کد خبر: 38726

رهبر انقلاب به اهمیت داستان‌سرایی در هنر و شخصیت یوسف پیامبر تاکید کرد

توصیه‌های رهبر معظم انقلاب به مصطفی زمانی در دیدار درباره شخصیت یوسف پیامبر و اهمیت داستان‌سرایی در هنر

سخنان رهبر انقلاب درباره شخصیت یوسف، هنر داستان‌سرایی و اهمیت آن در تعالی فرهنگ و هنر کشور را بررسی می‌کند.

توصیه‌های رهبر معظم انقلاب به مصطفی زمانی در دیدار درباره شخصیت یوسف پیامبر و اهمیت داستان‌سرایی در هنر

در دیدار رهبر معظم انقلاب با عوامل سریال «یوسف پیامبر» حاشیه‌هایی رخ داد که در ادامه به آن‌ها اشاره می‌شود. قبل از شروع جلسه، گروهی از هنرمندان در انتهای خیابان فلسطین تجمع کرده بودند و دست‌هایشان را در جیب‌های کت و کاپشن قرار داده و با هم در گفتگو بودند. برخی که احتمال می‌دادند سیگار و فندک مجاز نیست، از دیگران سیگار می‌کشیدند و دود آن‌ها فرت فرت در هوا پخش می‌شد. هر بار فرد جدیدی به جمعشان اضافه می‌شد، موجی از خوش‌وبش بینشان شکل می‌گرفت و سپس فروکش می‌کرد. در مجموع، حال و هوای آن‌ها سرزنده و شاداب بود، منتظر بودند تا فردی با کارت ملاقات برسد و وارد جلسه شوند. ما نیز کمی دیرتر رسیدیم و پس از دریافت اجازه‌نامه، وارد شدیم. درون جلسه، عریضه‌های خصوصی و درخواست‌های مختلفی نوشته می‌شد و پس از صرف شیرینی و شیرکاکائو، روی صندلی‌های مربعی که تشکیل دهنده یک مربع بودند، نشستیم. جایگاه رهبر در مرکز ضلع شمالی قرار داشت و حدود ۷۰ تا ۸۰ صندلی دیگر برای عوامل و همراهان در اطراف چیده شده بود، که یکی از اضلاع آن مخصوص خانم‌ها بود.

دو جوان کنار من بودند و دیدند من به سرعت و با حرکات عجیب و غریب یادداشت برمی‌دارم. یکی از آن‌ها به دیگری گفت: «همه دارند نامه و درخواست می‌نویسند تا بدهند دست رهبر.» دیگری پاسخ داد: «بیا ما هم بنویسیم.» در حالی که سرم به حاشیه‌نویسی خودم گرم بود، تصور می‌کردم این جوان‌ها، خام‌دستانی هستند که یادداشت‌های من را می‌پرسند، اما آن‌ها کاغذ و خودکار تهیه کرده بودند و از عاقله‌مردی که در کنارشان نشسته بود، پرسیدند: «آقا، به نظرت چی بنویسیم؟» عاقله‌مرد جواب داد: «چیزی در شأن جلسه و رهبر باشد.» جوان‌ها پرسیدند: «مثلاً چی؟» او تأملی کرد و گفت: «مثلاً یک پست و مقام بی‌ارزش!» من خنده‌ام گرفت و نمی‌دانستم آیا عاقله‌مرد، جوان‌ها را دست انداخته یا درخواست‌هایشان را. در هر صورت، آن‌ها درخواست خود را نوشتند. من سر بلند کردم و اطراف را نگاه کردم؛ اما دیدم همه هنرمندان در حال نوشتن عریضه بودند و درباره رهبر فکر می‌کردند. حتی پسربچه ۹ ساله عاقله‌مرد هم نامه‌ای نوشت که من اصرار کردم و از طریق تهدید و تطمیع خواستم آن را بخوانم، اما گفت: «خصوصی است!» یکی از جوان‌ها به من گفت: «شما حرفه‌ای هستی!» و با آرنج به رفیقش زد و گفت: «ببین چند برگ کاغذ آورده، روان‌نویس بنفش دارد که نامه‌اش دیده شود.» من کاغذها و روان‌نویس را از یکی از همکاران قرض گرفته بودم.

در ادامه، من گفتم: «آره، من حرفه‌ای‌ام!» در حالی که رئیس صدا و سیما، گزارشگر و تیترهای خبری، همراه با ضرغامی و سلحشور، وارد جلسه شدند. رهبر که نشست، همه حاضرین نشستند و او از دور به حضار نگاه کرد و سر تکان داد. این سر تکان دادن تقریبا یک دقیقه طول کشید و هر نفر به نوبت سرش را تکان داد. ضرغامی گزارشی از یکی از پروژه‌های موفق تلویزیون ارائه داد، با مخاطب ۸۵ درصدی، رضایت ۹۰ درصدی، پخش در کشورهای عربی و همسایه و تیتر روزنامه‌های عراقی که نشان می‌داد سریال «یوسف پیامبر» جایگاه ویژه‌ای دارد و سریال‌های ترکیه‌ای و هندی را به خاک مالیده است. او همچنین خبر داد که این سریال در تاجیکستان پرفروش‌ترین فیلم است و سفیر الجزایر گفته است مردم آن کشور از طریق ماهواره، اما به صورت غیررسمی، سریال را تماشا می‌کردند.

سلحشور، کارگردان و مفسر قرآن، گزارش را ادامه داد و گفت که ۵۴ کشور به زبان عربی این سریال را دیده‌اند و در جهان با زیرنویس انگلیسی پخش شده است. او تحلیل کرد که چرا مردم به سریال علاقه‌مند شدند؛ پنج شاخص برشمرد، از جمله داستان زیبا، مستند بودن، عبرت‌آموز بودن، جذابیت‌های بصری و... که چهار شاخص اول به

در طول صحبت‌های سلحشور، مصطفی زمانی، بازیگر نقش یوسف، آرام و متواضع نشسته بود و عکاس‌ها بیشتر به او توجه می‌کردند. سلحشور سینمای روز دنیا را هم مورد بحث قرار داد و گفت بهترین داستان‌ها، داستان پیامبران هستند، و احتمالاً این صحبت‌ها منجر به پروژه دیگری درباره زندگی پیامبر دیگر در صدا و سیما خواهد شد. او همچنین از صدا و سیما انتقاد کرد که پشت صحنه‌های سریال را پخش نکرده و برنامه‌ای مستقل درباره آن نساخته است، و برخی دفاتر سینمایی به بازیگران و عوامل پروژه‌ها کار نمی‌دهند. در عین حال، او توجه داشت که عوامل سریال در حال دیدار با مسئولان عالی‌رتبه کشور هستند، که نشان از اهمیت این دیدار داشت.

در پایان، چند سؤال از رهبر پرسیده شد، از جمله درباره انتقاداتی که به سریال وارد شده بود، و اینکه چرا مطبوعات، هنرمندان و مراجع از آن انتقاد کردند. این سؤالات بر عهده رهبر بود که پاسخ دهد. سخنان رهبر اما حاشیه‌دار نبود، و من نیز به عنوان کسی که علاقه‌مند به داستان‌نویسی هستم، نمی‌توانم از بعضی بخش‌های صحبت‌های ایشان بگذرم. او گفت جایزه‌هایی مانند اسکار و نوبل دیگر اعتبار ندارند، و نمونه‌هایی از جان اشتاین‌بک آورد که تا زمانی که علیه امپریالیسم می‌نوشت، نیازمند نان شب بود، اما پس از نوشتن درباره جنگ ویتنام و حمایت از آمریکا، برنده نوبل ادبیات شد. همچنین، او اشاره کرد که مشکل سینما و تلویزیون ما در قصه خوب است، و باید بر روی این موضوع کار کرد. رهبر همچنین به شخصیت حضرت یوسف (ع) اشاره کرد و گفت پیامبران برای هدایت مردم و مبارزه با ظلم مبعوث شدند، نه صرفاً برای دعا و نصیحت. او نقد ظریف دیگری بر شخصیت‌پردازی حضرت یعقوب داشت و درباره اهمیت تخیل و داستان‌پردازی هنرمندانه سخن گفت، و افزود که بسیاری از رمان‌های معروف جهان بر پایه حوادث واقعی ساخته شده‌اند، هرچند ممکن است داستان واقعی نباشند، اما نگاه هنرمندانه و تخیل نویسنده، جذابیت ایجاد می‌کند.

