کد خبر: 55718

لحظات شوکه‌کننده و ترسناک سریال چیزهای عجیب

لحظات شوکه‌کننده و ترسناک سریال چیزهای عجیب؛ لحظاتی که هرگز فراموش نخواهید کرد

لحظات ترسناک و شوکه‌کننده سریال Stranger Things؛ از مرگ‌های دردناک تا مواجهه با هیولاهای ترسناک.

لحظات شوکه‌کننده و ترسناک سریال چیزهای عجیب؛ لحظاتی که هرگز فراموش نخواهید کرد

این متن به نوعی ادای احترام به فیلم‌های علمی‌تخیلی و ترسناک دهه 1980 است و می‌توان با جرأت گفت که یک پدیده فرهنگی محبوب و دوست‌داشتنی به حساب می‌آید. این سریال از همان نخستین فصل پخش خود، به یکی از پایه‌های اصلی نتفلیکس تبدیل شد و توانست از هر نظر، تحسین منتقدان و تماشاگران را برانگیزد.

بسیاری از طرفداران بر این باورند که این سریال عمدتاً یک اثر علمی‌تخیلی است تا ترسناک؛ اما با پیشرفت داستان، لحن آن به سمت ترسناک‌تر شدن گرایش پیدا کرد؛ به گونه‌ای که عناصر و الهامات گرفته شده از فیلم‌هایی مانند The Thing و The Exorcist در آن مشهود است. در ادامه، ما با بازبینی مجدد سریال و به مناسبت پخش فصل جدید، 14 مورد از شوکه‌کننده‌ترین لحظات سریال Stranger Things را معرفی کرده و درباره آنها بحث خواهیم کرد.

سگ‌های نگهبان انبار

هیولاهای Demodogs از موجودات ترسناک و غریب سریال «چیزهای عجیب» هستند. این موجودات گروهی از سگ‌های شیطانی هستند که ظاهرشان بیشتر از آنچه واقعاً ترسناک است، به نظر می‌رسد. در یکی از صحنه‌های هیجان‌انگیز فصل دوم، داستین در حال جست‌وجو برای یافتن حیوان خانگی‌اش، دارت، که از همین نوع موجودات است، است. او رد پا را در انبار ضایعات شهر دنبال می‌کند و در این مسیر از استیو هرینگتون کمک می‌گیرد.

در این فصل، رابطه دوستی داستین و استیو با تمرکز بیشتری نشان داده می‌شود و آن را تقویت می‌کند، که یکی از بهترین روابط دوستانه در طول سریال است. استیو، که عاشق خطر کردن است، داوطلب می‌شود تا خودش را به عنوان طعمه قرار دهد و دارت را بیرون بکشد. او با چوب بیسبال همیشگی‌اش وارد انبار مه‌آلود می‌شود، اما متوجه می‌شود که دارت تنها نیست. ناگهان، او توسط گروهی از این سگ‌های شیطانی محاصره می‌شود.

در این صحنه، استیو برای اولین بار در معرض خطر مرگ قرار می‌گیرد؛ تماشاگران واقعاً حس می‌کنند که یکی از شخصیت‌های اصلی در معرض از دست رفتن است. او با زحمت زیاد از حمله مستقیم سگ‌ها جان سالم به در می‌برد و با کمک چوب بیسبالش با آن‌ها مبارزه می‌کند. سپس به سرعت به سمت اتوبوسی قدیمی می‌دود که بچه‌ها در آن پنهان شده‌اند. اما سگ‌ها اتوبوس را محاصره می‌کنند، اما در نهایت، موجودی بزرگ‌تر به نام مایند فلیر وارد عمل می‌شود و آن‌ها را از محل دور می‌کند.

13. تهدید الون توسط سرویس مایند فلیر

این صحنه از سریال، بیشتر از آنکه شوک‌آور باشد، به طرز وحشتناکی منزجرکننده و ترسناک است. جدا از جلوه‌های ویژه تصویری، در این لحظه شاهد نوعی حس ناتوانی مطلق هستیم که هم الون و هم بیل به آن دچار شده‌اند. بیلی، که در اینجا شخصیتی همدرد نیست، اما به

در ادامه، قربانیان تسخیرشده مایند فلیر در کارخانه فولاد جمع می‌شوند و با حالت مطیعانه‌ای در صف قرار می‌گیرند، به سمت هیولا حرکت می‌کنند. در این لحظه، بدن‌های قربانیان به شکل ترسناکی از هم جدا می‌شوند و در توده‌ای از تاندون‌ها و بازوهای پیچ‌خورده ادغام می‌گردند.

فصل چهارم سریال Stranger Things به خاطر افزایش سطح وحشت و ترس به شدت تحسین شده است، اما این روند ترسناک شدن، از فصل سوم و با کمک همین صحنه پایه‌گذاری شده بود. این صحنه یا ساختار هوشمندانه‌اش توانست ترس روانشناختی و فیزیکی را به مخاطب منتقل کند. ترسی که ریشه در فیلم‌هایی مانند The Thing و Slither دارد و سریال از این آثار الهام گرفته است. جزئیات بی‌نظیر و واقع‌گرایانه این صحنه، آن را به یکی از نفرت‌انگیزترین صحنه‌های فصل سوم تبدیل کرده است.

مرگ بارب

فصل اول سریال چیزهای عجیب، پایه‌گذاری سبک و لحن کلی اثر بود. این فصل با شروعی بی‌رحمانه و مرگ‌های بی‌امان همراه بود. در ابتدای داستان، بهترین دوست نانسی، بارب، به طرز غم‌انگیزی کشته می‌شود. او که نمادی از شخصیت‌هایی است که در سریال‌های ترسناک برای پیشبرد داستان زود قربانی می‌شوند، همراه نانسی و استیو به خانه او می‌رود. در حالی که استیو و نانسی در حال خوش‌گذرانی هستند، بارب تنها می‌ماند. هرچند او تمایلی به آنجا نداشت، اما نانسی او را به اصرار به آنجا کشاند، اما پس از آن او را ترک کرد.

در بیرون خانه، بارب تنها و نشسته در کنار استخر، توسط دموگورگون تعقیب می‌شود و به دنیای وارونه کشانده می‌شود. در آنجا، به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن کشته می‌شود. نحوه مرگ او به انتخاب سازندگان مخفی نگه داشته شده است تا تماشاگر بتواند تصور کند چه چیزی ممکن است بدترین حالت باشد. این نوع روایت، حتی از تصاویر گرافیکی پرهزینه تاثیرگذارتر و عمیق‌تر است.

پس از این حادثه، نانسی مکرر به یاد مرگ بارب می‌افتد و کابوس‌های زیادی می‌بیند. احساس گناه او نسبت به مرگ دوستش، بعدها محرکی شد تا به بلوغ رفتاری برسد و شخصیت مسئول‌پذیرتری پیدا کند. چیزی که مرگ بارب را در این فصل سخت‌تر کرد، این بود که او نمی‌خواست آنجا باشد و هیچ تقصیری در مرگش نداشت. او توسط بهترین دوستش رها شده و در تنهایی کشته شد.

مرگ بیلی

یکی از شخصیت‌های منفی و مورد نفرت در سریال Stranger Things، بیلی هارگروو است. این شخصیت تقریباً هیچ ویژگی مثبت و قابل قبولی ندارد؛ او یک قلدر است که همواره خواهرش، مکث، را مورد آزار قرار می‌دهد و در روابط اجتماعی به دنبال اغوا کردن دختران جوان است. با این حال، پیش‌زمینه او کمی او را قابل درک می‌کند؛ زیرا او پدر آزارگری داشت. با این حال، بیلی همچنان شخصیتی منفور باقی می‌ماند. در بیشتر فصل سوم، او تحت تأثیر مایند فلیر قرار داشت و میزبان این هیولا می‌شد. او قربانیان دیگر را تضعیف می‌کرد و آن‌ها را به کارخانه فولاد می‌کشاند تا به صفوف شروران بپیوندد.

در یکی از صحنه‌های پایانی در مرکز خرید استارکورت، رویارویی نهایی بیلی و الون اتفاق می‌افتد. بیلی توانست الون را شکست دهد و او را نزد مایند فلیر ببرد تا بلعیده شود. اما در آن لحظه، الون با کمک قدرت‌های خود، به خاطره‌ای از دوران کودکی بیلی دسترسی پیدا می‌کند. برای مدتی کوتاه، بیلی از کنترل مایند فلیر آزاد می‌شود و خود را سپر الون قرار می‌دهد، اما در این عملیات، توسط بازوهای تاندونی مایند فلیر زخمی می‌شود. بیلی که در آستانه مرگ قرار دارد، از مکس عذرخواهی می‌کند. اگرچه این پایان احساسی نمی‌تواند بار رستگاری کامل او را بر دوش بکشد، اما حداقل نشان می‌دهد که او یک انسان است.

قتل بنی را بازنویسی کن.

یکی از مرگ‌های بی‌رحمانه و تأثیرگذار در ابتدای فصل، از دست رفتن یکی از شخصیت‌های فرعی ولی مهم داستان بود. در قسمت اول سریال، الون به یک رستوران پناه می‌برد و با مالک و آشپز آن، بنی، ملاقات می‌کند. بنی که متوجه می‌شود الون گرسنه است، برای او غذا تهیه می‌کند و سعی می‌کند به او کمک کند. او که در همان ابتدا فردی شرافتمند و دلسوز به نظر می‌رسید، در نهایت با شلیک بی‌رحمانه مامور بی‌رحم کانی فریزر کشته می‌شود.

این صحنه در اوایل سریال، بسیار تکان‌دهنده و بی‌رحمانه است؛ به‌ویژه که شخصیت بنی به گونه‌ای معرفی شده بود که گویی قرار است مدت بیشتری در داستان حضور داشته باشد. برادران دافر در این قسمت نشان دادند که چقدر می‌توانند در نوشتن فیلمنامه بی‌رحم باشند؛ آن‌ها با این مرگ، پیام می‌دادند که ممکن است هر لحظه شاهد مرگ شخصیت‌های محبوب خود باشید.

یکی از اهداف این صحنه، برانگیختن حس انتقام در تماشاگر نسبت به مامور بی‌رحم بود که بعدها منجر به لذت‌بخش‌تر شدن کشته شدن او توسط الون شد. زمانی که او قصد داشت با اسلحه به الون شلیک کند، الون تنها با یک نگاه، مغز او را در هم می‌شکند.

بیلی استیو را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد.

    یکی از جالب‌ترین و شوکه‌کننده‌ترین لحظات در فصل دوم، هیچ ارتباطی با عناصر فراطبیعی ندارد. وقتی بیلی وارد شهر هاوکینز می‌شود، بیننده بلافاصله متوجه شخصیت خطرناک او می‌شود و احساس می‌کند او قرار است دردسرهای زیادی ایجاد کند. بیلی به سرعت رقیب استیو هارینگتون می‌شود و در زمینه‌های مختلف با او رقابت می‌کند. در طول فصل، بیلی بر استیو غلبه می‌کند؛ او رکورد استیو در نوشیدن یک نوشیدنی را می‌شکند، در مسابقه بسکتبال او را شکست می‌دهد و در نهایت جایگاه استیو به عنوان مرد محبوب شهر را تصاحب می‌کند.

    مهم‌ترین لحظه رقابت این دو، در یک صحنه مبارزه خشن و خونین رخ می‌دهد. در این مبارزه، زمانی که استیو برتری دارد، ناگهان اوضاع برعکس می‌شود و بیلی بر او غلبه می‌کند. سپس، او استیو را به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد. استیو تبدیل به هدف ضربات بیلی می‌شود و تماشاگران احساس ناراحتی و ناامیدی می‌کنند، چرا که شاهد سقوط شخصیتی خاکستری و محبوب هستند. نحوه فیلمبرداری و تدوین این صحنه به گونه‌ای است که تماشاگران ضربات سنگین بیلی را بر سر استیو احساس می‌کنند و درک می‌کنند که او چه دردی می‌کشد. این صحنه نشان داد که با وجود حضور نیروهای فراطبیعی، خطرات انسانی هم وجود دارند و گاهی انسان‌ها ترسناک‌تر از هیولاها می‌شوند.

    8. نسل‌کشی در آزمایشگاه هایویکینز

    در فصل چهارم سریال Stranger Things، عنصر وحشت به شکل بسیار ترسناک و تاثیرگذار به تصویر کشیده می‌شود؛ در حالی که فصل‌های قبلی بیشتر بر عناصر علمی تخیلی تمرکز داشتند، این فصل سعی دارد با طراحی پیچیده و شوکه‌کننده گره‌های داستانی و سکانس‌های دردناک، لحن کلی سریال را تغییر دهد و تنوع تازه‌ای در آن ایجاد کند. این تغییر احتمالا مقدمه‌ای است برای شدت بخشیدن به فصل پنجم.

    یکی از سکانس‌های بسیار دلخراش سریال، صحنه قتل عام در آزمایشگاه‌هاوکینز است. در این بخش، دکتر برنر پس از بیداری، در محوطه آزمایشگاهی قدم می‌زند و شاهد ویرانی و فاجعه‌ای است که بر سر کودکان آزمایشگاهی آمده است. این کودکان، به طرز فجیعی کشته شده‌اند؛ صحنه‌هایی از اندام‌های شکسته، چشم‌های بیرون زده و حجم زیادی خون دیده می‌شود.

    تنها فردی که از این کشتار جان سالم به در برده، الون است؛ بیننده متوجه می‌شود که او ممکن است عامل اصلی این جنایت باشد و این موضوع تا حد زیادی شوکه‌کننده است، چرا که نشان می‌دهد الون چه گذشته تاریکی داشته است. او در حالی پیدا می‌شود که غرق در خون است و خون از چشم‌ها و بینی‌اش جاری است. طرفداران می‌دانند که الون مستقیماً مسئول این مرگ‌ها نبوده است، اما این حقیقت تأثیر وحشتناک این صحنه را کم نمی‌کند.

    7. تصرف ویل

    نوا اشنپ متأسفانه هرگز به اندازه کافی مورد قدردانی قرار نگرفت تا نقش ویل بایرز را به بهترین شکل ایفا کند. بیل در فصل اول، با وجود حضور محدودش، توانست شخصیت خود را شکل دهد و عناصر روانی عمیقی را پایه‌گذاری کند. او به خوبی نماد فردی سرگشته، آسیب‌پذیر و جست‌وجوگر است. پس از رویدادهای فصل اول، ویل همچنان درگیر بحران است و مداوم تصاویری از دنیای وارونه را می‌بیند. او پس از پیروی از راهنمایی‌های خیرخواهانه باب، تصمیم می‌گیرد با ترس‌ها و کابوس‌های خود روبه‌رو شود. در لحظه‌ای که قرار بود او به فردی فعال و قدرتمند تبدیل شود، به طور بی‌رحمانه توسط عنکبوت ذهن‌خوار تسخیر می‌شود.

    شاخک‌های دودمانند این هیولا، بیل را کاملاً در بر می‌گیرند و وارد دهان، بینی و چشمانش می‌شوند و کنترل او را در دست می‌گیرند. این صحنه آزاردهنده، به خوبی تنش فصل دوم را پایه‌ریزی می‌کند. تماشای این صحنه برای بیننده شوک‌آور است، زیرا در آن ویل کاملاً بی‌دفاع و تحت سلطه قرار دارد.

    موجود ترسناک در بیمارستان

    برادران دافر در طول سریال «چیزهای عجیب» نشان داده‌اند که قصد ندارند تنها یک نوع ترس را منتقل کنند. آن‌ها بارها با خلق موقعیت‌هایی متفاوت، ترس را به شیوه‌های متنوعی به تماشاگران منتقل کرده‌اند. در یکی از این لحظات، که یکی از معدود صحنه‌های نفرت‌انگیز سریال است، دو قربانی تسخیر شده کشته می‌شوند و بدن‌هایشان به شکل غیربهداشتی ذوب می‌شود. این انزجار تنها به اینجا محدود نمی‌شود؛ بقایای بدن آن‌ها به هم پیوند می‌خورند و در نتیجه، موجودی ترسناک و وحشتناک شکل می‌گیرد. این تحول تا حدی از فیلم «The Thing» الهام گرفته شده است.

    تمامی این صحنه‌های نفرت‌انگیز، در واقع یک کلاس درس در زمینه تعلیق و درام خونین هستند. درست زمانی که دگردیسی کامل می‌شود، نور از صحنه گرفته می‌شود؛ و وقتی دوباره روشنایی برمی‌گردد، هیولا با تمامی شکوه و وحشت خود ظاهر می‌شود و به شکلی دیوانه‌وار نانسی را در آن بیمارستان متروکه تعقیب می‌کند.

    این تعقیب و گریز به شکل فوق‌العاده‌ای پرتنش است؛ زیرا به نظر می‌رسد نانسی هیچ راه فراری ندارد. او در یک اتاق قفل شده گیر می‌کند و شاهد است که چگونه این هیولا آرام آرام از شکاف زیر در وارد اتاق می‌شود. خود این موجود، ترکیبی وحشتناک است؛ بخشی شبیه حشره و بخشی شبیه پستاندار. او کاملاً پوشیده شده در ماده‌ای چسبناک و براق است که ظاهری مرطوب و منزجرکننده به آن می‌بخشد.

    5. دموگورگن در مقابل زندانیان

    یکی از وحشتناک‌ترین و شوکه‌کننده‌ترین لحظات در سریال Stranger Things، صحنه مبارزه دموگورگن با زندانیان روسی است. دموگورگن‌ها، موجوداتی عجیب و ترسناک، در فصل اول معرفی شدند و با طراحی‌های منحصر به فرد خود، که سرشان به شکل آرواره‌های گلبرگی است، تبدیل به یکی از نمادین‌ترین هیولاهای این مجموعه شدند.

    با این حال، این هیولاها هرگز آن‌قدر ترسناک نبودند که بتوانند حس واقع‌گرایانه‌تری ایجاد کنند، چراکه اگر قدرت بیشتری داشتند، شکست آن‌ها توسط بچه‌ها غیرقابل باور می‌شد. در فصل چهارم، یک نوع پیشرفته‌تر از دموگورگن ظاهر می‌شود. این نسخه، با افزایش تمایل به خون و خونریزی، بزرگ‌تر و قدرتمندتر است. این موجود، که در زندان روسیه نگهداری می‌شود، مرتباً تغذیه می‌گردد و زندانیان در نقش رژیم غذایی او قرار دارند.

    در ادامه، هاپر و نگهبان فاسد و دوست داشتنی، انزو، دستگیر شده و توسط نگهبانان به میدان مبارزه با این دموگورگن فرستاده می‌شوند. سایر زندانیان در حمله هیولا سریعاً کشته می‌شوند و سرهایشان به شکل فجیعی قطع می‌شود. هاپر، که قبلاً با این موجود آشنا بوده، برای مقابله با آن از ترسش از آتش بهره می‌گیرد. با کمک یک مشعل بزرگ، او جان خود و انزو را نجات داده و حمله هیولا را دفع می‌کند.

    مرگ ادی

    ادی مانسون یکی از شخصیت‌های محبوب و دوست‌داشتنی در فصل چهارم بود؛ حضور او در سریال نشان می‌داد که قرار است وداعی تلخ با او داشته باشیم. در ابتدا، به نظر می‌رسید برادران وارنر قصد دارند بینندگان را فریب دهند و نشان دهند که او ممکن است نقش منفی داشته باشد، اما در نهایت مشخص شد که ادی در فصل چهارم کشته می‌شود.

    در ابتدای داستان، ادی به عنوان مظنون اصلی مرگ کریسی مطرح شد و همین موضوع بخش زیادی از فصل را به صورت مخفی و رازآلود نگه داشت. سرانجام، داستان به نقطه‌ای رسید که ادی در حمله نهایی به لانه وکنا، با قهرمانان داستان همراه شد و با ایجاد حواس‌پرتی، فرصت مناسبی برای نانسی، استیو و رابین فراهم کرد. در این صحنه، او در حالی که یک گیتار حماسی می‌نواخت، همراه داستین در دنیای وارنو توسط خفاش‌های شیطانی محاصره شد. ادی که قصد داشت زمان بیشتری برای خردورزی و کمک به دیگران داشته باشد، شروع به دویدن کرد تا این موجودات را فریب دهد و در نهایت، موضع دفاعی نهایی خود را اتخاذ کند.

    او توانست چند خفاش را از بین ببرد، اما در نهایت به شدت زخمی شد و بر اثر جراحات وارده تسلیم شد. پس از وداعی غم‌انگیز با داستین، در همان صحنه کشته شد. نکته غم‌انگیز مرگ او این است که در حالی که جان می‌داد، مردم هاوکینز او را همچنان به عنوان قاتل می‌شناختند، در حالی که او بی‌گناه بود.

    3. انجام عملیات جن‌گیری در ویل

    ویل پی‌یرز را می‌توان یکی از بدشانس‌ترین شخصیت‌های کل مجموعه Stranger Things دانست. پس از گرفتار شدن در دنیای وارونه، اثرات آنجا بر او باقی می‌ماند و او مرتباً از تجربیات منفی آنجا آسیب می‌بیند. پس از این فشارهای روانی، او توسط ذهن‌خوار (مایند فلیر) تسخیر می‌شود و به زودی مشخص می‌شود که ارتباط تله‌پاتیک عمیقی با آن دارد.

    وقتی ویل تحت کنترل آن موجود است، واکنش بسیار شدیدی نسبت به آب داغ نشان می‌دهد و معلوم می‌شود که درون او، نسبت به گرما، نقطه ضعفی دارد. با شروع از دست دادن خاطراتش، خانواده و دوستان او آخرین تلاش خود را برای نجات او از هیولایی که در حال بلعیدن وجودش است انجام می‌دهند.

    جالب است که فرآیند جن‌گیری در فصل دوم، یادآور فیلم The Exorcist است؛ از نحوه آزمایش‌های علمی روی ویل گرفته تا مراسم نهایی جن‌گیری که مستقیماً از فیلم جن‌گیر الهام گرفته شده است. عشق جویس نسبت به ویل و غم از دست دادن باب، باعث شده تا خشم او نسبت به هیولایی که پسرش را تسخیر کرده، افزایش یابد. او با عزم راسخ، ویل را به تخت زنجیر می‌کند و با افزایش دمای اتاق، او را از بدن پسرش بیرون می‌کشد.

    این جن‌گیری به طرز عجیبی ترسناک است؛ در این صحنه، صدای ویل تغییر می‌کند و حالت شیطانی به خود می‌گیرد؛ حتی شاخک‌هایی که او را تسخیر کرده‌اند، به وضوح روی پوست صورتش ظاهر می‌شوند. این یکی از آزاردهنده‌ترین صحنه‌های کل سریال است.

    2. باب، شخصیت ابرقهرمان

    در فصل دوم سریال Stranger Things، انگیزه‌های واقعی باب به طور کامل مشخص نیست و تا حدی مبهم باقی می‌ماند. او در ابتدا نگرانی‌هایی درباره ویل دارد که باعث می‌شود برخی فکر کنند ممکن است با دانشمندان هاوکینز همکاری کند. اما در نهایت، مشخص می‌شود که باب صرفاً فردی مهربان و با نیت خیر است. در یکی از صحنه‌ها، وقتی باب در آزمایشگاه وظیفه دارد برق ساختمان را وصل کند، جانش را به خطر می‌اندازد تا خانواده‌اش را نجات دهد.

    در همین حین، او با حمله دموداگ‌ها به آزمایشگاه روبرو می‌شود؛ اما با کمک اوونز، از چنگ موجودات مرموز فرار می‌کند. در حین فرار، ناخواسته جارویی را به زمین می‌اندازد و حضورش را به سگ‌های وحشی اطلاع می‌دهد. در یک صحنه هیجان‌انگیز، او در راهروها می‌دود و تقریباً موفق به فرار می‌شود، اما ناگهان توسط یک دموداگ غافلگیر می‌شود. گروهی از موجودات او را محاصره کرده و شروع به خوردن زنده‌زنده‌اش می‌کنند.

    این صحنه یکی از شوکه‌کننده‌ترین لحظات سریال است و نمادی است از فداکاری یک مرد با اصالت. او قهرمان اکشن نیست، بلکه مدیر ساده و آرام یک فروشگاه رادیویی است. او می‌فهمد تنها کسی است که می‌تواند خانواده‌اش را نجات دهد و در مقابل ترس، شجاعت واقعی خود را نشان می‌دهد.

    مرگ کریستی

    فصل چهارم، که از همان قسمت اول آغاز می‌شود، خود را به عنوان یکی از ترسناک‌ترین بخش‌های کل سریال معرفی می‌کند و مسیر داستانی که در فصل قبلی آغاز شده بود را ادامه می‌دهد. کریسی کانینگهام، شخصیت اصلی قسمت اول، محور روایت است و داستان حول او می‌چرخد. او مدام درگیر کابوس‌هایی است که صدای ساعت پدربزرگ گوتیک در آن‌ها به گوش می‌رسد و او را آزار می‌دهد. در تلاش برای مقاومت در برابر این کابوس‌ها، او با ادی مانسون، فرد حاشیه‌نشین مدرسه، برای خرید مواد مخدر همکاری می‌کند، اما در نهایت در تریلر ادی، وارد حالت خلسه عمیقی می‌شود.

    کریسی با تصاویری کابوس‌وار از والدینش مواجه می‌شود که بر احساس ناامنی و اضطراب او تاثیر می‌گذارند؛ سرانجام، او با وکنای اهریمنی روبه‌رو می‌شود و کشته می‌شود، در حالی که ادی با وحشت تماشا می‌کند. بدن او از زمین بلند می‌شود، اعضای بدنش با خشونت شکسته می‌شوند و چشمانش سفید می‌شود.

    این نوع مرگ بسیار ترسناک است و شباهت‌هایی به فیلم‌های کابوس خیابان الم و فیلم It دارد. قبل از مرگ، وکناها به شدت مورد شکنجه روانی و فیزیکی قرار می‌گیرند و پس از آن به شیوه‌ای وحشتناک کشته می‌شوند. مرگ کریسی نشان‌دهنده تغییر عمده در لحن و فضای سریال است که سطح بحران را به شدت بالا می‌برد و خط داستانی فصل چهارم را آغاز می‌کند، طرفداران را برای وحشت‌های آینده آماده می‌سازد.

    دیدگاه شما
    پربازدیدترین‌ها
    آخرین اخبار