هومن سیدی از خاطرات تلخ مدرسه و نگرانی درباره آینده تحصیلی دخترش
هومن سیدی از خاطرات تلخ مدرسه و نگرانی درباره آینده تحصیلی دخترش میگوید
هومن سیدی از خاطرات تلخ مدرسه و نگرانی درباره آینده تحصیلی دخترش در اینستاگرام صحبت کرد و تجربیات تلخ کودکیاش را به اشتراک گذاشت.

هومن سیدی با انتشار تصویری در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
(برای مدیر اول دبستانم) چند روز پیش خواندم پسری در مدرسه سیلی محکمی خورده است، توسط معلمی باسواد، با تدبیر و آیندهنگر، که باعث شده است آن پسرک راهی اتاق عمل شود تا شاید با کوکی نه چندان موفق، پرده گوشش ترمیم گردد.
یاد روز اول مدرسهام افتادم، وقتی مادرم مرا رساند و رفت. من با جثهای کوچک و نحیف در برابر گروهی از پسران درشتهیکل گم شده بودم و تلاش میکردم جای خودم را پیدا کنم. در آن زمان، تنها قانونی که وجود داشت، قانون جنگل بود: «بخور تا خورده نشوی». اولین سیلی من همانجا زده شد، و در آن لحظه متوجه شدم که دنیای واقعی با دنیای کارتونی متفاوت است. همکلاسیهایم بیدلیل مرا میزنند، هل میدهند و اشکم را در میآورند تا بخندند. یادم است روزی بارانی و دلگیر بود، همه چیز برای به هم ریختن یک کودک ۶ ساله آماده بود. همگی منتظر آمدن معلم بودیم، بچهها شادی میکردند و ابزار تحصیلشان را به سمت و سوی دیگر پرتاب میکردند، اما من در جهان خودم غرق شده بودم، با گونیا نارنجی که مادرم برایم خریده بود، و با آن نگاه میکردم به دنیا که در حال تغییر رنگ بود. آنقدر از دنیای واقعی فارغ شده بودم که صدای خانم مدیر را نشنیدم، تا اینکه ناگهان چنان سیلی خوردم که سالها صورتم به سمت دیگری متمایل میشد. آن روز فهمیدم که قرار است سالها سیلی بخورم بابت کارهایی که نکردهام. از آن روز به بعد، از درس متنفر شدم، و فقط به خاطر خواست خانوادهام تحصیل کردم. درست است که سیلی مدیر پرده گوشم را پاره نکرد، اما تمام ارتباطم با آینده را درید. خانم مدیر، باید بگویم که در تمام سالهای تحصیل، بیسواد باقی ماندم چون هیچ چیز از سیستم آموزشی شما نیاموختم. من مسیر خودم را پیدا کردم، اما ممکن است شما عدهای دیگر را، مثل من، با یک سیلی از مسیرشان منحرف کرده باشید. جالب است فکر میکردم این اتفاقها دیگر تکرار نمیشود، اما با شنیدن خبر کودک یزدی، متوجه شدم هنوز هم... راستی خانم مدیر، میدانید بزرگترین نگرانیهای من در این روزها چیست؟ این که دخترم را به مدرسه بفرستم یا نه!
هومن سیدی 98/8/3