در پایان، اگر همه حاضرین در جلسه، از جمله خود من، فهرستی از کتاب‌ها و رمان‌هایی که خوانده‌ایم تهیه کنیم، شاید کمتر از رهبر، کتاب دست گرفته باشیم. پس از اتمام سخنان رهبر، همه برای گفتگوهای دیگر پراکنده شدند و عوامل سریال نیز در حال معرفی خود به همراه بودند. یکی از خانم‌ها با شور و اشتیاق گفت: «حاج آقا، از دیدن شما از نزدیک خوشحالم.» در همین حین، بعضی‌ها درباره مشکلات صدا و سیما صحبت می‌کردند، و ضرغامی که کنار رهبر نشسته بود، حکمش برای پنج سال آینده را گرفته بود و کمی به سمت او خم شده بود. در حین گفتگو، محافظ‌ها تلاش می‌کردند جمعیت هنرمند را کنترل کنند. یک خانم جلو آمد و گفت: «از اینکه وقت گذاشتید، ممنونم، اما آرزوی من مملکتی بدون فقر و اعتیاد است.» رهبر پاسخ داد: «این آرزو، آرزوی همه ما است.» جعفر دهقان در کنار رهبر ایستاده بود و کسی از او خواست کنار برود. یک جوان از رهبر خواست چفیه‌اش را بگیرد، و رهبر چفیه را به او داد و او آن را روی صورتش گذاشت. چند نفر هم مصطفی زمانی را هل دادند و گفتند: «آقا، این هم یوزارسیف!» رهبر لبخندی زد و گفت: «شما، آقای جوان، اولین تجربه تصویری‌تان با حضرت یوسف بود، خودتان را حفظ کنید و همیشه مانند حضرت یوسف باشید.» زمانی با آرامش و خونسردی، سرش را پایین انداخت و از جمعیت بیرون رفت. فرد دیگری چند برگ کاغذ داشت و می‌خواست نظر رهبر را درباره طرحی بپرسد، و رهبر اشاره کرد که چرا این طرح را به من می‌دهید، در حالی که ضرغامی آنجا نشسته است. در نهایت، جعفر دهقان قرآن کوچکی را امضا کرد و رهبر آن را گرفت. هنگام اذان، رهبر بلند شد و برای نماز رفت. جهانبخش سلطانی با لهجه اصفهانی پرسید که آیا می‌تواند با لهجه نماز بخواند، و رهبر و دیگران خندیدند و برای نماز رفتند.

پس از نماز، سلحشور درباره اهمیت حضرت موسی و داستان‌های مربوط به آن صحبت می‌کرد، و یک جوان درخواست کرد که چفیه رهبر را بگیرد، و رهبر چفیه را به او داد و او آن را روی صورتش گذاشت و از جمعیت خارج شد. فرد دیگری، نقش هم‌سلولی یوزارسیف در سریال، سلامی را به رهبر رساند. رهبر پرسید او هم مشهدی است، و مرد تایید کرد. رهبر سلام او را پاسخ داد و از او خواست که فرد دیگری را هم بشناسد. سلحشور نیز داستان حضرت موسی را برای مردی تعریف می‌کرد که مرجع تقلید است و در راه دین موهای سر و صورتش را سفید کرده است. رهبر سالن را ترک کرد و در پی یافتن کسی بود که قرآنش را پس بگیرد.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار