کد خبر: 57367

رونالدو: از سختی‌های کودک تا ستاره بی‌نظیر فوتبال

رونالدو از سختی‌های کودکی تا رسیدن به اوج فوتبال: داستان غول لاغر و تلاش بی‌وقفه برای موفقیت

داستان زندگی کریستیانو رونالدو از سختی‌های کودکی تا اوج فوتبال، تلاش بی‌وقفه، تغییرات و آرزوهای بزرگ برای رسیدن به موفقیت را روایت می‌کند.

رونالدو از سختی‌های کودکی تا رسیدن به اوج فوتبال: داستان غول لاغر و تلاش بی‌وقفه برای موفقیت

کریستیانو رونالدو در یک مصاحبه، درباره سخت‌ترین مراحل زندگی‌اش در دوران نوجوانی سخن گفت و تجربیات جالبی را از آن زمان به اشتراک گذاشت.

شروع سفر در باشگاه اسپورتینگ لیسبون

او گفت: زمانی که یازده ساله بودم، از جزیره به آکادمی اسپورتینگ لیسبون رفتم و با یکی از سخت‌ترین مراحل زندگی‌ام مواجه شدم. جدا شدن از خانواده و ورود به محیطی جدید برایم بسیار دشوار بود.

وقتی به آن دوران فکر می‌کنم، واقعاً شگفت‌زده می‌شوم. حالا پسرم، کریستیانو جونیور، در هفت‌سالگی است و اگر چهار سال دیگر او را برای زندگی در لندن یا پاریس ببریم، تصور می‌کنم چقدر این کار سخت خواهد بود. تصمیم خانواده‌ام برای فرستادن من به لیسبون در آن زمان واقعاً غیرممکن به نظر می‌رسید، اما آنها این فرصت را برایم فراهم کردند تا رویاهایم را دنبال کنم. با این حال، تقریباً هر روز گریه می‌کردم. جدا شدن از خانواده و لهجه جدید باعث شده بود احساس کنم وارد کشور دیگری شده‌ام.

تنهایی و مشکلات پیش رو

در حالی که در پرتغال اقامت داشتم، سازگاری با محیط و فرهنگ جدید برایم سخت بود. هیچ آشنایی نداشتم و احساس تنهایی عمیقی می‌کردم. خانواده‌ام تنها هر چهار ماه یک بار می‌توانستند مرا ملاقات کنند و دلتنگی برایشان بسیار آزاردهنده بود.

فوتبال تنها راهی بود که به آن امید داشتم و برای پیشرفت تلاش می‌کردم. در زمین فوتبال مهارت‌هایی داشتم که دیگر بچه‌های آکادمی نمی‌توانستند انجام دهند. یادم می‌آید گاهی بچه‌ها با هم می‌گفتند: «دیدی چه کرد؟ واقعاً یک غول است!» اما در مقابل، برخی افراد می‌گفتند: « اما حیف که خیلی کوچک و لاغر است.»

انتخاب برای انجام تغییرات

این موضوع حقیقت داشت؛ من واقعاً لاغر و بدون عضله بودم. به همین دلیل تصمیم گرفتم وضعیت خودم را تغییر دهم. از سن یازده سالگی شروع کردم به تمرینات سخت‌تر و تلاش برای رسیدن به بهترین حالت ممکن. در ذهنم دیگر نمی‌خواستم همانند دیگر بچه‌ها باشم. احساس قدرت درونی عمیقی داشتم، نوعی اشتیاق که می‌توانم آن را شبیه گرسنگی توصیف کنم؛ گرسنگی‌ای که هرگز فروکش نمی‌کرد.

برای نزدیک‌تر شدن به هدفم، شب‌ها به طور مخفیانه از خوابگاه خارج می‌شدم و تمرین می‌کردم تا قوی‌تر شوم. این تمرین‌ها باعث شدند بدنم عضلانی‌تر شود و سرعت حرکت‌ام افزایش یابد. بعد تصمیم گرفتم توانایی‌هایم را در زمین بازی نشان دهم. کسانی که قبلاً کارهایم را کم‌اهمیت می‌دانستند، کم‌کم نظراتشان تغییر کرد و بیشتر به موفقیت‌هایم توجه نشان دادند.

برنامه‌ریزی برای فردا

در سن ۱۵ سالگی، در یکی از جلسات تمرینی، به دوستانم اعلام کردم که هدفم این است روزی بهترین بازیکن دنیا شوم. ممکن است آن‌ها حرفم را جدی نگرفته و حتی بخندند، اما من باور داشتم که توانایی رسیدن به این هدف را دارم و همین ایمان، مسیر موفقیتم را هموار کرد.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار