کد خبر: 53335

طراحی لباس در «فرانکشتاین ۲۰۲۵»: نمادها و روایت فلسفی

طراحی لباس در «فرانکشتاین ۲۰۲۵»: نمادگرایی رنگ‌ها و روایت بصری فلسفی

طراحی لباس در «فرانکشتاین ۲۰۲۵»: نمادگرایی رنگ‌ها، روایت فلسفی و تفسیر بصری شخصیت‌ها و مفاهیم اخلاقی در فیلم خلاقانه گیرمو دل‌تورو

طراحی لباس در «فرانکشتاین ۲۰۲۵»: نمادگرایی رنگ‌ها و روایت بصری فلسفی

هر برش و هر بافت در لباس‌ها حامل معنایی است و از طریق آن‌ها لایه‌های شخصیتی، تضادهای فلسفی و روابط احساسی میان شخصیت‌ها بازتاب می‌یابد. طراح لباس این فیلم، کیت هاولی (Kate Hawley)، با بهره‌گیری از ارجاعات تاریخی، هنر نو و عناصر مدرن، لباس‌هایی طراحی کرده است که هر یک خود داستانی را روایت می‌کنند، از نحوه چینش لایه‌ها تا نوع انتخاب پارچه‌ها.

شناخت نمادین رنگ‌ها: قرمز، سبز و سفید

قرمز؛ نماد خون، عشق و میراث فرهنگی

رنگ قرمز در فیلم، نماد پیوندهای مادی و عاطفی است. این رنگ نشان‌دهنده‌ی ارتباط‌های مادرانه، عشقی و خلقت است. در لباس‌ها، مانند لباس‌هایی که در برخی صحنه‌ها مشاهده می‌شود، قرمز نه‌تنها نماد عشق و رمانتیسم بلکه نماد گناه، میراث و سرنوشت نیز هست. قرمز به‌عنوان رنگ خون، نقش یک تم تکرارشونده را ایفا می‌کند که از یک شخصیت به شخصیت دیگر منتقل می‌شود.

سبز؛ نماد طبیعت، تغییر و حیات

در این فیلم، رنگ سبز بیشتر نمادی از جوهره‌ی طبیعی و عمیق بودن وجود است؛ اما در عین حال می‌تواند یادآور فساد، رشد نامنظم و تلفیق علم و طبیعت نیز باشد. لباس‌ها یا پرده‌های سبز در برخی نماها حس «حیات مصنوعی» را تقویت می‌کنند و ارتباط میان ساخته‌ی بشر و دنیای طبیعی را پررنگ‌تر می‌سازند.

سفید؛ نماد پاکی، پوشاندن نقاب و ساختار آناتومیک

در لباس الیزابت، رنگ سفید به‌وضوح یادآور باندهای جراحی و پیراهن‌های عروسی است؛ این رنگ گاهی نماد «پاکی» است و گاهی نشان‌دهنده لایه‌هایی است که از زیر ظاهر بیرون زده‌اند. این ترکیب، همزمان معصومیت و آناتومی بدن را نشان می‌دهد و بر ایده‌ی ساختن از درون به بیرون تأکید دارد. طراحان صحنه عمدیاً از رنگ سفید بهره گرفته‌اند تا تضاد میان ظاهر پاک و محتوای خشونت‌آمیز یا تراژیک را برجسته سازند.

ویکتور فرانکشتاین: برش‌های دقیق، تسلط بر منطق

ویکتور با کت‌وشلوارهای فیت، خطوط تیز و ساختارهای مردانه‌ی کلاسیک ظاهر می‌شود، نمادی از نظم، عقلانیت و تسلط. ارجاعات به دوره‌ی میانه‌ی قرن نوزدهم و عناصر الهام‌گرفته از شخصیت‌های هنری، او را ترکیبی از جنتلمن آن دوران و آرمان‌گرای بی‌رحم می‌سازد. لباس‌هایش نه‌تنها کلاسیک، بلکه بازتابی از او به عنوان دانشمند و هنرمند هستند: زیبا، منظم و با کمی تهاجم. این پوشش کنترل‌شده نشان می‌دهد که او پشت لباس‌هایش پنهان شده است، در حالی که کنترل بیرونی او، برای پوشاندن آشفتگی درونی‌اش، نقش مهمی دارد.

الیزابت: فرم‌های طبیعی، الهام‌گرفته از حشرات و تغییرات آرام و پیوسته

در ابتدا، الیزابت با فرم‌هایی نرم و دایره‌ای ظاهر می‌شود؛ لباس‌ها و گردنبندهای او الهام‌گرفته از بال‌های حشرات یا اشکال هنر نو هستند که همانند موجودات زنده نفس می‌کشند. این فرم‌ها حس لطافت و همدلی را به او منتقل می‌کنند. اما در طول فیلم، پوشش او تغییر می‌کند؛ از رنگ‌ها و عناصر ارگانیک گرفته تا حجم‌هایی که به نوعی بازسازی آناتومیک و اشاره به پیوند او با مخلوق است. لباس عروس او با چندین لایه ارگانزا و روبان‌هایی که مانند باندها دور دست پیچیده شده‌اند، نماد ساختن و هم‌پوشانی هویت‌ها است. طراحان عمداً لباس او را از داخل به بیرون طراحی کردند تا نشان دهند که در پایان، الیزابت بیش از آنکه بازتاب ویکتور باشد، بازتاب مخلوق است.

موجود: جسمی که به نمایش گذاشته شده است، با حداقل پوشش و بیش‌ترین مفهوم

مخلوق در بسیاری از لحظات نزدیک به برهنگی است یا با باندهایی که یادآور پانسمان و ساختارهای جراحی هستند پوشانده می‌شود؛ این انتخاب بصری پوست او را به نوعی لباس تبدیل می‌کند: بدن ساخته‌شده همچون لباس و برعکس. در طول روایت، لباس‌هایی که مخلوق برمی‌دارد یا از آن‌ها کنار می‌گذارد نماد لایه‌لایه شدن هویت، کشف خود و ارتباطات جنسی و عاطفی با الیزابت هستند. برخلاف الیزابت، که لباس بر تن می‌کند، مخلوق ابتدا برهنه است و سپس لایه‌هایی را بر روی خود می‌افزاید، که این روند نمادی است از اجتماع تجربیات و فرآیند شکل‌گیری انسانیت او.

نمادها و الگوها: دایره، بال، بند و تکرار در لایه‌ها

فیلم از موتیف‌های بصری مشخصی بهره می‌برد: دایره که نمادی از چرخه، سرنوشت و تکرار است؛ حشرات در طراحی گردنبند و لباس‌های الیزابت که نماد لطافت، تغییر و نرمی هستند؛ همچنین روبان‌ها و بندها که نقش هر دو باندهای جراحی و عناصر تزئینی را ایفا می‌کنند. تکرار لایه‌ها به زبان بصری فیلم بدل می‌شود و در گفت‌وگو درباره ساختن انسان، مسئولیت سازنده و نحوه انتقال آثار خلق‌شده به جهان مورد استفاده قرار می‌گیرد.

بافت‌ها: مخمل درخشان یا ارگانزا؟ بازیِ نور و عمق

کیت هاولی و تیمش با انتخاب بافت‌ها، بازی‌ای با نورهای سینمایی انجام داده‌اند. آن‌ها از پارچه‌هایی با درخشندگی ملایم، مانند ساتن و مخمل، برای تأکید بر احساسات پرشور استفاده کرده‌اند. ارگانزا و روبان‌های نازک نیز برای ایجاد حس لایه‌لایه و شفافیت آناتومیک به کار رفته است. علاوه بر این، پارچه‌هایی مانند باند برای برقراری ارتباط میان عمل جراحی و مراسم‌هایی مانند عروسی مورد استفاده قرار گرفته‌اند. این تنوع در بافت‌ها به لباس‌ها امکان می‌دهد در هر قاب، هم از نظر رنگ و هم از نظر سطح، معنا و احساس خاصی را منتقل کنند.

مد و مدگرایی به‌عنوان یک گفتمان اخلاقی و فلسفی

در این فیلم فشن، نه تنها عنصری زیبا و بصری است، بلکه پرسش‌های فلسفی را نیز برمی‌انگیزد: ما به عنوان خالق چه وظایفی نسبت به موجودات ساخته‌شده‌مان داریم؟ آیا زیباسازی یک موجود، مسئولیت اخلاقی ما را کاهش یا افزایش می‌دهد؟ زمانی که ویکتور با ظاهر کنترل‌شده‌اش از مسئولیت فرار می‌کند و زمانی که الیزابت لباس خود را به گونه‌ای می‌پوشد که بازتابی از مخلوق باشد، فیلم نشان می‌دهد که «خلق بدون مراقبت» در نهایت به مجازات خالق منجر می‌شود. لباس‌ها، با رنگ‌ها، اشکال و بافت‌های مختلفشان، ابزار اصلی برای انتقال این مفاهیم در فیلم هستند.

خلاصه‌نویسی

در فیلم «فرانکشتاین» (۲۰۲۵)، طراحی لباس با تلفیق عناصر تاریخی و مدرن صورت گرفته است تا از طریق رنگ، فرم و بافت، شخصیت‌ها و پرسش‌های اخلاقی فیلم را تقویت کند. رنگ‌های قرمز، سبز و سفید نه تنها به عنوان پالت بصری، بلکه به عنوان نمادهای معنایی عشق، طبیعت تغییر یافته و آناتومی به کار رفته‌اند. هر یک از شخصیت‌های الیزابت، ویکتور و مخلوق با لباس‌های خود داستانی متفاوت را روایت می‌کنند، اما در نهایت همگی این پوشش‌ها یک پرسش مرکزی را تکرار می‌کنند: «در برابر آنچه ساخته‌ایم، چه مسئولیتی بر عهده داریم؟»

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار