عشق بیپایان دختر و پدر در خاطرات سخت کودکی
مریم مومن از کودکی تا عروسی؛ روایت سختیهای خانواده و عشق بیپایان پدر به دخترش
روایت زندگی مریم مومن از سختیهای کودکی، عشق بیپایان پدر و تجربه تلخ طلاق و عشق به خانواده در مسیر رشد و بلوغ
مریم مومن، ستاره جوان سینمای کشورمان که اخیراً ازدواج کرده است، تجربیات سختی را در دوران کودکی پشت سر گذاشته است. او در مصاحبهای درباره تجربه طلاق والدینش و انتخابهای دشواری که باید انجام میداد، صحبت کرده است.
مریم مومن گفت: «پدر و مادرم بدون هیچ مقدمهای به من گفتند: «ما میخواهیم جدا شویم.»»
مجری پرسید: «ما میخواهیم جدا شویم یا جدا شدهایم؟»
او ادامه داد: «گفتند: «ما میخواهیم جدا شویم و دادگاه هم تو را خواسته است چون هفت سالت تمام شده است و باید بین مادرت و پدرت یکی را انتخاب کنی.»»
مومن افزود: «در آن لحظه، در دادگاه، خون دماغ شدم و نمیدانستم چرا. برای اولین بار در آنجا خون دماغ شدم و دستم پر از خون شد. قاضی از من پرسید: «میخواهی با مامانت زندگی کنی یا با بابات؟» در حالی که خون دماغم شدت گرفته بود، گفتم: «هر دو را.»»
او ادامه داد: «پدرم با من صحبت کرد و در گوشم گفت: «این طلاق الکی است.»»
مومن گفت: «پرسیدم: «یعنی چه، بابا؟»»
پدرش توضیح داد: «من مشکلاتی با مادرت دارم. میخواهم او بهتر شود، این موضوع جدی نیست.»
سه ماه بعد، من گوشی مادرم را یواشکی برداشتم و با پدرم تماس گرفتم. صدای شادی و هلهله عروسی از آن طرف خط میآمد. پرسیدم: «بابا، نمیآیی دنبالمان؟» آن روز، روز عروسیاش بود و من تصادفاً در آن لحظه تماس گرفتم، در حالی که پدرم در حال ازدواج بود و گفت: «دیگر به من زنگ نزن.» آن لحظه، فهمیدم که بزرگ شدهام.
اکنون سالها از آن روزها گذشته است، و هر چه پدرم باشد، او حالا تمام دنیای من است. اگر امروز بگویند: «قلبت را بده»، بدون تردید، همین الان چاقو را برمیدارم و قلبم را تقدیم پدرم میکنم.