عشق، خاطره و لحظههای زندگی: سارا منزجی پور درباره آیندهای که نمیتوان دید و گذشتهای که نمیتوان تکرار کرد
سارا منزجیپور درباره عشق، خاطرات و لحظههای ناب زندگی، در کنار جملاتی تاثیرگذار و انگیزشی. همین حالا بخوان!

سارا منزجی پور، دخترک با احساس و دل پر از رویا، همیشه در دلش یک دنیا خاطره و احساس دارد که گاهی آنها را با خودش حمل میکند. زندگی، همانطور که خودش میگوید، آینده را نمیتوان دید و گذشته را نمیتوان دوباره زندگی کرد. اما چقدر سخت است که این حقیقت را بپذیریم وقتی دلمان هنوز درگیر خاطرات است. چه کسی است که عاشق نشده باشد وقتی انتظارش را داشت؟ یا چه کسی است که وقتی فکرش را میکرد، نخواست جانش را فدا نکند؟
در این مسیر، هر احساس و خاطرهای که از گذشته داریم، به نوعی در ذهنمان دستکاری شده است تا با وضعیت حالمان سازگار شود. گویی زمان، فقط در ذهن ما جاری است و ما هر روز در حال بازسازی و تغییر آن هستیم. سارا منزجی پور هم، مانند همهی ما، از همین دست احساسات و خاطرات دارد؛ خاطراتی که در دلش جای دارند و گاهی او را به سمت خودش میکشند، گاهی هم او را به یاد آن روزهای شیرین و تلخ میاندازند.
داستان مهر دخترک که در حیاط پشتی او را دید و در دلش دوید، و از دست دادن دخترک در حالی که میخواست میوه بخرد، نمادی است از لحظههای ناب و ناگهانی زندگی. هیچکس نمیداند چه آیندهای در انتظار است و چه اتفاقاتی قرار است بیفتد، اما همین ندانستنها است که زندگی را جذاب و پرماجرا میکند.
سارا منزجی پور، با این نگاه عمیق و احساساتی، یادآوری میکند که باید قدر لحظههای حال را بدانیم و در آن زندگی کنیم، چون تنها همین حال است که داریم و باید آن را گرامی بداریم. پس بیایید با او همراه شویم و از هر لحظه، چه شیرین باشد چه تلخ، لذت ببریم. زندگی کوتاه است، پس بیایید در آن عشق بورزیم، خاطره بسازیم و قدر همین امروز را بدانیم.



