کد خبر: 51931

همایون ارشادی: معمار سکوت، هنر اصیل و میراث ماندگار

همایون ارشادی؛ معمار سکوت، دقت و انسانیت در سینمای ایران

همایون ارشادی، معمار سکوت و دقت در سینمای ایران، نماد انسانیت، تواضع و هنر اصیل با نقش‌آفرینی‌های بی‌نظیر و میراثی ماندگار

همایون ارشادی؛ معمار سکوت، دقت و انسانیت در سینمای ایران

این متن را بازنویسی کرده‌ام:

چراغ قرمز یک تقاطع، گاهی نقطه آغاز زندگی جدید است. همایون ارشادی پشت فرمان ایستاد، پنجره‌ای پایین آمد، چند جمله رد و بدل شد و سپس دوربین «طعم گیلاس» به صحنه رسید تا مردی آرام و با نگاهی از دوردست، به قلب تاریخ سینمای ما وارد شود. او پیش از آن معمار بود؛ فارغ‌التحصیل از ایتالیا، آشنا با نسبت‌ها، نور و سکوت. همین تربیت بصری، زبان بازی‌اش را شکل داد: کم‌حرف، دقیق، متکی بر توقف‌هایی که شنیده می‌شوند و نگاه‌هایی که حرف می‌زنند.

در «درخت گلابی» حضورش بی‌هیاهو و ماندگار شد؛ سپس در نقش‌های کوتاه و بلند، از فیلم‌های جنگی بی‌کلام تا سریال‌های پرمخاطب، همواره بر جدیت در پرداخت کوچک‌ترین لحظه تأکید داشت. با گسترش جهان فعالیتش، از «بادبادک‌باز» تا «آگورا» و «سی دقیقه پس از نیمه‌شب»، همواره قاعده شخصی‌اش را رعایت می‌کرد: اهمیت دادن به کیفیت یک پلان درست، برتر از معیار زمان. او شمایل نمی‌ساخت، بلکه شخصیت می‌پرداخت؛ شهرت را مدیریت می‌کرد تا ابزار باشد، نه ارباب.

به تئاتر علاقه‌مند بود؛ تمرین زنده را برای تن و ذهن لازم می‌دانست. با همان روحیه وارد تلویزیون شد تا به خانه‌های دورتر برسد. هدف اصلی‌اش، رسیدن به مخاطب بود، مسیر رسیدن به اصل ماجرا. سلامت جسم را بسیار مهم می‌دانست و معتقد بود هنر، دوام نمی‌آورد مگر با برنامه‌ریزی برای جسم و روح. بیماری سرانجام در آبان، صبحی او را از میان ما برد، اما آموزش‌های زندگی‌اش از قاب‌ها عبور می‌کرد و در عادات ما سرایت داشت.

در سینمای ایران، هیاهو غالباً ستاره‌سازی را بر عهده می‌گیرد، اما ارشادی وارد این بازی نشد. چهره‌اش آشنا شد بدون آنکه راز از دست برود؛ همان نگاه مهربان و اندوهگین و صدای متعادل، امضای او شد. در کنار نسل‌هایی که هرکدام نماد ایستادگی بودند، مسیر خودش را داشت: خوددار، کم‌ادعا و با احترام جدی به حرفه‌اش. در تولیدات جهانی هم با حداقل تغییر لحن و فیزیک، کاراکتر می‌ساخت و نشان می‌داد که جغرافیا، بهانه‌ای برای کار استاندارد نیست؛ اگر قواعد را بلد باشی، مرزها کنار می‌روند.

از کیارستمی بسیار گفت و یادآور آغازین دین بود. درباره مهرجویی هم با اعتدال سخن گفت؛ قضاوتش را در مقیاس کارنامه می‌دید. نسبت به هم‌نسلان و نسل‌های جوان‌تر، بی‌تفاوت نبود و همین آرامش فکری، اعتمادبه‌نفس را در بازی‌هایش تقویت می‌کرد. حالا نامش در تاریخ ثبت شده و تصویری است از مردی که با یک توقف کوتاه در کنار چراغ، سفری طولانی را آغاز کرد.

اگر معماری را ادامه می‌داد، شاید خانه‌هایی با پنجره‌های بزرگ می‌ساخت و برای نور فضایی باز می‌کرد. در سینما هم همین کار را کرد: پنجره‌ای رو به روشنایی گشود تا تماشاگر بتواند جهان را خودش ببیند. مرگ این پنجره را نمی‌بندد؛ بلکه پرده را سبک‌تر می‌کند و از پشت آن، هنوز می‌توان آن نگاه آرام را دید که زمزمه می‌کند: روایت، زمانی ماندگار است که صادق باشد.

حجت قاسم‌زاده‌اصل از صحنه‌ای می‌گوید که همایون ارشادی وارد استخر آب یخ می‌شد، در حالی که دمای هوا منفی ده درجه بود و هیچ بدلکاری حاضر نمی‌شد این کار را انجام دهد، اما او بی‌درنگ وارد آب شد.

حجت قاسم‌زاده‌اصل از آن کارگردان‌هایی است که واژه «همکاری» را سبک نمی‌دانند. وقتی درباره ارشادی صحبت می‌کند، صدایش آرام می‌شود و کلمات با تأمل می‌آیند:

«در دو پروژه با او همکاری داشتم؛ آخرین روزهای شاد بودن و روز ششم. خوشبختانه در هر دو تجربه، افتخار هم‌نشینی با او را داشتم. خبر درگذشتش بسیار شوک‌آور بود، باورم نمی‌شد. احساس یخ‌زدگی کامل داشتم. هنوز هم نمی‌توانم بپذیرم فردی با آن همه میل و انرژی برای زندگی، دیگر نیست. او پر از زندگی بود.»

او ارشادی را به عنوان «آرتیستی واقعی» یاد می‌کند؛ بازیگری که درک لحظه و فهم موقعیت در او ذاتی بود. «همایون ارشادی می‌دانست چه زمانی باید سکوت کند، چه زمانی واکنش نشان دهد. معنی حرف‌ها را می‌فهمید و از تمامی ظرفیتش برای انتقال آن استفاده می‌کرد. هر پلان برایش فرصتی بود تا از زندگی چیزهای جدید بیاموزد. رفتنش واقعاً غم‌انگیز است. سن مهم نیست، همه می‌رویم، اما بعضی‌ها که می‌روند، جای خالی‌شان با هیچ چیز پر نمی‌شود. همایون یکی از آن‌ها بود.»

از او می‌خواهیم خاطره‌ای تعریف کند، مکث می‌کند و با لبخندی تلخ می‌گوید: «در روز ششم، صحنه‌ای داشتیم که باید وارد استخر آب یخ می‌شد. دمای هوا منفی ده درجه بود، هیچ بدلکاری حاضر نبود این کار را انجام دهد، اما او بی‌درنگ وارد آب شد. تا آخر سکانس حتی اخم نکرد. وقتی بیرون آمد، فقط پرسید: «خوبه؟» و خندید. چنین فردی بود، محکم و در عین حال مهربان. ساعت‌های طولانی تمرین می‌کرد، دیالوگ‌های سنگین را با دقت تمرین می‌نمود و هرگز خسته یا بی‌حوصله نبود.»

قاسم‌زاده‌اصل او را یکی از دقیق‌ترین و پرانرژی‌ترین بازیگرانی می‌داند که در طول فعالیت حرفه‌ای‌اش دیده است. «همکاری با او برای من تجربه‌ای بی‌نظیر و تکرارنشدنی است. هر بار که یادش می‌افتم، احساس می‌کنم در مسیر درست قرار دارم.» درباره جایگاه و میراث او در سینمای ایران، با صدایی پر تلخی می‌گوید:

«در ایران، هنوز قدر هنرمندان در زمان حیات‌شان شناخته نمی‌شود. تا زمانی که زنده هستند، سکوت است. وقتی می‌روند، تازه قدرشان را می‌دانیم. این درد مشترک ماست. میراث در اینجا تنها با مرگ معنا پیدا می‌کند. همایون ارشادی یکی از آن‌هایی بود که باید تا زمانی که نفس می‌کشد، درباره‌اش نوشته و صحبت می‌شد.»

در پایان، جمله‌ای می‌گوید که خلاصه تمام احساس او است: «برای من افتخار بود که با چنین انسانی کار کردم. رفتنش حیف بود، واقعاً حیف. سن مهم نیست، ما یک هنرمند از دست دادیم. کسی که هم حرفه‌اش را می‌فهمید و هم زندگی را.»

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار