مازیار لرستانی از عشق، ناتوانی و نگرانیهای میانسالی
مازیار لرستانی: از عشق سیزده ساله تا ناتوانی در بچهدار شدن و نگرانیهای میانسالی
مازیار لرستانی از عشق سیزده ساله، ناتوانی در بچهدار شدن، نگرانیهای میانسالی و دیدگاههای فرهنگی خود در زندگی گفت.

همیشه نگران میانسالی و پیری بودهام. از زمانی که در خانه پیشکسوتان بودم، قهرمانان ذهن من همواره افراد مسن بودهاند. از کودکی هر وقت مادربزرگم به خانه ما میآمد، احساس میکردم خانهمان امن است و همه چیز به خوبی پیش میرود، هرچند او توانایی زیادی در حل مشکلات نداشت.
مردی که عشقش را داشتم، سیزده سال از من بزرگتر بود، و شاید همین است که قهرمانان ذهنم همواره افراد میانسال هستند. در فیلمنامههایم هم قهرمانان معمولاً میانسالها هستند. من بچهها را دوست دارم، اما پزشکان گفتهاند به دلیل شدت بیماریام هرگز نمیتوانم بچهدار شوم. در حال حاضر چند بچهگربه دارم که با آنها سرم گرم میشود.
به این فکر میکنم که هیچ تفاوتی بین بچه من و آن بچهای که در زاهدان یا بلوچستان است، وجود ندارد. اگر بتوانم کاری ماندگار انجام دهم، شاید بتواند به آن بچه هم کمک کند، و این انگیزه من است که هر چیزی باید برای مردم و ماندگار باشد. درباره ازدواج فکر نمیکنم، مگر در موارد خاص و در صورت بروز شرایط استثنایی.
واقعاً نمیخواهم ازدواج کنم، چون عشق برای من حکم حبس ابد را دارد. من لر هستم و ما لرها ازدواج را بسیار مقدس میدانیم، یعنی کار آسان نیست که اگر نشد، طلاق بگیریم. یا اصلاً ازدواج نمیکنیم یا اگر ازدواج کردیم، دیگر رهایش نمیکنیم. ما اهل رها کردن زندگی نیستیم و به هر قیمتی سر آن میمانیم. در حال حاضر، به نسل جوان و بچههایمان علاقهمندم و دلم میخواهد.