کد خبر: 57871

عشق بی‌پایان دختر و پدر در خاطرات سخت کودکی

مریم مومن از کودکی تا عروسی؛ روایت سختی‌های خانواده و عشق بی‌پایان پدر به دخترش

روایت زندگی مریم مومن از سختی‌های کودکی، عشق بی‌پایان پدر و تجربه تلخ طلاق و عشق به خانواده در مسیر رشد و بلوغ

مریم مومن از کودکی تا عروسی؛ روایت سختی‌های خانواده و عشق بی‌پایان پدر به دخترش

مریم مومن، ستاره جوان سینمای کشورمان که اخیراً ازدواج کرده است، تجربیات سختی را در دوران کودکی پشت سر گذاشته است. او در مصاحبه‌ای درباره تجربه طلاق والدینش و انتخاب‌های دشواری که باید انجام می‌داد، صحبت کرده است.

مریم مومن گفت: «پدر و مادرم بدون هیچ مقدمه‌ای به من گفتند: «ما می‌خواهیم جدا شویم.»»

مجری پرسید: «ما می‌خواهیم جدا شویم یا جدا شده‌ایم؟»

او ادامه داد: «گفتند: «ما می‌خواهیم جدا شویم و دادگاه هم تو را خواسته است چون هفت سالت تمام شده است و باید بین مادرت و پدرت یکی را انتخاب کنی.»»

مومن افزود: «در آن لحظه، در دادگاه، خون دماغ شدم و نمی‌دانستم چرا. برای اولین بار در آنجا خون دماغ شدم و دستم پر از خون شد. قاضی از من پرسید: «می‌خواهی با مامانت زندگی کنی یا با بابات؟» در حالی که خون دماغم شدت گرفته بود، گفتم: «هر دو را.»»

او ادامه داد: «پدرم با من صحبت کرد و در گوشم گفت: «این طلاق الکی است.»»

مومن گفت: «پرسیدم: «یعنی چه، بابا؟»»

پدرش توضیح داد: «من مشکلاتی با مادرت دارم. می‌خواهم او بهتر شود، این موضوع جدی نیست.»

سه ماه بعد، من گوشی مادرم را یواشکی برداشتم و با پدرم تماس گرفتم. صدای شادی و هلهله عروسی از آن طرف خط می‌آمد. پرسیدم: «بابا، نمی‌آیی دنبال‌مان؟» آن روز، روز عروسی‌اش بود و من تصادفاً در آن لحظه تماس گرفتم، در حالی که پدرم در حال ازدواج بود و گفت: «دیگر به من زنگ نزن.» آن لحظه، فهمیدم که بزرگ شده‌ام.

اکنون سال‌ها از آن روزها گذشته است، و هر چه پدرم باشد، او حالا تمام دنیای من است. اگر امروز بگویند: «قلبت را بده»، بدون تردید، همین الان چاقو را برمی‌دارم و قلبم را تقدیم پدرم می‌کنم.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار