آرزو افشار مادرخوانده با عشق و امید در کنار دخترش
آرزو افشار بازیگر آوای باران با زندگی تلخ و عشق مادرانه: از بیپولی تا پدر شدن مادرخوانده در سن ۳۵ سالگی
آرزو افشار بازیگر آوای باران با زندگی تلخ، عشق مادرانه و فرزندخواندگی در سن ۳۵ سالگی، داستانی پر از امید و عشق واقعی را روایت میکند.
آرزو افشار در یک مصاحبه درباره تجربه مادر شدن خود در حالی که مجرد بود، توضیح داد. او گفت: تابستان دو سال پیش در تئاتر شهر، چند تن از مدیران بهزیستی برای تماشای یک نمایش آمده بودند و از فرصت استفاده کردم و علاقهام به همکاری با سازمان را اعلام کردم. دکتر نصیری من را به شیرخوارگاه آمنه معرفی کرد و از آن زمان شروع به آموزش تئاتر به کودکان کردم. در ششم شهریور ۱۳۹۲، در جشن ماهانه شیرخوارگاه، دختری چند ماهه دیدم که شباهت زیادی به عکسهای نوزادی من داشت و احساس عجیبی در دلم ایجاد شد. با تمام وجودم عشق را تجربه کردم. پس از چند ماه، به عنوان داوطلب در این مرکز فعالیت کردم و اکنون یکی از فعالان بهزیستی هستم و امیدوارم علاوه بر مراقبت از این کودکان، بتوانم فعالیتهای فرهنگی و هنری بیشتری برایشان انجام دهم.
من و پارمیدا ماهها و فصول را در کنار هم در شیرخوارگاه سپری کردیم و هر روز بیشتر به هم وابسته شدیم. به دلیل مشکلات شخصی، با وجود تمایلم، موفق به ازدواج نشدم، اما همیشه آرزو داشتم مادر شوم و پس از کشف راز زندگیام، تمایل داشتم فرزندی را بپذیرم. با دکتر منتظر شبر، رئیس شعبه خانواده بهزیستی، موضوع را در میان گذاشتم و فهمیدم قانونی برای بانوان بالای ۳۵ سال تصویب شده است. من پیگیر این موضوع شدم و با پافشاری، پس از ۱۶ ماه تلاش، فرصت مادر شدن برای دختر نازنینم، پارمیدا، نصیبم شد. او اکنون دو سال و نیم دارد و سه ماه است که با هم زندگی میکنیم؛ دختری بازیگوش و شیرین.
در مسیر سرپرستی پارمیدا، رئیس محترم سازمان بهزیستی، دکتر بندپی، با توجه به شرایط من و واجد شرایط بودنم، دستورات لازم را صادر کرد. همچنین دکتر دلبری، رئیس استان تهران، و مدیران دیگری چون دکتر غفاری، دکتر الوند و دکتر میرشاه ولد، در این راه حمایت کردند. با این حال، چون اولینبار بود چنین اتفاقی میافتاد، گاهی سلیقهها مانع اجرای قانون میشد، اما اکنون بسیار خوشحالم و امیدوارم لیاقت داشتن این فرشته را داشته باشم.
آرزوهای من برای دخترم این است که بازیگر شود؛ او اخیراً در یکی از قسمتهای سریال نوروزی شبکه نسیم بازی کرده است. اما آرزوی اصلی من این است که او پزشک متخصص شود. هر چه او آرزو دارد، میخواهم برآورده شود و همواره حامی و مشوق او خواهم بود. سعی میکنم او را طوری تربیت کنم که همیشه حامی و همپای کودکان بیسرپرست باشد.
پارمیدا از ابتدا میدانست که فرزندخوانده است، و من میخواهم همیشه با عزت در کنار هم زندگی کنیم. او برایم عزیزتر از هر فرزندی است و خدا را شکر میکنم که او را دارم. از تمامی کسانی که در تشکیل این خانواده کمک کردند، سپاسگزارم. هر هفته، من و پارمیدا برایشان دعا میخوانیم و این دعاها را به زندگیشان میفرستیم.
همچنین باید اشاره کنم که علاوه بر دخترم که زندگی من است و آشناییام با او را مدیون شیرخوارگاه آمنه هستم، در این مکان مقدس با بانویی به نام شمسی خزرلو آشنا شدم که از مربیان دلسوز این مجموعه است و برای من مادری کرد.
در مورد آینده، هرگز نمیخواهم قانون سرپرستی زنان مجرد برای همیشه شامل حال من و فرزندم باشد. چون خودم درد نداشتن پدر را تجربه کردهام، امیدوارم در آینده، اگر مقدر باشد، پدری وارد زندگی دخترم شود که لیاقت این فرشته را داشته باشد. اگر این اتفاق نیفتد، من تمام توانم را برای خوشبختی او به کار میگیرم. امیدوارم خداوند همانطور که ما را برای هم خواست، در آینده نیز بهترینها را نصیبمان کند و دخترم سالم و صالح رشد کند.