کد خبر: 47677

زندگی‌نامه‌های الهام‌بخش فوتبالیست‌های ایرانی از فقر تا شهرت

زندگی‌های الهام‌بخش: فوتبالیست‌های ایرانی که از فقر و مشکلات مالی به اوج شهرت و ثروت رسیدند

قصه‌های الهام‌بخش فوتبالیست‌های ایرانی که از فقر و مشکلات مالی به شهرت و ثروت رسیدند، نشان از اراده و تلاش بی‌وقفه آنان دارد.

زندگی‌های الهام‌بخش: فوتبالیست‌های ایرانی که از فقر و مشکلات مالی به اوج شهرت و ثروت رسیدند

بازنویسی شده:

فوتبالیست‌های ایرانی که از فقر به ثروت رسیدند؛ نباید تنها به موفقیت‌های امروزین این بازیکنان مشهور نگاه کرد، زیرا برخی از آن‌ها در گذشته با مشکلات مالی و بی‌پولی دست و پنجه نرم می‌کردند و مسیر سختی را برای رسیدن به شهرت و ثروت طی کرده‌اند. در ادامه، سرگذشت تعدادی از بازیکنان ایرانی مانند خداد عزیزی، علیرضا بیرانوند، غلامرضا عنایتی، مهدی دغاغله و علی دایی را مشاهده می‌کنید که از فقر به شهرت و ثروت رسیده‌اند.

بازنویسی: بازیکنان فوتبال ایرانی که از وضعیت فقیرانه به ثروت رسیده‌اند

علی دایی

در شهریور ۱۳۸۹، علی دایی در نشست خبری پس از دیدار پرسپولیس و شاهین بوشهر گفت: «هرگز فراموش نمی‌کنم زمانی که از اردبیل به تهران آمدم؛ در خیابان دستفروشی می‌کردم و کارگر بودم. زندگی سالمی داشتم و خداوند

خداداد عزیزی

خداداد عزیزی در مصاحبه‌ای بیان کرد: زمانی که ده ساله بودم، همراه با پدرم در اطراف حرم قدم می‌زدیم و به عنوان دستفروش فعالیت می‌کردیم. من هرگز از گذشته‌ام فرار نکرده‌ام. در سن ۱۳ سالگی وارد عرصه ساخت و ساز شدم و در تابستان‌ها با برادرم در کارهای بنایی همکاری می‌کردم. برادرم مهارت خوبی در گچ‌کاری با ابزار داشت، اما انجام این کار برایم بسیار سخت بود.

وقتی به تیم ابومسلم پیوستم، وضعیت مالی‌مان بهتر شد، اما مادرم دیگر در جمع ما نبود. عمر مادرم آنقدر کوتاه بود که نتوانست روزهای خوش را ببیند، روزهایی که دیگر نگران کفش و جوراب پاره نبودیم و دغدغه‌های زیادی نداشتیم. آن زمان دومین سال حضورم در ابومسلم بود و حالا شرایط مالی‌مان بهتر شده بود، اما غم فقدان مادر همچنان در دل‌مان بود. این فقدان برایم بسیار سخت و دشوار بود، هرچند سنم کم بود، اما حسرتی عمیق در دلم نقش بسته بود که آن را به خوبی احساس می‌کردم.

علیرضا بیرانوند

شاید معروف‌ترین نمونه در این زمینه، علیرضا بیرانوند باشد. دروازه‌بان سابق نفت تهران و کنونی تیم پرسپولیس که پرتاب‌های دستش او را به شهرت جهانی رساند و در ایران با مهار پنالتی کریس رونالدو نیز شناخته شد، گذشته‌ای سخت داشته است که حتی برای برنامه ماه‌عسل هم روایت کرده است. بخشی از صحبت‌های بیرانوند را می‌خوانید: «به تیم نوجوانان نفت پیوستم. آن تیم خوابگاه نداشت و یک ماه کامل در میدان آزادی می‌خوابیدم. همه دستفروش‌های میدان مرا می‌شناختند. سپس برای پیدا کردن جای خواب، به یک پیتزافروشی رفتم و هر روز از ساعت ۵ صبح تا ۱۰ صبح ظرف می‌شستم. در آن زمان در تیم جوانان هما بازی می‌کردم. مربی‌مان، سعید ریاضی، یک شب ساعت یک و نیم بامداد به رستوران آمد. نمی‌خواستم او مرا ببیند، اما تصادفاً دید و برایم گریه کرد و پرسید چرا تاکنون درباره کارم چیزی به او نگفته‌ام. پس از آن، به یک کارواش رفتم. یک بار ماشین علی دایی به آن کارواش آمد، اما من نخواستم آن را بشورم. بعد، به شهرداری معرفی شدم و هر روز از ساعت ۵ صبح در خزانه نزدیک مترو رفتگری می‌کردم. در تمام این مدت، پدر و مادرم نمی‌دانستند که من در تهران کار می‌کنم.»

غلامرضا عنایتی

شاید باورکردنی نباشد، اما آقای گل تاریخ لیگ برتر ایران سابقه دستفروشی دارد. رضا عنایتی، که از دل مسابقات فوتبال کارگری کشف شد و به بالاترین سطح فوتبال ایران رسید، در نوروز امسال در گفت‌وگو با خبرگزاری فارس درباره گذشته خود اظهار داشت: «من فردی بودم که روزهای سختی را در زندگی سپری کردم. در نوجوانی و جوانی نیز همین‌طور بود. همواره گفته‌ام و مجدداً تأکید می‌کنم که رضا عنایتی روزگاری در کنار حرم امام رضا جوراب می‌فروخت و دست‌فروشی می‌کرد یا در کارگر فرش‌شویی مشغول بودم. من از این مراحل به فوتبال رسیدم و تا آخرین روز عمرم گذشته‌ام را فراموش نمی‌کنم و از خاطرات روزهای بی‌پولی‌ام شرم ندارم.»

مهدی دغاغله

مهدی دغاغله بازیکنی بود که در نیم‌فصل دوم لیگ سیزدهم توانست توجه زیادی را به خود جلب کند. او با عملکرد درخشان خود به عنوان آقای گل مسابقات در دوره برگشت، راهی پرسپولیس شد. در این تیم، حتی پیراهن شماره هشت علی کریمی را بر تن کرد، هرچند که مصدومیت مانع از نمایش کامل توانایی‌هایش شد. در آن دوران، دغاغله در گفت‌وگویی با سایت ورزش خوزستان درباره گذشته‌اش چنین بیان کرد: «من در خانواده‌ای کم‌درآمد بزرگ شدم. خانه‌مان در روستای دغاغله قرار داشت. من و برادر دوقلویم عاشق فوتبال بودیم و آرزو داشتیم در مدارس فوتبال در ورزشگاه تختی اهواز بازی کنیم. در دوران نوجوانی، برای تأمین مخارج زندگی، کار می‌کردیم. من نان‌هایی که مادرم در تنور خانه روستایی می‌پخت، به خیابان نادری اهواز می‌بردم و می‌فروختم تا درآمدی کسب کنم. همچنین مادربزرگم چند کیلو پلاستیک دسته‌دار می‌خرید و من به بازار می‌رفتم و پلاستیک‌ها را می‌فروختم.»

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار