شهرام زرگر: بازیگر بیعلاقه و مترجم برتر ایران
شهرام زرگر: از بازیگری بیعلاقه تا
مروری بر چهار دهه فعالیت شهرام زرگر، از بازیگری تا
در اوایل دهه هفتاد، نیاز شدیدی به حضور و معرفی بازیگران جوان، مستعد و ستاره در سینمای ایران احساس میشد. در همین دوران، فردی بلند قامت، خوشچهره و مسلط بر هنر بازیگری در فیلم «دل و دشنه» ظاهر شد و حضورش را به نمایش گذاشت. او بازیگری نبود که دل به این حرفه بسته باشد؛ پس از مدت کوتاهی، راهش را از بازیگری جدا کرد و به دنیای ترجمه و نوشتن روی آورد. شهرام زرگر، بازیگر کمحوصله و گریزان از بازیگری، در دوران کوتاه فعالیتش با کارگردانان بزرگی همچون مهدی فخیم زاده، بهروز افخمی و مسعود جعفریجوزانی همکاری کرد. او بعدها به ترجمه و نشر روی آورد و آثار نیل سایمون، آیرا لوین، چخوف و دیگر نویسندگان را با ترجمهای روان و درخشان عرضه کرد. به مناسبت روز ملی سینما، نگاهی به چهار دهه فعالیت شهرام زرگر خواهیم داشت.
او دارای مدرک لیسانس بازیگری و فوقلیسانس ادبیات نمایشی است و این مسیر در حوزه بازیگری و همچنین ترجمه و نشر نشان میدهد که او با دقت و علاقه به دغدغههایش پرداخته است. در ابتدای مسیر، علاقهمند به نویسندگی نمایشنامه بود، اما دلایلی او را به سمت بازیگری کشاند. او فردی کمروی بود و برای غلبه بر این ویژگی، دو سال در شغل ویزیتوری مسکن کار کرد. در دانشگاه، در خیابان مقابل دانشگاه تهران، عبدیپور، دستیار مسعود جعفریجوزانی، او را دید و از او پرسید آیا به بازیگری علاقه دارد. پس از دریافت دفترچه کار جوزان فیلم، یک ماه بعد در طرفهای جوزان فیلم حضور پیدا کرد و متوجه شد که در جستجوی بازیگر نقش اصلی فیلم «دل و دشنه» هستند. او بلافاصله قرارداد بست و در ادامه در چند فیلم دیگر نیز بازی کرد.
هنگامی که «دل و دشنه» هنوز اکران نشده بود، فریدون شهبازیان، آهنگساز فیلم، بازی او را دیده و به وحید موسائیان، مسئول انتخاب بازیگران فیلم «دشت ارغوانی»، معرفی کرد. در سال ۱۳۷۳، او در دو فیلم پیاپی نقشآفرینی کرد. او در آثار کارگردانان مطرحی مانند جعفریجوزانی بازی کرد که در آن زمان جزو کارگردانان برتر سینمای ایران بودند. فیلمهایی مانند «شیر سنگی» و «جاده سرد» آثار متفاوت و قابل توجهی بودند.
فیلم «دل و دشنه» یک وسترن حادثهای ایرانی بود که با گرایشهای جوزانی به سینمای کلاسیک آمریکا در دهههای پنجاه و شصت ساخته شده بود. این اثر نشاندهنده دغدغههای فرهنگی و عشایری جوزانی بود و در کنار آن، در فیلم «مسیر تند باد» نیز این موضوعات به تصویر کشیده شدند. تولید این فیلم چالشهای زیادی داشت؛ او در بیشتر صحنهها سوار بر اسب، ماشین و موتور بود، هرچند در آن زمان، مهارت در سوارکاری و رانندگی نداشت، اما در حین کار آنها را آموخت و خاطره خوبی از تجربه بازیگری برای خودش رقم زد.
برای کسی که دغدغه و عشق به بازیگری نداشت، این مسائل اهمیت چندانی نداشت. در دوران نوجوانی، او حتی عکس یا نمادهای مرتبط با سینما در اتاقش نداشت و دغدغهاش نبود. در سال ۱۳۸۰، او تصمیم گرفت از بازیگری کنارهگیری کند. در حال حاضر، ارتباط او با دوستان بازیگر محدود است؛ تنها با رامین ناصر نصیر در تماس است. او معتقد است که در سینما، مسائل مالی بر سایر وجوه غالب است و روابط بر اساس همین اصول شکل میگیرد، برخلاف تئاتر و حوزه نشر.
او از بازیگری لذت نمیبرد؛ هر شب که بعد از فیلمبرداری به هتل میرفت، سکانسهای همان روز را پارهپاره میکرد. این رویکرد برخلاف منش بسیاری از بازیگران است؛ حتی مرحوم انتظامی، فیلمنامههایی که بازی میکرد، نگه میداشت. او میگوید که دلیل ورودش به بازیگری، استاد ابوالحسن کاخی بود، که در ترمهای سوم و چهارم دانشگاه، نمایشنامهای نوشت که شخصیتهای آن در جزیرهای فراموش شده حضور داشتند. وقتی این متن را خواند، استاد از او انتقاد کرد و گفت هنوز به بلوغ نرسیده است و در حال نوشتن نمایشهایی ابزورد است، در حالی که او نمیدانست ابزورد چیست. در زمان تعیین گرایش تحصیلی، او به دلیل همین مخالفت، نتوانست گرایش ادبیات نمایشی را انتخاب کند و به بازیگری روی آورد.
از نظر مالی، بازیگری نسبت به نوشتن و ترجمه درآمد بیشتری دارد؛ اما او در سینمای ایران، تعداد کمی از افراد درآمد بالا دارند. حقوق دو فیلم اول او در مجموع حدود ۱۵۰ هزار تومان بود. حضور محمد متوسلانی، بازیگر توانمند، در نقش مقابل او در «دل و دشنه» فرصت ارزشمندی برایش بود؛ بازیگری که شخصیت منفی و خونسردی را به خوبی بازی کرد و نقش او در فیلم، نقطه قوتی محسوب میشد.
در سریال «تنهاترین سردار»، او نقش یکی از سرداران سپاه امام حسن را بازی کرد؛ نقش فردی خشن و جسور که با صلح امام حسن مخالفت میکرد. همکاری با مهدی فخیم زاده در این پروژه، تصادفی بود؛ او در منزل علی دهکردی حضور داشت و نینا بانکی او را به این پروژه معرفی کرد. پس از آن، او در گریم نقش سردار سپاه امام حسن قرار گرفت و نقش را ایفا کرد.
در ژانرهای مختلفی همچون اکشن و حادثهای، در فیلمهایی مانند «عقرب» و «ارابه مرگ» بازی کرد. فیلم «ارابه مرگ»، ساخته دفتر جوزان فیلم، او را دعوت کرد و او پذیرفت. در شب آخر فیلمبرداری، با لباس نظامی نشسته بود که فردی از طرف فرحبخش آمد و او را به دفتر برد؛ چون قرار بود روز بعد، لوکیشن فیلم «عقرب» انتخاب شود. در آنجا، او نقش مورد نظر افخمی را با لباس نظامی بازی کرد و در همان شب، قراردادی به مبلغ ۵۰۰ هزار تومان بسته شد، که در آن زمان مبلغ قابل توجهی بود.
فرحبخش، تهیهکنندهای منصف و حرفهای است؛ او فردی خوشحساب و آشنا به سینمای بدنه است. کارهای او در فیلمهایش، نود دقیقه سرگرمکننده است. درباره انصراف بهروز افخمی از ادامه کار «عقرب»، او توضیح میدهد که مشکل از مدیریت و رفتار فرحبخش بود؛ او بیش از حد مسئولیت میپذیرفت و در روند کار، مشکلاتی ایجاد شد. افخمی در ادامه، با زیرکی و حرفهای گری، فیلم را به پایان رساند؛ او حتی پس از مشکلات، در کنار گروه باقی ماند و کار را ادامه داد. در نهایت، او از این پروژه رضایت داشت و معتقد بود که اگر چنین نمیکرد، فیلم به جشنواره نمیرسید.
پس از کنار گذاشتن بازیگری، او دوره موفقی در نشر نیلا داشت؛ با حمید امجد همکاری میکرد و اکنون نیز این همکاری ادامه دارد. در سال ۷۷، پس از قبولی در دوره ارشد دانشگاه، او ترجمه را ادامه داد و دیگر تمایلی به بازیگری نداشت؛ او هیچگاه پشت صحنه هیچ فیلمی نرفت و روابط نزدیکی با عوامل سینما نداشت. او بیش از ۲۲ عنوان کتاب چاپ شده و ۱۵ عنوان توقیف شده دارد و اکنون تنها سالی یکی یا دو بار به سینما میرود.
روند آشنایی او با نشر نیلا از طریق دوستش حمید امجد بود؛ اولین ترجمه مشترک او و رامین ناصر نصیر در این نشر منتشر شد و این باعث شد تمرکزش بر ترجمه باشد. او ترجیح میدهد بر اساس علاقه و شناخت، کتابها را انتخاب کند؛ مثلا، مجموعه آثار نیل سایمون را که سبک نوشتاریاش با ذائقه ایرانیان و هنرمندان همخوان است، ترجمه میکند. سایمون، برخلاف نظر برخی، بسیار اخلاقگرا است و کتابهایی مانند «عاقبت عشاق سینهچاک» که درباره خانواده و روابط خانوادگی است، توسط او ترجمه شده است.
او معتقد است که زحمت ترجمه، چه در مواجهه با ممیزی و مشکلات دیگر، هرگز آزردهاش نمیکند؛ چون از سال ۱۳۵۸، در این مسیر قرار دارد. تیراژ کتابهای نشر نیلا در دهه چهل زیر سه هزار نسخه بوده است، و کاهش تیراژ کتابها برای او شرمآور است. او ترجمههای هوشمندانهای از نویسندگان مختلف مانند آیرا لوین دارد؛ ترجمههایی که بارها تجدید چاپ شده و در تئاتر هم اجرا شدهاند.
تمرکز او در ترجمه مجموعه آثار لوین است و قصد دارد به ترجمه کامل آثار او بپردازد. درباره نمایشهایی که بر اساس کتاب «چند چرک نویس چروکیده» اجرا شده است، او میگوید که این اثر کمتر دیده شده و دلایل آن مشخص نیست؛ اما این اثر از یک ضرورت بیرونی، یعنی ساخت برنامه تلویزیونی، برآمده است. او همچنین معتقد است که ترجمه همزمان توسط دو مترجم، کار درستی است؛ مانند ترجمه مشترک «پزشک نازنین» که هر دو ترجمه آن معتبر است.
او با اصغر فرهادی و پریسا بختآور، هر دو دانشگاهی، رابطهای نداشته است؛ فرهادی ورودی یک سال قبل او بود و در دوران دانشگاه، چند کار نمایشی انجام داد. پس از فارغالتحصیلی، او در خاطرهای از دیدار با فرهادی در میدان انقلاب یاد میکند که نشان میدهد استعداد او در همان زمان آشکار نبود، اما بعدها، فرهادی به عنوان یکی از استعدادهای برتر شناخته شد. او تنها در حد سلام و علیک با فرهادی ارتباط داشت و در دوره دانشگاه، در پروژههایی مانند انتخاب بازیگر برای نمایش «نقص» همکاری کرد.