کد خبر: 39948

خاطرات زنان حرم ناصرالدین‌شاه؛ صیغه، تفریحات و عزاداری

خاطرات زنان حرم ناصرالدین‌شاه؛ از صیغه‌گیری و تفریحات شبانه تا مراسم عزاداری در حرمسرا

خاطرات زنان حرم ناصرالدین‌شاه، از صیغه‌گیری، تفریحات شبانه و مراسم عزاداری در حرمسراهای تاریخی ایران

خاطرات زنان حرم ناصرالدین‌شاه؛ از صیغه‌گیری و تفریحات شبانه تا مراسم عزاداری در حرمسرا

در خبرآنلاین، اطلاعاتی از هفته‌های شهریور ۱۳۳۶ منتشر شده است که نشان می‌دهد، درست ۶۱ سال پس از ترور ناصرالدین شاه قاجار توسط میرزا رضا کرمانی، یک خبرنگار موفق شد یکی از زنان صیغه‌ای این شاه را شناسایی کند. او که «زیور حاج‌صالح» نام داشت و در محافل خانم‌های حرمسرا به «خانم بالا» شهرت داشت، یکی از ۶۴ بانوی حرمسرای ناصرالدین شاه و زنی بود که به مدت ده سال به عنوان همسر شرعی شاه زندگی می‌کرد. در آن تابستان سال ۱۳۳۶ که او ۹۵ ساله بود، در خانه‌ای کوچک در منطقه گلوبندک زندگی می‌کرد. در ادامه، بخشی از خاطرات او را می‌خوانید:

بالاخره فصل ییلاق تمام شد و پس از چهار روز اقامت در عمامه، شاه با حرمسرا به پایتخت بازگشتیم و من مستقیم به خانه امین‌اقدس رفتم. در آنجا مدتی آموزش دیدم؛ از نحوه غذا خوردن، لباس پوشیدن، سخن گفتن و حتی آداب و رسوم محبت زناشویی با شاه، همه را یاد گرفتم.

امین‌اقدس زنی مهربان، با جذبه و هوشمند بود. شاه او را امانت‌دار حرمسرای خود قرار داده و کارهای مهم را به او می‌سپرد. پس از چند هفته، روزی امین‌خاقان، که برادر امین‌اقدس و فردی کوتاه قد و کارچاق‌کن در دستگاه خواهرش بود، به دستور او، حاجی ملا علی‌اکبر، آخوند مخصوص دربار که وظیفه جاری کردن صیغه‌ها را داشت، با خود به دربار آورد. امین‌خاقان وکیل من و سرغلام‌باشی وکیل شاه و مسئول دفتر عقد شدند. من پشت پرده نشستم و آن‌ها در طرف دیگر، امین‌اقدس نیز حضور داشت. حاجی ملا علی‌اکبر عقد موقت را جاری کرد و من هم با «بله» پاسخ دادم و حاضران تبریک گفتند: «مبارک باشد.»

از همان لحظه، من زن شاه شدم. همان روز، مشاطه خانم سر و صورتم را آرایش کرد تا روش‌های آرایش را بیاموزم، و سه اتاق، چند غلام و کلفت به من داده شد تا خانه و زندگی‌ام را سامان دهم. بدین ترتیب، من به عنوان یکی از زنان صیغه‌ای در حرمسرای ناصرالدین شاه وارد شدم.

به طور مختصر می‌گویم که حدود یک ماه از حضورم در حجله خبری نبود، تا اینکه به قم رفتیم و در یکی از باغ‌های بین راه، معروف به باغچه حوض‌سلطان، برای اولین بار در زیر یک آلاچیق که مخصوص شاه ساخته شده بود، حضور یافتم. از آن زمان، تا ده سال، من زن صیغه‌ای شاه باقی ماندم.

همان‌طور که ذکر کردم، در حرمسرای ناصرالدین شاه، زنان و دخترانی از اکثر شهرهای ایران حضور داشتند. لهجه‌های آن‌ها متفاوت بود، اما دخترانی که قرار بود بعدها صیغه شاه شوند، باید تحت آموزش قرار می‌گرفتند. در مدت کوتاهی، اصول معاشرت با شاه را می‌آموختند و لهجه‌شان را تغییر می‌دادند تا مانند روستاییان صحبت نکنند. دخترانی از اصفهان، شیراز، تبریز، کاشان و حتی دهات دوردست کشور به حرمسرا آورده شده بودند. این دختران نیاز به تفریح و گردش داشتند.

هر چند روز، شعبده‌بازانی به حرمسرا می‌آمدند و ما در سراپرده می‌نشستیم تا نمایش‌ها و بازی‌های آنان را تماشا کنیم. قبل از اجرای نمایش، در اتاق‌ها عطر می‌پاشیدند تا بوی بدن و پاهای ژنده و کثیف آنان، که غالباً لباس‌های کهنه و آلوده بر تن داشتند، اذیت‌مان نکند.

ما خانم‌های حرم، تفریحات متنوعی داشتیم؛ گاهی بازی الک دولک می‌کردیم، و گاهی اوقات، خود شاه در این بازی‌ها شرکت می‌جست. شاه علاقه داشت که در بازی، «الک» بزند و با ضربه‌های محکم، قدرت و زور خود را به خانم‌ها نشان دهد.

یکی از سرگرمی‌های شبانه ما که هر شب به طور منظم تکرار می‌شد، رقص و آواز بود. در عصر، زمانی که شاه به اندرون می‌آمد، زنان جمع می‌شدند و به او قربان و صدقه می‌گفتند. هر فردی سخنی می‌گفت و پس از آن، اسپند دود می‌کردند تا چشم بد از شاه و کارهایش دور بماند و آسیبی به او نرسد. پس از این مراسم، ناصرالدین‌شاه به بالاخانه می‌رفت. در این زمان، مطرب‌ها که اغلب زن بودند وارد می‌شدند و شروع به نواختن و جلب توجه می‌کردند. هنگام شام، تنها آغا‌محمد و یک فرد کتاب‌خوان اجازه حضور داشتند، مگر زمانی که شاه شخصاً تصمیم می‌گرفت با یکی از خانم‌ها شام صرف کند.

در این حالت، خانمی که با شاه شام می‌خورد، گاهی اوقات از سر سفره بلند می‌شد زیرا رسم آن زمان بود که خانم‌ها خود را «شکم کوچک» نشان دهند، یعنی وانمود کنند که کم غذا می‌خورند و این کم‌خوری نشان دهنده امتیاز و ظرافت بود. شاه نیز که از این رمز آگاه بود، اگر خانمی را خیلی دوست داشت، خودش چند لقمه مخصوصاً «خورش و ته‌دیگ» می‌گرفت و به دهان او می‌گذاشت. پس از پایان شام، خانم‌ها دوباره به اتاق شاه می‌رفتند و مراسم ساز و آواز ادامه می‌یافت.

در میان زنان حرمسرا، زنی بود که مهارت زیادی در نواختن پیانو داشت. نمی‌دانم کجا آن را آموخته بود، اما پس از هفتاد سال نامش را فراموش کرده‌ام. یکی دیگر دایره می‌زد، یکی آواز می‌خواند و تقریباً همه آن‌ها رقص بلد بودند. اغلب اوقات، نیازی به مطرب نبود؛ خود زنان برای شاه نوازندگی می‌کردند و می‌رقصیدند تا او را خوشحال و راضی نگه دارند.

گاهی اوقات، ما را به کاخ موزه می‌بردند، جایی که جواهرات و برلیان‌های گران‌قیمت و اشیای عتیقه را تماشا می‌کردیم و همچنین نمایش‌های مختلفی برپا می‌شد. در موزه، صندوقی جواهرنشان داشتند که درون آن یک خروس طلایی قرار داشت. هنگامی که این خروس کوک می‌خورد، بال و پر می‌زد و آواز می‌خواند، به‌قدری عجیب و جذاب بود که ما مدت‌ها پشت شیشه به تماشای آن می‌نشستیم.

تفریحات شبانه در ماه محرم متوقف می‌شد و در این ماه، خانم‌ها در صحن حرمسرا عزاداری می‌کردند و گاهی دسته‌های سینه‌زنی تشکیل می‌دادند. ناصرالدین‌شاه با علم‌دست، جلو می‌افتاد و خانم‌ها از پشت سر او صف می‌کشیدند، دور باغ می‌گشتند و نوحه می‌خواندند. عزاداری در ماه محرم بسیار جالب و دیدنی بود.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار