تجربههای محبتآمیز و عجیب فاطمه گودرزی در اکران «میخواهم زنده بمانم»
فاطمه گودرزی از تجربههای عجیب و محبتآمیز در دوران اکران فیلم «میخواهم زنده بمانم» و داستان پسری که هدیههایش را میداد
فاطمه گودرزی از تجربههای محبتآمیز و عجیب دوران اکران فیلم «میخواهم زنده بمانم» و داستان پسری که هدیه میداد، روایت میکند.
در زمانی که فیلم "میخواهم زنده بمانم" اکران میشد، تقریبا ۳۲ سال داشتم و در یکی از این رویدادها، یک نوجوان ۱۶ ساله به من گفت: «من این فیلم را ۱۶ بار دیدهام.»
هر وقت با عوامل فیلم برای حضور در اکرانها به سینما میرفتیم، این پسر جلوی ما ظاهر میشد و هدیهای به من میداد. من که عادت نداشتم هدیهای از غریبهها بپذیرم، در ابتدا کمی تردید داشتم؛ اما همسرم همیشه میگفت: «اشکالی ندارد، هدیهاش را بگیر.» در نتیجه، هدیهها را قبول میکردم.
یک بار او نوار کاستیای به من داد که وقتی گوش دادم، متوجه شدم پر از اشعاری است که شباهت زیادی به اشعار حافظ داشتند، اما دقیقا همان اشعار نبودند. به نظر میرسید او علاقهمند به شعر و ادبیات است.
بعدتر، زمانی که گوشیها و موبایلهای مدرن رایج شدند، او که بزرگتر شده بود، ویدیوهایی از خطاطیهای خودش برای من ارسال میکرد. متأسفانه، فهمیدم او به سرطان ریه مبتلا شده و این بیماری زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده بود. او یک دختر داشت، اما متأسفانه مسیر زندگیاش به شکل ناخوشایندی تغییر کرد.