کد خبر: 6706

یاقوت سرخ تهران: روایت خاموشی و خاطرات فراموش‌شده

یاقوت سرخ تهران؛ روایت تاریخی فراموش‌شده در سریال تاسیان و اهمیت زنده نگه‌داشتن خاطرات شهر

یاقوت سرخ نماد صبر و تنهایی تهران است؛ خاطره‌ای زنده در سکوت شهر که روایتگر تاریخ فراموش‌شده ماست.

یاقوت سرخ تهران؛ روایت تاریخی فراموش‌شده در سریال تاسیان و اهمیت زنده نگه‌داشتن خاطرات شهر

تهران شهری است که خاطراتش را در خود می‌بلعد، انگار ما ایرانیان قراردادی ناگفته با فراموشی امضا کرده‌ایم. هر قدم که برمی‌داری، دیوارها داستان‌های پنهان خود را مخفی می‌کنند و خیابان‌ها در هیاهوی امروز، نجوای گذشته را گم می‌کنند. اما در این میان، برخی چهره‌ها سرسختانه به یادآوری خاطرات خود ادامه می‌دهند، گویی هیچ‌گاه فراموش نمی‌شوند.

«تاسیان»، با وجود کاستی‌هایش، پنجره‌ای است به سوی بخشی از تاریخ بی‌صدا و ناگفته ما. سریالی که علیرغم ضعف‌های فنی و محتوایی، کاری ارزشمند انجام می‌دهد: روایت آنچه رسمی نبوده است، اما در دل تاریخ ما جای دارد.

یکی از جذابیت‌های این اثر، تلاش تینا پاکروان برای زنده نگه داشتن یادهای تاریخی است. از همان ابتدای تیتراژ که ادای دینی ظریف به «ماهی سیاه کوچولو» است، تا قسمت آخر که قصه یاقوت را در حافظه جمعی ما زنده می‌کند، نشان می‌دهد که دغدغه‌اش فراتر از سرگرمی است و هدفش حفظ و انتقال خاطرات است.

یاد یاقوت می‌افتید؟ همان زن سرخ‌پوش که سه دهه در سکوتی رازآلود، با ردایی به رنگ خون، در گوشه‌ای از میدان فردوسی می‌ایستاد. چه چیز از او می‌دانیم جز نجواهای مردم؟ می‌گویند عاشق بود، می‌گویند در انتظار، و روزی ناگهان ناپدید شد. او نماد صبر، استقامت و تنهایی در شهری است که گاهی حتی سایه‌ها را هم فراموش می‌کند. یاقوت تنها یک زن نبود، بلکه نماد تهران بود.

این سریال، تصویر یاقوت را از میان غبار خاطرات بیرون کشیده و با زبانی امروزی برای نسلی روایت می‌کند که شاید هرگز نام او را نشنیده باشد. هرچند اجرای آن چندان قوی نیست، اما قدمی است در راستای زنده نگه داشتن حافظه جمعی.

در این مسیر، شاهد لغزش‌هایی در بازی‌ها و ضعف‌هایی در فیلمنامه و طراحی صحنه هستیم، اما آیا هنر زنده نگه داشتن خاطره‌ها تنها به تکنیک وابسته است؟ آیا این روایت‌های کوچک و گمشده نیست که روح شهرها را زنده نگه می‌دارند و از فراموشی می‌رهانند؟

در زمانی که حافظه جمعی ما از تکرار تصاویر ساختگی و توهم‌آمیز سرگیجه گرفته، همین اشاره‌های ظریف به گوشه‌هایی از حقیقت‌های فراموش‌شده، چون چراغی در تاریکی است. مانند دفترچه‌ای قدیمی که وقتی ورق می‌زنی، بوی مرکب قدیمی‌اش هنوز به مشامت می‌رسد و تو را به سفری در زمان می‌برد.

نباید فراموش کنیم که در جهانی که فراموشی بر آن حاکم است، هر تلاشی برای یادآوری ارزشمند است، حتی اگر ناپخته و با اجرای متوسط باشد. و چه می‌دانیم؟ شاید فردا، کسی دیگر برخیزد، با دستی توانمندتر، و داستان‌های بیشتری از دل کوچه‌ها و میدان‌های شهر بیرون کشد، و یادآوری کند که ما تنها در لحظه زندگی نمی‌کنیم، بلکه وارث خاطراتی هستیم که پیش از ما در این شهر جاری بوده است.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار