درک عمیق درد مرضیه، نمادی از صدای خاموش زنان
درک عمیق درد مرضیه در نمایش «خرچنگ»: نمادی از صدای خاموش زنان و تأثیر تعامل با پویا پیرحسینلو
در نمایش «خرچنگ»، درک عمیق درد مرضیه نمادی از صدای خاموش زنان است که با تعامل با پویا پیرحسینلو، تجربهای متفاوت و تاثیرگذار رقم میخورد.

مهتاب ثروتی در نمایش «خرچنگ» فراتر از ایفای نقش معمولی، خود را در دل دنیای اثر میبیند. دنیایی که مرز میان واقعیت و خیال در آن پیوسته در نوسان است و هر تصمیم اجرایی، از حرکت بازیگر گرفته تا سکوتها و فاصلهها، به شکلگیری تجربهای نو برای مخاطب کمک میکند. در این نمایش، بازیگر نه تنها متن را اجرا میکند، بلکه به عنوان عضوی فعال در جهان اجرایی و همکار در خلق ریتم و فضای صحنه نقش دارد. تصویری است از تجربهای منحصربهفرد در تعامل میان بازیگر و جهان اجرایی که به تماشاگر امکان میدهد تا پیچیدگیهای جهان اثر و نقش خود در آن را کشف کند.
در نمایشنامه «خرچنگ»، چیزی که بیشتر توجهام را جلب کرد، شخصیت «مرضیه» بود. در ابتدا تلاش کردم تمرکز زیادی روی این شخصیت نداشته باشم تا بتوانم بهتر با متن اثر ارتباط برقرار کنم؛ به همین دلیل، بیشتر به سکوتها، کلمات، شخصیتها و فضای کلی نمایش دقت کردم. از سوی دیگر، خانه به عنوان مکان روایت برایم آشنا بود و این موضوع درک بهتر فضای اثر را برایم فراهم میکرد. در نهایت، «مرضیه» برایم نمادی از صدای خاموش زنان جامعه شد که مسیر حرکت او در نمایش، نشاندهنده نوعی طغیان و اعتراض بود.
کشف شخصیت «مرضیه» در فضایی سورئال، تجربهای چالشبرانگیز و در عین حال جذاب بود. ابتدا تلاش میکردم بین فضاهای مختلف مرزبندی قائل شوم؛ مثلا در صفحه نمایشنامه، کابوس و واقعیت را جدا مینوشتم. اما پس از چند جلسه تمرین، متوجه شدم که برای شخصیت مرضیه، مفهومی به نام سورئال وجود ندارد؛ همهچیز گویای واقعیت زندگی و داشتههای او است و نشاندهنده جهان روزمرهاش میباشد. این درک فرصت مناسبی بود تا فاصلهها را کنار بگذارم و بیشتر وارد دنیای نقش شوم، و در هر لحظه، احساسات و درونمایههای این شخصیت را عمیقتر کشف کنم.
در ایجاد هماهنگی با جریان غیرخطی و لایههای ذهنی شخصیت، تعامل با پویا پیرحسینلو نقش بسزایی داشت. مهمترین نکته برایم درک عمیق درد مرضیه بود که در تمام صحنههای نمایش همراه من بود. تلاش کردم در هر صحنه، آن شب مهتابی را در ذهنم نگه دارم تا مرضیه در جهان نمایش گم نشود. در واقع، احساس گناه و راز بزرگ این شخصیت، به من کمک کرد تا نقش را بهتر ایفا کنم.
در صحنههای توهم و خواب، سعی کردم حس واقعی و درونی مرضیه را بازتاب دهم. برای او، هر خواب و رویداد، نشانگر واقعیتی از زندگی است. از نظر او، توهم وجود ندارد؛ بلکه تمام لحظات، ظاهر میشوند، میسوزند و پایان مییابند، اما در ذهن او واقعیت جاری است. من نیز در طول اجرا، این شرایط را تجربه کردم و همراستا با او احساساتی عمیق را تجربه کردم.
در فرآیند تمرین و اجرا، کشفهای زیادی درباره روان و انگیزههای شخصیت مرضیه داشتم. ایفای نقش این شخصیت برایم بار احساسی زیادی داشت. مرضیه شخصیتی است که ارتباط نزدیکی با درونمایههای درونی بازیگر دارد. درک این نقش، به سادگی گفتن یا شناخت لحظهها نیست؛ بلکه صدای خفتهای است که در طول زمان، اخبارش را از طریق تماسهای تلفنی میشنیدم و برای من نمادی از وضعیت انسانی بود.
تجربه بازیگری در فضای سورئال تئاتر تفاوتهایی با فیلم دارد. در تئاتر، نقش باید هر لحظه زنده، واقعی و تماشایی باشد. اگر چیزی از دست برود، دیگر قابل جبران نیست، بنابراین تمرکز و درک عمیق لحظهبهلحظه لازم است. این چالش، سختیهایی دارد اما در کنار آن، لذت به یادماندنی و تجربهای خاص را رقم میزند.
تعامل با نویسنده و کارگردان در شکلگیری نقشی که بتواند در خدمت اثر باشد، نقش مهمی داشت. برای بازی در نمایشی مانند «خرچنگ»، خوششانس بودم که با این دو هنرمند همکاری مستقیم داشتم. متن نمایش چالشهای زیادی داشت و نیازمند تحلیل و بررسیهای دقیق بود. در تمرینها، اتودهای زیادی انجام میدادیم که گاهی جذاب نبودند، اما این روند کمک میکرد تا نقش بهتر شکل گیرد. در این مسیر، همواره در فکر کردن به وضعیتهای جدید و گفتگو با پویا پیرحسینلو بودم تا نقش را هر چه بهتر درک و اجرا کنم.
امیدوارم مخاطبان پس از تماشای «خرچنگ»، با همراهی جهان نمایش و روان شخصیتها، بتوانند درد و زخمهایی که در هر یک از ما وجود دارد را درک کنند. هدفم این است که پس از پایان نمایش، فکر کنند، التیام یابند و بتوانند در مسیر زندگی ادامه دهند.