهار داشت: «کاش کارمان واقعگرایانهتر بود.»
آقای بیرنگ، شاید فراموش کردهاید که بخشی از وظیفه یک هنرمند، آگاهیبخشی است، اما سرگرم کردن مخاطب بخش مهمتری از کار او محسوب میشود. و درست همان سرگرمی، در نهایت منجر به آگاهی میشود. فضای سریالهایی مانند «خانهی سبز»، روابط میان افراد، انسانیت و درونمایه سبزی درونیشان، همان سرگرمی آگاهیبخشی بود که هدف آن ساختن انسانهایی بهتر بود. اگر امروز اینجا هستیم، نتیجه همان «خانهی سبز»ها است. و شاید اگر چنین سریالهایی ساخته نمیشدند، وضعیت ما از این هم بدتر بود.
به نگاهی بیندازید به سرگرمیهای امروزی؛ مثلا جمع شدن چند نفر و تلاش برای خنداندن یکدیگر به شیوهای که اغلب بسیار زننده و ناخوشایند است. این نوع سرگرمی در واقع نوعی مخدر است که افراد را بیحس و بیتفاوت میکند، اما نتیجهای ملموس و آگاهیبخش ندارد. ما که روزگاری برنامههایی مانند «خانهی سبز» و «همسران» را تماشا میکردیم، امروز به این مرحله رسیدهایم، و وای بر نسل جدیدی که با این نوع مخدرهای بیحسکننده چه راهی در پیش دارند... آقای بیرنگ! در زمان خودتان شاید کارتان اشتباه نبود...