رازهای تاریک تئاتر شهر در تنهایی و بحران مدیریتی
رازهای پنهان تئاتر شهر در تنهایی چند ساله؛ بحران مدیران، چالشهای هنری و آینده نامعلوم
تحولات تئاتر شهر، بحران مدیران، چالشهای هنری و آینده نامعلوم در گزارشهای امروز روزنامه بررسی شده است.

تئاتر شهر و چند سال تنهایی
وقتی نام تئاتر شهر به میان میآید، ناخودآگاه تصویر ساختمان گرد و خاص آن در ذهنمان شکل میگیرد. این ساختمان بیراه هم نیست، زیرا نماد اصلی هنر نمایشی در کشور است. اما در چند سال اخیر، این مکان با چالشهایی روبرو شده است که بیشتر جنبههای هنری ندارد. ابتدا موضوع ساماندهی دستفروشان اطراف تئاتر مطرح شد، سپس بحث حریمکشی و محدود کردن فضای اطراف آن به میان آمد. حالا هم مدتی است که درگیر تغییرات بیپایان در انتصاب مدیران و سرپرستان شده است. هنرمندان و فعالان عرصه تئاتر هر بار که نام مدیر یا سرپرست جدیدی بر سر کار میآید، باید منتظر بمانند تا فرد جدید جایگزین قبلی شود و همه امور و تصمیمگیریها به تثبیت رییس جدید موکول میشود. سمیه خاتونی در صفحه هنر، گزارشی جامع با عنوان «تئاتر شهر و چند سال تنهایی» منتشر کرده است. همچنین، قطبالدین صادقی، رحمت امینی، آرمان طیران و رضا آشفته، از نامهای شناختهشده در حوزه تئاتر، یادداشتهایی در این صفحه نگاشتهاند که مطالعهاش بسیار ارزشمند است.
غم نان یا غم جان
هیچ چیزی به اندازه سلامتی ارزشمند نیست، بهخصوص در دوره زمانی که برای درمان یک سرماخوردگی ساده باید هزینههای هنگفتی پرداخت کرد، گاهی تا یک میلیون و نیم تومان. بیمهها هم که در این مسیر، بیماران و پزشکان را رها کردهاند، اوضاع را سختتر میکند. در چنین وضعیتی، یا باید نذر و نیاز کنیم که بیماری نگیریم، یا اگر متأسفانه بیمار شدیم، همچنان به دعا و صبر بسنده کنیم تا خود به خود بهبود یابیم. این روایتها فقط درباره ارقام و هزینهها نیستند، بلکه داستانهایی هستند درباره انسانهایی که حق اولیهشان، داشتن زندگی سالم است. اگر مایلید درباره پیامدهای هزینههای سرسامآور درمان بر خانوادههای ایرانی بیشتر بدانید، پیشنهاد میکنم گزارش «غم نان یا غم جان» نوشته مریم قاسمی در صفحهی جامعه را مطالعه کنید.
داستان در مدت زمان دو ساعت و هشت دقیقه روایت میشود.
در چند سال اخیر، صدای بازی کودکان در کوچهها کم شده و عصرها دیگر خبری از صدای پسران نوجوان که یا فوتبال بازی میکردند یا در باشگاهها بودند، نیست. دختران همسایه نیز جمع میشدند و فعالیتهای مختلفی را انجام میدادند، اما حالا خیابانها سکوت کرده و اگر صدایی شنیده میشود، تنها صدای تردد خودروها است. از کودک تا بزرگسال، همه وقتشان را در مکانی صرف میکنند که نه خیابان دارد، نه درخت و نیمکت، و در نهایت با چشمانی خسته به خانههایشان بازمیگردند. درست است، ما درباره شبکههای اجتماعی صحبت میکنیم که بخش عمدهای از زندگی روزمرهمان شدهاند. اما پشت این دنیای مجازی چه حقیقتی نهفته است؟ گزارش «داستان دو ساعت و هشت دقیقه» تصویری واقعی از جامعهی ایرانی در فضای مجازی ارائه میدهد که با مطالعهاش، با آمار و ارقام شگفتانگیزی از این جهان موازی روبهرو میشوید.
افراد مخفی و پنهان در بازار طلا
مکانیسم ماشه هنوز فعال نشده است، اما تقاضای خرید طلا با سرعت در حال افزایش است؛ موضوع اصلی این نیست. با رشد تقاضا برای این فلز گرانبها، بازار سودجویان و کلاهبرداران داغ شده است. این کلاهبرداریها نه تنها در قالب عرضه مصنوعات بیکیفیت یا تقلبی آبشده، بلکه امروز با عرضه سکههای تقلبی وارد بازار میشود. این موضوع آنقدر جدی شده است که اتحادیه طلا و جواهر هشدار رسمی صادر کرده و نام برخی برندهای تقلبی سکه را منتشر کرده است. تشخیص این سکههای تقلبی برای خریداران عادی تقریباً غیرممکن است. بنابراین، اگر قصد دارید در این وضعیت اقتصادی در بازار طلا سرمایهگذاری کنید، بهتر است گزارش گروه اقتصادی با عنوان «نقابداران بازار طلا» را مطالعه کنید تا با این برندهای تقلبی آشنا شوید.
جوانان و دیوارهای نامرئی بلند
این سوال که «چرا بچهام از من فاصله گرفته است؟ قبلاً نمیتوانست حتی لحظهای نبودن من را تحمل کند» یکی از رایجترین سوالاتی است که والدین نوجوونها با آن مواجه میشوند. حتماً متوجه شدهاید که نوجوونتان دیگر همان کودک دیروز نیست و دیگر آغوش شما را تنها پناهگاه مطلق نمیبیند. این وضعیت، یکی از تجربیات سخت و مشترک بسیاری از والدین است؛ والدینی که شاهد اتاقهای ساکت و بیصدا یا ارتباط محدود و کوتاه با فرزندشان هستند. اما چه چیزی باعث شده است که رابطه شما و فرزندتان به این نقطه برسد؟ در حالی که شما همان پدر و مادر هستید و کودکتان هم همان کودک دیروز، پس چه اتفاقی رخ داده است؟