کد خبر: 53081

رازهای موفقیت «قضیه تفنگ چخوف»؛ اجرای پرفروش و تمدیدهای مداوم

گفتگو با عوامل «قضیه تفنگ چخوف»: رازهای ساخت نمایش پرفروش و تمدید سومین بار

گفت‌وگو با عوامل «قضیه تفنگ چخوف»: رازهای ساخت تئاتر پرفروش، اجراهای تمدیدی و پشت‌صحنه این اثر بی‌نظیر را کشف کنید.

گفتگو با عوامل «قضیه تفنگ چخوف»: رازهای ساخت نمایش پرفروش و تمدید سومین بار

نمایش «قضیه تفنگ چخوف» که از تاریخ 16 مرداد در سالن هامون روی صحنه رفته است، به دلیل استقبال گسترده تماشاگران برای سومین بار تمدید شده است. کارگردانی این اثر بر عهده اشکان پیردل زنده است، که مخاطبان تئاتر او را بیشتر با اجرای نمایش «چخفته» در تئاتر شهر می‌شناسند. نویسندگی این نمایش بر عهده احسان بدخشان است. داستان این اثر چند شخصیت مشهور را در فضای پس از مرگ درگیر یک بازی پیچیده می‌کند. در ادامه، گفت‌وگوی خبرنگار صبا با عوامل این نمایش را می‌خوانید.

محمد معتضدی، بازیگر، گفت: این اجرا نتیجه تلاش و تمرین مداوم یک ساله است.

چگونه همکاری شما با اشکان پیردل زنده شکل گرفت؟

این اولین همکاری من با اشکان عزیز بود که به صورت کلاسیک و رسمی انجام شد. مدیر تولید پروژه با من تماس گرفت و اطلاع داد که در دست اجرای کاری هست و کارگردان اصرار دارد که من در یکی از نقش‌ها بازی کنم. پس از خواندن متن نمایشنامه و برگزاری صحبت‌های اولیه، همکاری ما آغاز شد.

بعد از مطالعه نمایشنامه، آیا در مورد نقش مولیر با آقای پیردل‌زنده نظر مشترکی داشتید؟

وقتی به گروه ملحق شدم، تمام کست‌ها آماده شده و گروه چند ماهی در حال تمرین بود. خوشبختانه، همان‌طور که خودم مولیر را دوست داشتم، این نقش هم به من پیشنهاد شد. اگر قرار بود کل نمایشنامه را در اختیارم بگذارند و نقش‌ها مانند منویی در مقابل من قرار می‌گرفت، باز هم مولیر را انتخاب می‌کردم.

در این اثر فانتزی، چه ویژگی‌هایی در نقش‌پردازی مورد توجه قرار دادید؟

فضای کلی نمایش و ساختار آن کاملاً فانتزی است، و این ویژگی مهم‌ترین نکته در هر وظیفه و جایگاهی است که در این نمایش دارید. از لباس، گریم، نورپردازی گرفته تا بازیگری، همه باید این فانتزی بودن را نشان دهند. مولیر در این اثر نماد پدر کمدی در تئاتر است؛ کسی که کمدی را وارد عرصه هنر کرد و پیش از او، نمایش‌ها بیشتر کلاسیک و اپراگونه بودند. برای رسیدن به این نقش، تمرینات زیادی انجام دادم و اتودهای متعددی زدم. در این نمایش، مولیر نماد بازیگری است؛ کاراکترهایی از اقشار مختلف که هر کدام نماد یک موضوع در دنیای مشاهیر هستند و دغدغه‌های متفاوتی دارند. مولیر در واقع نماد بازیگری است و هر صحنه تیپ‌های مختلفی را به نمایش می‌گذارد، که این تعامل با کارگردان صورت می‌گیرد. در مونولوگ پایانی هم می‌گویم که هیچ‌کس نمی‌داند مولیر واقعی چه کسی است؛ چون در حقیقت، بازیگر، صرفاً کاراکترهای مختلفی است که روی صحنه ارائه می‌دهد.

آیا می‌خواهید بگویید آن تصویری که تماشاگر از بازیگر یا مولیر دارد، چیزی است که آنها روی صحنه نشان می‌دهند؟

دقیقاً. در مونولوگ پایانی، صحنه مرگ مولیر را توصیف می‌کنم و نشان می‌دهم که وقتی مخاطب با واقعیت مولیر روبه‌رو می‌شود، باز هم باور نمی‌کند و فکر می‌کند که او در حال نقش بازی کردن است. با اینکه بازیگر در آن لحظه به سمت مرگ می‌رود، اما مخاطب باور نمی‌کند که او چیزی غیر از آنچه روی صحنه است، می‌تواند باشد. این موضوع بسیار تلخ و دردناک است.

تجربه همکاری با اشکان پیردل‌زنده چگونه بود؟

این گروه، علاوه بر بازیگرانی مانند عماد جاویدپور، پرستو الماس و نیکو پشوتن که مدت‌ها در تئاتر فعالیت می‌کنند، گروهی جوان و پرانرژی است. کار کردن با چنین گروهی ویژگی‌های جذاب و چالش‌هایی دارد. از جذابیت‌های آن، انرژی و انگیزه زیاد گروه است که از تمرین، تلاش و هیجان روی صحنه استقبال می‌کنند؛ چیزی که ذات هنر است. اشکان فردی پرتلاش و زحمتکش است و ارائه صد درصدی آنچه در ذهن دارد، برایش بسیار مهم است. او به دنبال اجرای دقیق و کامل است و اگرچه ممکن است فشار روانی بر عوامل و بازیگران وارد شود، اما نتیجه آن چیزی است که تمامی اعضا از آن رضایت دارند. این ویژگی، ارزشمند است و نشان می‌دهد باید تمرین‌های زیادی انجام داد تا آنچه در ذهن است، به بهترین شکل اجرا شود. با وجود کم‌تجربگی برخی دوستان و جدید بودن فضا برایشان، این چالش‌ها هم برطرف شد. در مجموع، حضور در این گروه برایم بسیار خوشایند بود و به آن افتخار می‌کنم.

سخن پایانی

از تماشاگران می‌خواهم تئاتر ببینند و از دیدن نمایش‌ها لذت ببرند. ما بسیار خوشحال می‌شویم اگر در حین تماشای نمایش‌های مختلف، نگاه مخاطبان در نمایش خودمان هم حضور داشته باشد، چرا که زندگی یک بازیگر و فردی که در تئاتر فعالیت می‌کند، از لحظه‌ای شروع می‌شود که تماشاگر روی صندلی می‌نشیند. اگر تئاتر در سبد فرهنگی مردم جای گیرد، قطعاً ارتقاء فرهنگی در جامعه رخ می‌دهد. تصور کنید اگر مردم ماهی یک یا دو تئاتر ببینند، تولید تئاتر افزایش می‌یابد و نتیجه آن، تئاترهای بهتر و کیفیت بالاتر است. مثلا، اگر در یک ماه از ۵ اثر تئاتری، ۳ اثر خوب باشد، در مجموع می‌توان هفت اثر موفق داشت. البته در این حالت، ممکن است برخی آثار ضعیف‌تر هم وجود داشته باشد، اما نیمه پر لیوان را باید دید. بنابراین، از مخاطبان می‌خواهم به تئاتر اهمیت دهند و نمایش ما را هم ببینند؛ چرا که این اثر نتیجه تمرین سخت گروهی است که طی یک سال انجام شده و حضور تماشاگران، انگیزه و اشتیاق ما را تقویت می‌کند.

اشکان پیردل‌زنده، کارگردان، معتقد است که تئاتر چیزی است که نمی‌توان آن را در پرده سینما اجرا کرد.

در مورد ایده، همکاری با نویسنده و روند پیشرفت کار، باید بگویم که این مفهوم سال‌ها در ذهن من شکل گرفته بود. تصور می‌کردم اگر در دنیای مرگ قدم بزنیم و با برخی از مشاهیر جهان، افراد مهم یا حتی افراد زندگی خودمان روبرو شویم، چه اتفاقاتی رخ می‌دهد. این ایده با دغدغه‌ای درباره تفاوت هنر امروز با هنر دوران‌های گذشته و آینده تلفیق شد و در نهایت منجر به طرحی شد که در آن دنیای مرگ، هنر، مشاهیر جهان و حتی دیکتاتورها با هنر و تفکر معاصر مقایسه می‌شوند. این مفهوم را با چند نویسنده در میان گذاشتم و حدود چهار نفر روی آن کار کردند، اما نتیجه آن چیزی نبود که من انتظار داشتم. در نهایت، آقای احسان بدخشان این پروژه را به شکلی که مد نظر من بود، نوشتند.

این متن را بازنویسی کردم:

خرید بک لینک ارزان و دائمی از سایت‌های معتبر، از بهترین کانون‌های تبلیغاتی ایران، را مشاهده کنید.

آیا فرآیند تولید اثر در کارگاه به صورت کارگاهی بود؟

من در تئاتر چنین تربیت شده‌ام و آزمون و خطاهای زیادی در این مسیر انجام دادیم. با توجه به اینکه ایده متن را خودمان ارائه می‌دهیم، در این بخش نیز بسیار آزمون و خطا می‌کنیم و مداوم روی آن کار می‌نماییم، اجرا می‌کنیم و نتایج را بررسی می‌نماییم تا بهترین شکل ممکن حاصل شود. برای مثال، متن آقای بدخشان که ۶۵ صفحه بود، ما ۴۵ صفحه از آن را با نظارت مستقیم ایشان اجرا کردیم. در این مسیر، بازیگران بسیار متعهد و با غیرت داشتیم که مانند پروژه «چخفته» در کنار ما ماندند و باعث شدند بتوانم در عمل ببینم که ایده‌هایم چه نتیجه‌ای دارد. ممکن است یک متن را همانگونه که هست اجرا کرد و نتیجه هم بگیرد، اما ما تنها به دنبال جذب مخاطب نیستیم؛ بلکه هدفمان این است که کاری را روی صحنه ببریم که حداقل خودمان بتوانیم بگوییم آنچه می‌خواستیم، انجام شده است. طی این یک سال، بازیگران زیادی آمدند و نقش‌آفرینی کردند، اما با توجه به ریتم سخت تمرینات فیزیکی و تمرکزی، در نهایت به این نتیجه رسیدیم که بعضی از آن‌ها برای این فضا مناسب نیستند. در پشت صحنه و در بخش بازیگری، اولویت با اعضای گروه قبلی‌ام است؛ در این نمایش نیز چند نفر از اعضای گروه قبل حضور دارند و برخی دیگر از بازیگران و عوامل جدید به تیم ما پیوستند. در اولین تمرین، اصلاً روی دیالوگ کار نکردیم؛ بلکه از بازیگران خواستم تا تابلوهای مربوط به دوران رنسانس را که در ذهنم بود، به صورت انسانی روی صحنه بسازند. این تابلوها با حرکات بدنی و تمرینات سخت به وجود آمدند و نقاط اتصال متن را نشان می‌دادند. پس از دو ماه تمرین، وارد مرحله دیالوگ شدیم.

در مورد انتخاب اشیاء روی پنل‌های صحنه، چه معیارهایی مدنظر بود؟

ما یک طراح صحنه بسیار هوشمند به نام آقای سینا ییلاق بیگی داشتیم. او در طول یک سال، در تمرین‌ها حضور مستمر داشت تا درک دقیقی از پروژه پیدا کند، چون آنچه در ذهن من بود، کمی پیچیده بود و در توضیح صرف نمی‌گنجید. ایشان با ارزیابی فضای کار، ایده جذابی مطرح کرد که این فضا را به عنوان یک سوله آکسسوار در دنیای مرگ تصور کنیم. کاراکترها در فضایی زندگی می‌کنند که در آن، هم گذشته، هم حال و هم آینده حضور دارند؛ بنابراین، هر المانی در این فضا معنا دارد، اما هیچ عنصری بر دیگری برتری ندارد.

چرا این نوع فانتزی برای این کار انتخاب شد؟

آن نوع فانتزی که من در تئاتر دوست دارم، چیزی است که در سینما نمی‌تواند رخ دهد. من تئاتر را به این دلیل می‌پسندم که برخلاف سینما، در آن دست و چشم مخاطب باز است و او خودش تصمیم می‌گیرد به چه چیزی نگاه کند. در سینما، سازندگان به مخاطب می‌گویند چه ببیند، اما در تئاتر، تماشاگر آزاد است و کارگردان باید کاری کند که نگاه بیننده به سمت خاصی جلب شود. برای تغییر صحنه‌ها، از دو روش استفاده کردیم: یکی تغییر نور رفت و برگشت و دیگری، همزمان بودن تغییر نور و تغییر صحنه، که بسته به نوع صحنه انتخاب می‌شد. من معتقدم در تئاتر هم باید قوانینی وجود داشته باشد؛ نباید کات‌ها و دیزالوها بی‌دلیل انجام شوند، همان‌طور که در تدوین فیلم این موضوع مهم است. درباره فیکس کردن و اسلو موشن‌ها، مانند صحنه نزاع دو گروه که به تابلو «شام آخر» ختم می‌شود، متن کوتاهی داشتیم که توضیح می‌داد چگونه این گروه‌ها باید بجنگند. چون ترجیح من تصویر است و دیالوگ‌های واضح، این صفحه را به صورت تصویری به تابلو «شام آخر» ختم کردم تا تماشاگر درک کند قرار است خیانتی رخ دهد و این انتخاب‌ها بر اساس نیازهای اجرایی صورت گرفت.

در مورد شخصیت‌های نمایش، چرا کاراکتر بناپارت توسط کاراکتر غایب، ویل دورانت، تبرئه می‌شود؟ و نکته مهم درباره تفاوت میان هنرمند و دیکتاتور چیست؟

در این نمایش، دو دیکتاتور داریم: یکی کاترین است که در نهایت فکر می‌کند خودش دیکتاتور اصلی است و می‌تواند دیگران را فریب دهد، و دیگری ویل دورانت، دیکتاتور مایوس و مسلط، که با اجبار می‌خواهد تماشاگران را به دنیای مردگان ببرد؛ دنیایی که وعده بخشودگی و فرستاده شدن به زمین را می‌دهد. این دیکتاتورها، به هر زبانی و در هر شکلی، انسان‌ها را بازیچه خود می‌کنند و وعده‌هایی می‌دهند که هرگز محقق نخواهند شد.

در پایان، با تمام وجودم خدا را شکر می‌کنم که فرصت آشنایی با انسان‌های بسیار شریف و عاشق تئاتر را پیدا می‌کنم. انسان‌هایی که واقعاً تئاتر را دوست دارند و در این دوره و زمانه، ارزشمند و قابل احترام هستند. امیدوارم فضای تئاتر ما دوباره به سمتی برگردد که فعالان این هنر با غیرت و شرافت کار کنند و در درجه اول، به دنبال منافع شخصی نباشند.

نیکو پشوتن، بازیگر:

من آخرین عضوی بودم که به گروه بازیگران اضافه شدم.

تئاتر را از سال ۸۹ آغاز کردم و سعی کردم تحصیلاتم در همین حوزه باشد. در مقطع کارشناسی ادبیات نمایشی و برای کارشناسی ارشد، بازیگری خواندم. از زمان دانشجویی، به واسطه دوستی‌ها و فضای دانشگاه، توانستم وارد عرصه تئاتر شوم؛ حتی قبل از ورود به دانشگاه، اولین کار حرفه‌ای من در جشنواره فجر حضور داشت.

چطور همکاری‌تان با اشکان پیردل‌زنده شکل گرفت؟

یکی از دوستانم باعث آشنایی شد و قرار شد به عنوان دستیار ایشان فعالیت کنم. در آن زمان، تجربه‌ای در پشت صحنه نداشتم، اما چون استقبال می‌کردم و از تعریف‌های دوست‌ام درباره آقای پیردل‌زنده و گروهشان مطلع بودم، فرصت را مناسب دیدم که یک بار هم در نقش دستیار فعالیت کنم. چند ماه دستیار بودم و در نهایت، دو ماه آخر به عنوان بازیگر به پروژه اضافه شدم. نقش من چالشی و سخت بود و بسیاری از افراد از آن صرف‌نظر می‌کردند، اما آقای پیردل‌زنده می‌دانستند که بازیگری اولویت من است و بر اساس تمرین‌های من، نقش را به من سپردند. من به عنوان آخرین عضو گروه، وارد تیم بازیگری شدم.

نقش منشی ویل دورانت، از نظر گریم و لباس، فانتزی‌ترین نقش کار است. آیا این نقش از ابتدا طراحی شده بود یا در روند کار شکل گرفت؟

این نقش به مرور زمان شکل گرفت. من در جریان تمامی تمرین‌ها و بازی‌ها بودم و با متن و نقش‌ها آشنا شدم. پس از هر تمرین و اتود، نظراتم را بیان می‌کردم و فرصت پیدا کردم که بیشتر درباره این نقش فکر کنم و بر آن مسلط شوم. چون در روند تمرین، چندین نفر برای این نقش اتود زده بودند، هر بار نگاه متفاوتی به آن داشتم و برداشت‌های مختلفی شکل می‌گرفت. وقتی کار به من سپرده شد، سعی کردم اتودهایم فراتر از متن باشد و بیشتر از دیالوگ، بر جنبه‌های تصویری و اکت‌های آن تمرکز کنم. در این مسیر، با نویسنده و کارگردان همکاری نزدیک داشتم و نقش را به گونه‌ای توسعه دادم که هم با متن هم‌خوانی داشته باشد و هم شخصیت‌پردازی قوی‌تری پیدا کند. ترس داشتم که نقش بیش از حد لوس و دوست‌داشتنی نشود، بنابراین آرام‌آرام به آن افزودم و کم کردم، تا در نهایت، نقش به شکل مطلوبی درآید. نویسنده نیز با من همکاری کرد و فضای لازم برای توسعه شخصیت فراهم شد.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار