کد خبر: 4914

نقد فیلم Havoc: خشم خونین در قلب اکشن پرهیجان

وقتی گرت اوانز، کارگردان یورش، با تام هاردیِ خشمگین و نتفلیکس همکاری می‌کند، فیلمی پر از خون، گلوله و خشونت بی‌پروا به‌وجود می‌آید.

نقد فیلم Havoc: خشم خونین در قلب اکشن پرهیجان

نقد فیلم Havoc | خشونت بی‌پروای سینمای اکشن

وقتی خشونت بی‌ملاحظه بر داستان غلبه می‌کند!

نت‌فلیکس اخیراً یکی از برترین آثار اکشن چند سال اخیر را منتشر کرده است. «Havoc» فیلمی خشن و بی‌پروا است که با بازی تام هاردی، نقش‌آفرینی قدرتمندی ارائه می‌دهد. کارگردان این اثر، ماندگار «یورش»، بار دیگر نشان می‌دهد که در پشت دوربین چه توانایی‌هایی دارد. در ادامه با نقد فیلم «Havoc» همراه ویجیاتو باشید.

خون‌ریزی‌های بی‌وقفه در هنر هفتم غالباً (و به درستی) با ژانر وحشت مرتبط است؛ ژانری که از دهه‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی، با سادگی و سطحی‌نگری، تا خشونت‌های نیهیلیستی و خاص دهه‌های ۷۰ و ۸۰، بهره‌برداری زیادی داشته است. در واقع، دهه‌ی ۸۰ را می‌توان «نقطه پایان» آزادی عمل در سینمای جریان اصلی و مستقل دانست، چرا که پس از آن، محافظه‌کاری رسمی بر صنعت سینما حاکم شد؛ رویکردی که با هدف کاهش سن مخاطبان و خودسانسوری خلاقانه شکل گرفت. به همین دلیل، تقریباً شاهد حذف عناصر ریسک‌پذیر و جنجالی در فیلم‌ها هستیم، از جمله صحنه‌های برهنه و خشونت‌های خونین، که در راستای کسب رده‌بندی سنی پایین‌تر صورت می‌گیرد.

کودک‌سازی یا لوبوتومی کردن مخاطب هزاره جدید، یعنی حذف هر عنصر جنجالی یا سطحی‌سازی آن در مواردی که در فیلم‌ها گنجانده می‌شود. البته، استثناهایی در این حوزه وجود دارد، و آثار گرت اِوانز، کارگردان و نویسنده ولزی، نمونه‌های درخشان این استثناها هستند. او خالق سه فیلم خشن «مرانتا» (۲۰۰۹)، «یورش» (۲۰۱۱) و «یورش ۲» (۲۰۱۴) است؛ آثاری که در ژانر اکشن، سینمای غرب را به خاطر فقدان جسارت و شدت، شرمسار کرده‌اند. در این فیلم‌ها، خشونت‌های شدید و اغراق‌آمیز همچون باله‌های مرگبار نمایش داده می‌شوند که در آن‌ها، اغراق تنها اصل حاکم است و جایی برای دل‌خوش کردن تماشاگران محافظه‌کار باقی نمی‌ماند.

نقد فیلم Havoc | خشونتِ خونین در سینمای اکشن

در تمامی آثار اِوانز، از جمله سه‌گانه‌ای که ساخته است، و همچنین در کارگردانی فیلم جذاب در ژانر فولکلورِ وحشت با عنوان «Apostle»، نگاه او همواره به سینماهای کلاسیک و ژانرهای متنوعی معطوف بوده است. او در آثارش به سینمای نوآر و اکشنِ اغراق‌شده دهه‌ی ۸۰، به فیلم‌های سم پکین‌پا و ژانر «کشتارِ قهرمانانه» جان وو و رینگو لام، و همچنین به وسترن‌های اسپاگتی و هنرهای رزمی یوئن وو-پینگ، که با چهره‌هایی چون جکی چان، وونگ کاروای، کوئنتین تارانتینو، انگ لی و برادران واچوفسکی همکاری داشته است، ارجاع می‌دهد.

سایه‌ی سه‌گانه‌ای که در اندونزی ساخته شده و با بازیِ ایکو اویس، رزمی‌کار مشهور، به نماد هنرهای رزمی محلی پنچاک سیلات بدل شد، به وضوح بر موفق‌ترین فرنچایز اکشن هالیوود امروز، یعنی «جان ویک» (۲۰۱۴)، تاثیر گذاشته است. این حماسه‌ی سینمایی، ساخته‌ی چاد استاهلسکی و کیانو ریوز، بسیاری از فلسفه‌های ساده‌گرایانه اما جنگنده‌ی همکاری‌های اِوانز و اویس را الهام بخشید.

در این میان، بازگشتِ اِوانز به سینمای اکشن با فیلم «Havoc»، انتظارات زیادی را برانگیخت، اما متأسفانه نتیجه چندان رضایت‌بخش نبود؛ چرا که این اثر، اگرچه سرگرم‌کننده است، اما تا حدی فراموش‌شدنی است و هفت سال پس از «Apostle» به نمایش درآمد. این تأخیر عمدتاً به خاطر وسواس کارگردان، نیاز به بازفیلمبرداری برخی سکانس‌ها و اعتصاب بازیگران در آمریکا در سال ۲۰۲۳ بود که صنعت سینما را برای مدت تقریبی چهار ماه متوقف کرد و برنامه‌های بسیاری از حرفه‌ای‌ها را مختل ساخت.

نقد فیلم Havoc | خشونتِ خونین در سینمای اکشن

در حال حاضر، «Havoc» که توسط نتفلیکس عرضه شده است، با الهام از خشونت شدید سه‌گانه و همچنین فضای فیلم‌های پلیسی دهه‌ی ۸۰ (مانند نسخه‌های خشن‌تر و بدون طنز آثار کلاسیکی مانند «۴۸ ساعت» (۱۹۸۲) والتر هیل یا «اسلحه‌ی مرگبار» (۱۹۸۷) ریچارد دانر)، داستان پاتریک واکر (با بازی تام هاردی) را روایت می‌کند. او کارآگاهی در بخش قتل است که از همسر و دخترش جدا شده و در خدمت یک سرمایه‌دار فاسد املاک (با بازی فارست ویتاکر) قرار دارد، فردی که نامزد شهرداری است.

پیش از این، واکر عضو باندی از پلیس‌های فاسد بود که در قاچاق مواد مخدر و سرقت پول و مواد مخدر فعالیت می‌کردند. این گروه به رهبری وینسنت (با بازی تیموتی اولیفانت) عمل می‌کرد، فردی که برای از بین بردن مدارک و شواهد، حتی از کشتن مأموران مخفی هم ابایی نداشت.

داستان اصلی فیلم حول محور درگیری میان سه راهزن ماسک‌پوش است که در حادثه‌ای، تنها پسر یکی از سران یاکوزا کشته می‌شود. او در پی یافتن فرد مسئول مرگ پسرش است. نوجوانانی که در محل حضور داشتند، به عنوان مظنون‌های اصلی دستگیر می‌شوند و واکر (باز هم با بازی تام هاردی) مأمور می‌شود تا پسر شهردار (با بازی فارست ویتاکر) را از این وضعیت نجات دهد. علاوه بر این، داستان‌هایی درباره پارتنر جدید واکر (جسی می لی)، همکاران در کلانتری (مانند تیموتی اولیفانت)، همسر سابقش، عموی دختر مظنون و دیگر موضوعات مختلف نیز در فیلم وجود دارد. در مجموع، حجم زیادی از داستان‌ها در مدت زمان نسبتاً کوتاه فیلم جای گرفته است، که یکی از مشکلات «Havoc» محسوب می‌شود.

نقد این نوع فیلم‌ها همواره چالشی بزرگ است. از یک سو، با داستانی ساده و پر از تصادف‌های تصادفی روبه‌رو هستیم که در واقع پایه و اساس کل فیلم است. از سوی دیگر، اجرایی بسیار چشم‌گیر (اگرچه با استفاده‌ی کمی بیش‌ازحد از CGI) شاهد هستیم — نماهای مختلف، تصاویر، تدوین، کارگردانی و بازیگری که اگر بخواهیم از استعاره‌ی ساختمان استفاده کنیم، این فیلم مانند ساختمانی است که بر پایه‌ای ناپایدار ساخته شده است. مشکل اینجاست که اگر پایه ناپایدار باشد، حتی زیباترین ساختمان‌ها هم در نهایت فرو می‌ریزند.

نقد فیلم Havoc | خشونتِ خونین در سینمای اکشن

از دید تئوریک، «Havoc» در همان ابتدا شکست خورده است. اما مشکل اصلی نقد چنین فیلم‌هایی همین است؛ چون ممکن است برای برخی تماشاگران، صحنه‌های اکشن پرخشونت و موقعیت‌های دیوانه‌وار کافی باشد و ضعف در داستان را جبران کند. در عین حال، ممکن است عده‌ای دیگر معتقد باشند این فیلم آن‌قدر احمقانه است که نمی‌توان جدی‌اش گرفت. بنابراین، در میان دو راهیِ خوب و بد گیر کرده‌ایم.

گرت اوانز با دو اثر «یورش» در سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۴، جایگاه خاصی در دل طرفداران فیلم‌های اکشن پیدا کرد. برای بسیاری، این فیلم‌ها در آن زمان مانند یک انقلاب بودند، در حالی که سینمای اکشن آن روزها غرق در CGIهای خسته‌کننده، سکانس‌های اکشن نامناسب و کمبود اصالت بود. اما حالا، پس از گذشت بیش از ده سال، این کارگردان تنها یک فیلم نسبتاً خوب ولی کاملاً متفاوت با بازی دن استیونز و چند قسمت از یک سریال جنایی اکشن ساخته است.

اکنون، او با فیلمی به سبک «دزد و پلیس» به ریشه‌های خود بازگشته است؛ فیلمی پر از تیراندازی، خیانت، سوراخِ گلوله و خون. اما نکته‌ای که باعث تردید در کیفیت نهایی اثر شد، تولیدکننده آن است: نتفلیکس. آیا این غولِ پخش محتوا اجازه داد اوانز کار خودش را انجام دهد، یا در میانه کار مداخله کرد چون باید به استانداردهای شرکت پایبند می‌ماند؟ با این حال، تصور می‌کنم نویسنده تا حد زیادی توانسته است فیلم مورد نظرش را بسازد، اما تقریباً مطمئنم که حداقل یک مورد مهم برای برخی تماشاگران، به او تحمیل شده است. حالا به ترتیب به آن می‌پردازیم.

در واقع، داستان فیلم بسیار ساده و نازک است. آن‌قدر ماجراهای فرعی وجود دارد که می‌شد با خیال راحت سه فیلم دیگر بر اساس آن‌ها ساخت و آن‌ها را جذاب‌تر کرد. اما در اینجا، توسعه‌یافتگی کم داستان، نقطه ضعف اصلی است.

نقد فیلم Havoc | خشونتِ خونین در سینمای اکشن

در این متن، شخصیت میا (کوئلین سپولودا) را داریم که دوست یا نامزد چارلی (جاستین کورنول) است و به قتل متهم شده است. عموی مهربان او (لوئیس گوزمن) نگران اوست و تلاش می‌کند امنیتش را تضمین کند. این شخصیت بسیار دوست‌داشتنی است، اما چون تنها سه بار در فیلم حضور دارد و در مجموع حدود شش دقیقه دیده می‌شود، تقریباً غیرممکن است که با او ارتباط عمیقی برقرار کنیم و در لحظه‌های حل معما احساس همدلی کنیم. علاوه بر این، شخصیت میا بسیار کلیشه‌ای و قابل‌پیش‌بینی است.

اگر بخواهیم صادق باشیم، یکی از عواملی که تماشاگر را نگه می‌دارد، معمای اصلی است: چه کسی و چرا همه را در آن اتاق به رگبار بست؟ پاسخ این سوال برای هر کسی که کمی فکر کند، کاملاً واضح است و این موضوع باعث کاهش جذابیت و هیجان فیلم می‌شود. افشای حقیقت در نیمه راه فیلم نیز تأثیر چندانی ندارد و کمکی به جذابیت داستان نمی‌کند. همین موضوع در مورد پایان فیلم هم صدق می‌کند، اما از آنجا که نمی‌خواهم اسپویل زیادی بدهم، جز این نمی‌گویم.

در عین حال، یک گره‌گشایی که خیلی هم غیرمنتظره نیست، چون از قبل آن را حدس زده بودم، وجود دارد. نکته مهم این است که... این فیلم چقدر فک‌انداز دیدنی است! (این اصطلاح محاوره‌ای است، نه ناسزا. لطفاً در ذهنتان ناراحت نشوید.) مدت‌ها بود که چنین اکشنی با خشونت اغراق‌شده و بی‌پروای دیده بودم که این‌قدر خوب ساخته شده باشد.

آیا سطح آن به «جان ویک» می‌رسد؟ نه، البته! صحنه‌های اکشن اوانز نه ایده‌های پیچیده دارند، نه لوکیشن‌های غیرمعمول و نه استفادهٔ هوشمندانه از آن‌ها. در این فیلم، با لوکیشن‌های ساده، ابزارهای معمولی برای کشتار و جنازه‌هایی روبه‌رو هستیم که منتظر نوبتشان هستند. اما چیزی در نحوه فیلمبرداری مت فلنری، فیلمبردار همیشگی اوانز، وجود دارد که این اکشن را منحصر به فرد می‌کند.

نقد فیلم Havoc | خشونتِ خونین در سینمای اکشن

با تغییر بین نماهای باز و کلوزآپ، گاهی با انتقالی نرم، این پسرها اکشنی را به نمایش می‌گذارند که در مقایسه با بیشتر فیلم‌های این ژانر، از وضوح فوق‌العاده‌ای برخوردار است. البته، گاهی دوربین بی‌دلیل می‌لرزد، اما تصویر آن‌قدر واضح است که تماشاگر به راحتی متوجه می‌شود چه اتفاقی در حال رخ دادن است و می‌تواند بازی بازیگران و بدلکاران را تحسین کند. یکی از جنبه‌های بسیار رضایت‌بخش این فیلم، نحوه دنبال کردن حرکت شخصیت یا حتی اسلحه توسط لنز دوربین است، که پس از شلیک، به عقب می‌پرد. این شیوه، حس پویایی خاصی به اکشن می‌دهد و قطعاً باعث می‌شود تماشاگران چندین بار با تعجب بگویند «وایسا ببینم!».

بازیگران به وضوح در نقش‌هایشان حسابی سرگرم هستند، چون اکثرشان حتی کمی ظرافت در اجرا ندارند. فارست ویتاکر انگار کاملاً تسلیم شده است، زیرا در هر نقشی که بازی می‌کند، همواره همین‌طور بازی می‌کند، غالباً با همان نگاه خاصش به جلو خیره می‌شود. خنده‌دار است که از بازی آرامش انتقاد می‌کنم، اما به نظر می‌رسد این سبک با فضای کلی فیلم هم‌خوانی ندارد؛ جایی که همه یکی‌یکی دست‌هایشان را تکان می‌دهند و به جای گفتگو، فریاد می‌زنند.

تام هاردی تقریباً همان نقش‌هایی را بازی می‌کند که در «ونوم» و سایر فیلم‌هایش داشت؛ نقش‌هایی پر سر و صدا و پر زرق‌وبرق. اولیفنت هم همان نقش همیشگی را دارد و در آن بسیار خوب ظاهر می‌شود. هر یک از این بازیگران به طور کامل در چارچوبی که فیلمنامه برایشان تعیین کرده، عمل می‌کنند، اما اگر این را بازی خوب بنامیم، انگار داریم فیلم اکشنی را به عنوان یک اثر هنری و فلسفی ستایش می‌کنیم — که البته، در واقعیت، این تصویر کاملاً نادرست است.

در یک نگاه: «Havoc» یک فیلم اکشن خالص است که با چندین داستان فرعی به هم چسبیده، که شاید تنها دو تای آن‌ها به درستی توسعه یافته باشند. به عنوان یک اثر هنری، تولید آن کاملاً معمولی است، اما از نظر سرگرمی صرف، سخت است که از تماشای آن لذت نبرید. این فیلم محصولی خاص است که می‌توانست در این ژانر یک غول باشد (با توجه به بازیگرانش، این کار چندان سخت نیست)، اگر فقط کمی بیشتر در فضای تنورِ استعاری باقی می‌ماند. در هر حال، تماشای آن راحت و لذت‌بخش است.

نقد فیلم Havoc | خشونتِ خونین در سینمای اکشن

نقاط قوت فیلم شامل فضای خیابانی بسیار واقع‌گرایانه، دیالوگ‌های هوشمندانه، بازی‌های درخشان (به‌ویژه تام هاردی و جسی می لی در نقش الی، همراهِ بی‌تجربه‌ی واکر)، سکانس‌های اکشن خیره‌کننده و خشونت خونین سبک دهه‌ی ۸۰، و پرداخت موضوع فساد شهری است.

در مقابل، نقاط ضعف فیلم در گاهی اوقات گیج‌کننده و نامنسجم بودن، توسعه‌نیافتگی شخصیت‌ها، عدم بهره‌برداری کامل از پتانسیل بازیگران (مانند ویتاکر، اولیفانت در نقش شرور، و حتی لوئیس گوزمن در نقش رائول، دایی میا که متخصص جعل گذرنامه است)، مونتاژ نامناسب در روشن‌سازی برخی موقعیت‌ها، و پایان‌بندی چندان درخشان قرار دارد.

در نتیجه، «Havoc» حداقل تجربه‌ای آدرنالینی ارائه می‌دهد که بر کاریزمای تام هاردی (که خود تهیه‌کنندگی فیلم را بر عهده داشته) پایه‌گذاری شده است، همراه با لیترها خون روی پرده و انرژی تصویری و روحیه‌ی جسورانه گرت اِوانز؛ کارگردانی که از ترس و تردید در سینمای اکشن دیجیتال‌زده‌ی امروز پرهیز می‌کند.

پی‌نوشت: متوجه شدم که در مورد تأثیر نتفلیکس چیزی نگفتم. منظورم این است که برخی صحنه‌ها مجبور بودند با CGI ساخته شوند (مانند تعقیب‌وگریز اولیه)، چون انجام واقعی آن‌ها یا بسیار پرخطر بود یا بسیار گران. مطمئنم خود کارگردان تأکید داشت که این صحنه‌ها «به صورت خام» در محیط شهری اجرا شوند.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها