کد خبر: 44385

عشق، خانواده و هنر در زندگی نسرین مقانلو در آمریکا

قصه عشق نسرین مقانلو و کمال خلیلیان: ازدواج در آمریکا، چالش‌ها و عشق واقعی در کنار خانواده

نسرین مقانلو درباره عشق، زندگی در آمریکا، چالش‌ها و عشق واقعی در کنار خانواده سخن گفت و از اهمیت فرهنگ و ارتباط با مردم ایران تأکید کرد.

قصه عشق نسرین مقانلو و کمال خلیلیان: ازدواج در آمریکا، چالش‌ها و عشق واقعی در کنار خانواده

ماجرای ازدواجم به زمان ساخت فیلم «همسر» اثر آقای فخیم زاده برمی‌گردد که سرنوشت من را رقم زد. در حین تولید این فیلم، ما درگیر مراحل مختلف بودیم و همزمان، برای خواستگاری به منزل ما آمدند. پس از حدود پنج یا شش سال تلاش مداوم در عرصه‌های گوناگون، با همسرم ازدواج کردم و همراه او راهی آمریکا شدیم.

هر سال، تنها یک بار به ایران سفر می‌کنم و فعالیت‌های متنوعی انجام می‌دهم، مانند نقش‌آفرینی در فیلم‌هایی چون «نابخشوده» که در دوران بارداری پسر بزرگم بازی کردم، یا «بن‌بست» اثر اصغر نعیمی که با بازی فرهاد اصلانی و دکتر عزیزی در آن حضور داشتم، و دیگر پروژه‌ها. اما به دلیل داشتن گرین کارت آمریکا، مجاز نبودم بیشتر از سه یا چهار ماه در کشور بمانم و باید برمی‌گشتم، چون محدودیت‌هایی در اقامت در ایران وجود داشت.

ازدواج برای من فرصتی بود تا خودم را آزمایش کنم. عاشق شدم و با خودم فکر کردم که این بهترین زمان است تا ببینم آیا می‌توانم مدتی از آنچه دوست دارم، فاصله بگیرم یا نه. ده سال بسیار سختی را پشت سر گذاشتم؛ دلتنگی‌های فراوان، شب‌هایی که برنامه «چشم انداز» را تماشا می‌کردم، همکارانم را می‌دیدم، اشک می‌ریختم و فیلم‌هایی که در آن‌ها نقش‌آفرینی کرده بودم را تماشا می‌کردم. همسرم هم همواره نگران این دلتنگی‌های من بود و می‌گفت آیا هر کاری که انجام می‌دهم، من را خوشحال نمی‌کند.

واقعاً از او سپاسگزارم که پس از ازدواج، همواره حمایتم کرد و همچنین از بچه‌هایم که با شرایط زندگی و دوری من کنار آمدند. آن‌ها هر چند سال یک بار به ایران می‌آیند یا من تنها چند بار در سال فرصت دیدار دارم، ولی توانسته‌اند با این وضعیت سازگار شوند. زندگی همزمان در عرصه هنری و خانواده، کار سختی است، اما همه این‌ها را مدیون همسر و فرزندانم هستم که اجازه دادند برگردم و همان فعالیت‌هایی را ادامه دهم که به آن‌ها علاقه‌مندم.

من هیچ علاقه‌ای ندارم در خارج از کشور زندگی کنم. هر داستانی که در هر کشوری نوشته و ساخته می‌شود، بازتاب واقعیت‌های اجتماعی آن کشور است؛ ناهنجاری‌هایی که در آن جامعه وجود دارد. اما در کشور ما، اجازه نمی‌دهند این مسائل به تصویر کشیده شوند. من مخالف ریاکاری و دروغ‌پردازی در آثار هنری‌ام هستم، چون ما رسانه‌ای هستیم و باید مسئولان اجازه دهند مشکلات جامعه‌مان نشان داده شود، تا بتوانیم کمکی کنیم، دل مردم را آرام کنیم و زندگی‌شان بهتر شود. اگر مردم با ما همذات‌پنداری کنند، ما هم خسته نخواهیم شد.

ارتباط نزدیکی با مردم دارم؛ مثلاً یک بار هنگام عبور از خیابان، فردی دستفروش لقمه نان و پنیری به من تعارف کرد و من با افتخار آن را پذیرفتم. یکی از همکارانم پرسید چرا لقمه‌ای از دست یک دستفروش کثیف قبول می‌کنی، و من پاسخ دادم چون من برای این مردم هستم و با آن‌ها زندگی می‌کنم. شاید یکی از دلایلی که چندان تمایلی به زندگی در خارج ندارم، این است که نمی‌توانم با مردم آنجا ارتباط برقرار کنم، اما با مردم خودم می‌توانم. نمی‌توانم بی‌تفاوت از کنار مشکلات دیگران بگذرم؛ دوست دارم در حل مشکلات جامعه‌ام سهمی داشته باشم، اما متأسفانه برنامه‌ای ندارم که آرامم کند و بگویم توانستم قدمی برای خدمت به مردم بردارم.

هر چیزی که می‌خوانم و می‌بینم، حتی یک فرد عادی هم می‌تواند آن را انجام دهد و نیاز به من نیست. ایرانی‌ها انسان‌های خوش‌قلب و مهمان‌نوازند؛ هرچند شرایط، انسان‌ها و وضعیت‌ها را تغییر داده است، اما ذات ایرانیان خوب است. من به عنوان یک ایرانی افتخار می‌کنم. خیلی‌ها در آمریکا تصور می‌کردند من اسپانیایی یا مکزیکی هستم، اما این موضوع مرا آزرده می‌کرد و با افتخار ملیتم را اعلام می‌کردم. پسرانم در آمریکا به دنیا آمده‌اند، اما هر آنچه یک شهروند ایرانی باید بداند، می‌دانند و مذهب مسلمانی را دارند چون من خواستم چنین تربیت شوند. اعتقاد دارم اگر بچه‌هایم را با خدا و قرآن آشنا کنم، هرگز راه خطا نخواهند رفت، همان‌طور که مادر من با من این کار را کرد.

در حال حاضر، من در ایران به دنیا آمده‌ام و نمی‌توانم آن را با هیچ جای دیگر جایگزین کنم. به این کشور وابستگی عمیق دارم و هیچ چیز در خارج برایم جذاب نیست، چون تفکراتم با دیگران متفاوت است و زندگی را از زاویه‌ای متفاوت می‌بینم. مثلاً وقتی خارج از ایران هستم، دوست دارم به محله‌های سیاه‌پوست‌ها و دیگر اقوام بروم، فیلم‌هایی از آن‌ها بگیرم و روزی آن‌ها را در یک فیلم به تصویر بکشم.

خیلی‌ها از من می‌پرسند چرا کارگردانی نمی‌کنی. جواب می‌دهم چون وقتی قرار است ممیزی بخورد، چرا باید این کار را انجام دهم؟ اگر روزی بخواهم اثری بسازم، دلم می‌خواهد واقعیت‌های جامعه‌ام را نشان دهم، اما متأسفانه این روزها شرایط هر روز بدتر می‌شود و این موضوع مرا آزرده می‌کند. با این وجود، دلم می‌خواهد ایرانی باقی بمانم و در کنار مردم خود زندگی کنم. دوست دارم ما بازیگران و مسئولان، دست در دست هم بدهیم و سینما و تلویزیون‌مان را زنده نگه داریم. شاید وقتی دیگر توانایی ادامه نداشته باشم، برمی‌گردم و کنار خانواده‌ام می‌نشینم.

خرید رپورتاژ آگهی در پر بازدیدترین رسانه‌ها (با سریع‌ترین زمان و تضمین قیمت)

برای مشاهده سایر مطالب هنرمندان، با سرویس هنر و رسانه در ارتباط باشید.

اینستاگرام را دنبال کنید و همچنین اینستاگرام پلاس را نیز دنبال نمایید.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار