راز جانبخشی به سنگ در هنر مجسمهسازی معاصر
روح در سنگ: راز جانبخشی به مجسمهها و نقد سردیسهای بیروح در هنر معاصر
تحلیل هنر مجسمهسازی و سردیسسازی در ایران، راز جانبخشی به سنگ و اهمیت روح در آثار هنری معاصر

هادی ضیاءالدینی یکی از چهرههای شناختهشده در عرصه هنرهای تجسمی ایران است. شهرت او تنها به خاطر نمایشگاههای پرشور یا حاشیههای روزمره نیست، بلکه به دلیل آثار ماندگاری که در نقاط مختلف کشور و فراتر از مرزها، حضور دارند؛ آثاری که با استحکام و هویت مشخص شناخته میشوند. مجسمههای او تنها تندیسهای سنگی یا برنزی نیستند، بلکه نمادهایی هستند که درون قالب فرم، روح دمیده شده است. نقاشیهایش نیز گویی بازتاب همان روحیه پرکار و عاشقپیشه است که پشت هر اثر عظیم او قرار دارد. در یک بعدازظهر دلنشین، در حضور این هنرمند صاحب سبک نشستیم تا از آغاز و پایان مسیر زندگی و همچنین از استقلال در هنر سخن بگوییم؛ روایتهایی که در میان هیاهوی هنر امروز، کمتر فرصت شنیدن پیدا میکنند.
در دوران کودکی، ارتباطی عمیق با روح و معنویت برقرار میکردم.
برای هنرمندی چون ضیاءالدینی که سنگ و فلز را به زبان هنر میآورد، لازم است از همان ابتدای زندگی به ریشههای اصلیاش توجه کنیم. آیا این عشق و علاقه به هنر، تصادفی بوده یا ریشه در سرشت و ذات او دارد؟ بیتردید، شرایط زندگی و اجتماع، همچنین تاثیرات محیطی، نقش مهمی در شکلگیری شخصیت و استعدادهای ما ایفا میکنند. اما از همه مهمتر، عشق عمیق خانوادهاش به شعر، ادبیات و عرفان است که بنیانهای اولیه او را ساخته است.
آنها در عین حال، افرادی بسیار هوشمند و انعطافپذیر بودند؛ همین ویژگیها سبب شد که ضیاءالدینی در مسیر هنریاش مورد تشویق قرار گیرد. تاثیرات دوران کودکی بر شکلگیری علاقهمندیها و هنر، حقیقتی است که پذیرفتنی و قابل انکار نیست. این محبت و تربیت در خانوادهای باز و منعطف، او را از سنین کم آماده کرده است تا در دنیای خیال و فرم پرواز کند. همواره فاصلهای میان عشق به هنرهایی مانند شعر و عرفان و انتخاب مسیرهای دیگر مانند مجسمهسازی وجود دارد که باید طی شود تا فرد بتواند راه خود را بیابد.
نقطه شروع: مجسمههایی در یک موزه
در دهههای گذشته، هنر مجسمهسازی در شهرهای ایران چندان شناختهشده و رایج نبود. اگر از مجسمههای رسمی و دولتی صرف نظر کنیم، «فرهنگ دیداری» در این حوزه به شکل امروزیاش تقریباً وجود نداشت. پس چگونه اولین انگیزه و الهام در ذهن کودکی آن زمان شکل گرفت؟
همانطور که میدانید، در دوران کودکی ما، پیکرهها و مجسمهها در سطح شهرها به شکل امروزی دیده نمیشدند. در آن زمان، در شهر ما، تنها تندیسهای رسمی خاندان پهلوی به چشم میخوردند و اثر دیگری نبود. هر سال که به تهران سفر میکردم، حتماً از موزه استاد علیاکبر صنعتی دیدن میکردم. میتوانم با یقین بگویم که آثار این موزه، منبع اصلی و انگیزه اولیهام برای شروع مجسمهسازی بودند؛ حتی در زمانی که شاید هنوز به سن دبستان نرسیده بودم.
در آن دوران کودکی، ضیاءالدینی همراه خانواده به تهران سفر میکرد و بعدها که بزرگتر شد، به تنهایی به این سفرها میرفت تا با پیکرههای موزه استاد صنعتی، نوعی گفتوگو و ارتباط خاموش داشته باشد. نکتهای که در روایت او بسیار مهم است، نداشتن استاد راهنما در مسیر مجسمهسازی است. او میگوید: «متأسفانه، در مسیر مجسمهسازی، من هیچ استادی نداشتم. در نهایت، تنها عشق و علاقه ذاتیام بود که مرا هدایت کرد، راه را نشانم داد و این مسیر را برایم هموار ساخت.» عشق، تنها استاد این هنرمند بوده است؛ عشقی که او را به خلق آثاری بزرگ و ماندگار، مانند «تندیس مقاومت» در اقلیم کردستان عراق با ارتفاع ۲۲ متر، رسانده است.
طراحی، خودکفایی و حذف واسطه
ضیاءالدینی، فارغالتحصیل رشته نقاشی از دانشکده هنر است و شاگرد استاد فقید، هانیبال الخاص. این سابقه درخشان در هنر نقاشی و مهارت بینظیر در طراحی، نقش مهمی در شکلگیری شیوه هنری او ایفا میکند. «استاد بزرگوارم، آقای الخاص، اهمیت بسیاری برای طراحی قائل بود؛ آموزشهای ایشان بر تمرین مداوم در زمینه طراحی استوار بود. من شیفته مکتب و روش ایشان بودم.» استاد الخاص با محبت خاصی میگفت: «فکر نمیکنم کسی در سنندج باشد که از خانه بیرون آمده باشد و هادی او را نکشیده باشد.»
مراد او از این صحبت، تأکید بر شدت تمرین و تلاش من در زمینه طراحی بود؛ تمرینی که هنوز هم در کارهای خود ادامه میدهم. مهارت در طراحی، این امکان را برایم فراهم کرد تا بتوانم تصورات ذهنیام را به حافظه تصویری تبدیل کرده و فرمها را در ذهن پرورانم. در این راستا، روش منحصربهفرد او در ساخت مجسمه شکل میگیرد: «ایدههایی که به ذهنم میرسد، اغلب بدون اتود، بدون ماکت و هیچ پیشزمینهای، کار را آغاز میکنم.» او این شیوه را دوست دارد، زیرا نمیخواهد میان او و اثر هنری، واسطهای قرار گیرد که آن رابطه خاص و درونی را قطع کند. تنها در موارد سفارش کاری که نیاز به پیشبینی نهایی اثر است، یک اتود ساده روی کاغذ میکشد و بس. این رویکرد، نماد استقلال هنرمند در کنار اعتماد کامل به تصویر ذهنی و عدم وابستگی به قواعد مرسوم است.
مجسمهسازی روح: موضوع شباهت و محبت
ضیاءالدینی در نقد ساخت سردیس، دیدگاهی صریح و بیپرده دارد. او به نمونههای زیادی از سردیسها اشاره میکند و میگوید: «یکی از مشکلات اصلی این آثار، خالی بودن پیکره از روح و شخصیت است. این سردیسها از نظر فرم چهره، فاصله زیادی با واقعیت سوژه دارند» و «به نظر میرسد که این آثار بیتلاش و سطحی ساخته شدهاند.» او بر اهمیت روح و شخصیت در ساخت سردیس تأکید میکند و معتقد است هدف از ساخت این آثار تنها نمایش ظاهری اجزاء سر و صورت نیست، بلکه مجسمهساز باید روح و جان شخصیت را به تصویر بکشد. اگر این ارزشهای والا در برخی آثار دیده نمیشود، دلیل آن عدم طی کردن مسیرهای فنی و روحی لازم در فرآیند خلق اثر است.
ضیاءالدینی بر این باور است که هنرمندانی که به نتایج نامطلوبی در ساخت سردیس میرسند، از دو جنبه غفلت کردهاند: یکی در حوزه تکنیک، که شامل شناخت دقیق آناتومی و درک عمیق از بار روانشناسانه شخصیت سوژه است؛ و دیگری، که از اهمیت بیشتری برخوردار است، فقدان ارتباط عاشقانه و جدی با سوژه. او تأکید میکند که پس از مطالعه و درک عمیق بار روانشناسانه، هنرمند باید توانایی بیان آن دریافتها را در قالب زبان هنر بیابد. این کار نیازمند ظرافت و دقت است؛ کوچکترین تغییر در اجزای صورت میتواند مفهوم و بیان نهایی اثر را تغییر دهد. هنرمندانی که در این مسیر موفق نیستند، به نظر میرسد زحمت لازم را نمیکشند، و علت اصلی این وضعیت، سادهانگاری ماهیت کار است. او بر این باور است که هنر یعنی عشق، احساس و برقراری ارتباط با جان سوژه، و متأسفانه بسیاری از هنرمندان از انجام این زحمت مقدس سر باز میزنند.
ضیاءالدینی حل این مشکل را در درک عمیقتر از مفهوم هنر میداند. او میگوید: «من در مقام خودستایی نیستم، اما معتقدم که وقتی سفارشی دریافت میکنم، باید اول از همه خصیصه «سفارش بودن» را کنار بگذارم. این خصیصه، بزرگترین مانع است. هنر، موجودی بسیار حساس است و کافی است که هنرمند در دل خود به بهای مادی اثر فکر کند؛ اثر مانند یک لیوان آب زلال است، اما اگر ناپاکیای در آن وارد شود، روحش تیره و تار میشود.» او تأکید میکند که وقتی روح اثر آلوده شد، جریان منطقی، خالص و عاشقانه هنر از بین میرود و اثر هرگز نمیتواند ارتباط واقعی با مخاطب برقرار کند.
در پایان، ضیاءالدینی بر این باور است که هرگز نمیپذیرد سفارشی را انجام دهد که با باورهای درونیاش مغایرت دارد، حتی اگر مبلغ زیادی دریافت کند. او معتقد است پذیرش چنین کاری، روح انسان را آلوده میکند و از این رو، باید از آن پرهیز کرد.
توانمندیهای ما و دوام آثار تولید شدهمان
در ادامه، به بررسی وضعیت فعلی مجسمهسازی شهری و چالشهای مربوط به متریال و دوام آثار پرداخته میشود. ضیاءالدینی این وضعیت را «بضاعت ما» مینامد. مجسمهسازی به شکل امروزی سابقهای کوتاه دارد و در واقع، تاریخ پیوستهای در این حوزه نداریم. فاصله و فاصلهای عمیق میان مجسمهسازی قبل از اسلام و دوره معاصر وجود دارد و پر کردن این فاصله هنوز محقق نشده است. بنابراین، ما فاقد روندی منطقی، تدریجی و منسجم در این زمینه هستیم.
آنچه امروز مشاهده میکنیم، نتیجه تلاشها و دستاوردهای ما در این حوزه است؛ حاصل تلاشهایی که مجسمهسازان برای احیای این هنر انجام دادهاند و جان دوبارهای به آن بخشیدهاند. درباره دوام آثار، ضیاءالدینی خاطرهای از یک مجسمه سنگی عظیم در وین نقل میکند که روزی برای تعمیر به مکان دیگری منتقل شده بود. او همچنین میافزاید: «حتی موادی مانند سنگ یا برنز که استحکام بالایی دارند، نیازمند مرمت و نگهداری هستند.»
او توضیح میدهد که عوامل جوی مانند اکسید شدن برنز، باران، آلودگیها و جرمها، بر پیکرههای مجسمهها تأثیر میگذارند؛ این فرآیندها کاملاً طبیعی هستند. هر دو ماده، سنگ و برنز، بسیار مقاوماند و در صورت نیاز، شایسته است از آنها استفاده شود. متأسفانه، هزینههای مربوط به نگهداری و زیباسازی شهرها غالباً بر عهده مسئولان نیست و به همین دلیل، ساخت مجسمههای برنزی بسیار نادر است. ضیاءالدینی خودش ترجیح میدهد بیشتر از بتن استفاده کند، زیرا دوام بالایی دارد.