زندگی پس از «باشو غریبه کوچک»: مهاجرت، سیگارفروشی و آرزوهای برآورده نشده
زندگی پس از «باشو غریبه کوچک»: از سیگارفروشی و مهاجرت تا آرزوهای برآورده نشده
زندگی متفاوت بازیگران فیلم «باشو غریبه کوچک»: مهاجرت، سیگارفروشی، آرزوهای برآورده نشده و خاطراتی تلخ و شیرین در کنار شهرت و فراموشی

در فیلم باشو غریبه کوچک، عدنان عفراویان نقش باشو، قهرمان داستان را بر عهده دارد. سوسن تسلیمی نیز یکی از بازیگران این فیلم است. عدنان عفراویان در سال ۱۳۵۴ در اهواز متولد شده است و این فیلم تنها تجربه سینمایی او محسوب میشود.
شخصیتهای فیلم باشو غریبه کوچک
بیوگرافی عدنان عفراویان، بازیگر فیلم باشو غریبه کوچک
این متن را بازنویسی میکنم:
بازیکن فیلم «باشو، غریبه کوچک» اهل اهواز و متولد سال ۱۳۵۴ است. در حال حاضر در اهواز، در فلکه لشکرآباد، مشغول فروش سیگار و سی دیهای فیلمهای خود است. عدنان عفراویان، بازیگر نوجوان نقش باشو، یکی از جنجالیترین حاشیههای مربوط به این فیلم بود؛ پسری که به طور تصادفی به یکی از محبوبترین شخصیتهای سینمای بیضایی و حتی سینمای ایران تبدیل شد.
طبق گزارش شرق، بازیگر نقش «باشو» که در سال ۱۳۶۵ برای بازی در فیلم بیضایی، همزمان با دریافت ۴۰ هزار تومان و یک دوچرخه، نقشآفرینی کرد، در حالیکه پرویز پورحسینی گفته بود برای همان نقش تنها ۱۲ هزار تومان دریافت کرده است، از تمامی رویدادهای پس از ساخت فیلم ناراضی است و آرزویش این است که بیضایی به ایران بازگردد و «باشو غریبه بزرگ» را کارگردانی کند.
عدنان در گفتوگو با خبرنگار عصر ایران اظهار داشت: «من هم مانند بسیاری از نوجوانانی که برای اولین بار وارد سینما شدند و اثری بینظیر خلق کردند، پس از آن احساس افسردگی و سردرگمی کردم و مدتی دچار حالت گیجی بودم.»
عصر ایران در ادامه گزارش خود اضافه میکند: «اگر در میان کسانی که در اهواز مشغول فعالیت هستند، باشو را دیدی، از حال بیضایی (کارگردان و نویسنده فیلم) و نایی نپرس؛ چون نه تنها خبری از آنها نیست، بلکه دلش را برای دیدن نایی و بچههایش، بیضایی و شوهر نایی، دوباره میسوزانی.»
زندگینامه سوسن تسلیمی، بازیگر برجسته نایین
سوسن تسلیمی در تاریخ ۱۸ بهمن ۱۳۲۸ به دنیا آمده است و به عنوان بازیگر و کارگردان تئاتر و سینما فعالیت میکند. او بهترین و ماندگارترین نقشهای خود را در چهار اثر از بهرام بیضایی ایفا کرده است: چریکهی تارا، مرگ یزدگرد، باشو، غریبهی کوچک و شاید وقتی دیگر. تسلیمی یکی از بازیگران پرتکرار و مورد اعتماد بیضایی به حساب میآید.
سوسن تسلیمی هماکنون در سوئد اقامت دارد و در حوزههای کارگردانی و بازیگری در تئاتر و سینما فعالیت میکند. او در سال ۲۰۰۲ موفق به دریافت جایزه شخصیت ممتاز فرهنگی و هنری کشور سوئد شد. او به عنوان یکی از بهترین بازیگران زن تاریخ سینمای ایران شناخته میشود که سبک منحصر به فردی در بازیگری دارد.
کتابی با عنوان «اسطوره مهر» دربارهٔ زندگی و آثار او به همت بیتا ملکوتی و توسط نشر ثالث منتشر شده است. همچنین، گفتگویی با او دربارهٔ زندگی و آثارش تحت عنوان «سوسن تسلیمی در گفتگویی بلند با محمد عبدی» در لندن انجام شده و سپس توسط نشر بیدگل در ایران منتشر گردیده است.
فیلم باشو غریبه کوچک یکی از آثار ماندگار سینمای ایران است که داستان زندگی پسری جوان به نام باشو را در روستایی دورافتاده روایت میکند. این فیلم با نشان دادن سادگی و زیباییهای زندگی روستایی، تصویرگر روابط انسانی و ارزشهای سنتی است. کارگردانی اثر بر عهده مجید مجیدی بوده و بازیگری نقش اصلی را علی مصفا بر عهده دارد، که توانسته است احساسات عمیق و صداقت شخصیت را به خوبی منتقل کند. این فیلم به خاطر رویکرد انسانی و صمیمیاش، جایگاه ویژهای در قلب تماشاگران پیدا کرده است و از جمله آثار برجسته سینمای ایران محسوب میشود.
فیلم باشو، غریبهی کوچک به کارگردانی و نویسندگی بهرام بیضایی در سال ۱۳۶۴ ساخته شده است. این اثر پس از چند سال توقیف، در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۶۸ برای اولین بار به صورت عمومی نمایش داده شد. در نظرسنجیها و رایگیریهای مختلف از سوی سینماگران و منتقدان سینما، این فیلم به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران شناخته شده است.
خلاصهٔ روایت
در یکی از بمبارانهای جنوب ایران در جریان جنگ ایران و عراق، پسری به نام باشو شاهد ویرانی خانه و خانوادهاش بود. او خود را به پشت یک باری میاندازد و در آن خواب میکشد. هنگامی که بیدار میشود، میبیند به شمال ایران رسیده است. در ترس از انفجارهای عملیات راهسازی، از محل میگریزد و در کنار بیشه به شالیزاری میرسد که متعلق به زنی به نام نایی است. نایی با دو فرزند خردسال و غیاب شوهرش در آنجا زندگی و کار میکند. نایی به باشو نان و آب میدهد و تلاش میکند او را بشناسد و زبانش را بفهمد.
اما زبان باشو برای نایی قابل درک نیست، همانطور که او نمیتواند زبان محلی را بفهمد. در عوض، باشو سعی میکند با محبتهای نایی کمک کند و فکر میکند این کار، خواست شوهر نایی است که در سفر است. اما غافل از آن است که شوهر نایی با حضور این غریبه در خانهشان مخالف است. وقتی باشو این موضوع را میفهمد، خانه را ترک میکند؛ اما نایی او را زیر باران پیدا میکند و با کتک او را برمیگرداند. پس از مدتی، نایی بیمار میشود و باشو جای او خانه را میگردد. نگران سلامتی نایی است و برای بهبودش، به شیوه جنوبی خود، تشت میزند.
نایی در نامهای به شوهرش اعلام میکند که باشو را به عنوان پسر خود پذیرفته و نان او را از غذای خود کم نمیکند. روزی شوهر نایی بازمیگردد و باشو با او روبرو میشود. پدر، که در سفر دست راستش را از دست داده است، قبول میکند که باشو جای او باشد. در پایان، خانواده با هم تصمیم میگیرند که گراز را از مزرعه بیرون کنند.
مصاحبه کامل عدنان عفراویان با سایت عصر ایران
آقای بیضایی و خانم تسلیمی را میشناسید؟
نه، اطلاعی ندارم. از سال ۱۳۶۵ تاکنون، نه از نزدیک آنها را دیدهام و نه ارتباطی با ایشان داشتهام.
آیا هنوز هم در اهواز با نام «باشو» شناخته میشوید و این موضوع برایتان خوشایند است؟
خوشایند است، اما مشکلاتی هم دارد. وقتی مردم، حتی مسافران خارجی، مرا میشناسند و به سمت من میآیند، احساس ناراحتی میکنم. نمیخواهم سختگیری کنم یا شکایتی داشته باشم، اما همه تصور میکنند «باشو» زندگی فوقالعادهای دارد، در حالی که من دارم زندگی خودم را میگذرانم. هنر ایران باید جایگاهی داشته باشد که کسی که در روزی هنر کرده، بدون پشتوانه و بیمه نباشد.
هر زمان به تهران سفر میکنم یا در مصاحبهها شرکت میکنم، سعی میکنم شأن و احترام را حفظ کنم، اما این حق من است که حداقلهای زندگیام تامین باشد و از آن بینصیب نباشم.
پس از بازی در فیلم «باشو»، زندگی شما چگونه گذشت؟
احساس رهاشدگی کردم. خانوادهام یکی پس از دیگری فوت کردند و تنها ماندم. این روزها، اهواز آنقدر گرم و آتشین است که نمیتوانم از خانه بیرون بروم و نان دربیاورم. زندگی سختی را پشت سر گذاشتهام و هنوز هم میگذرد.
تحصیلات من تا مقطع زیر دیپلم است.
در مورد ادامه تحصیل و ساختن آیندهام، باید بگویم اگر قرار بود تحصیل کنم، هزینههای خانواده و زندگیام چگونه تامین میشد؟ اگر من تلاش نمیکردم و سرپا نمیایستادم، چگونه هزینههای زندگیام را فراهم میکردم؟
آیا هرگز به خاطر نقشآفرینی در فیلم «باشو» تشویق شدید که در حوزه هنری ادامه تحصیل دهید؟ پس از بازی در این فیلم، تنها رها شدم و کسی راهنماییام نکرد تا مسیر را ادامه دهم. از سال ۱۳۶۵ که آقای بیضایی و گروه فیلمسازی رفتند، دیگر خبری از من نگرفتند.
آیا مایلید دوباره در فیلمی بازی کنید؟ مشکلی ندارم. اگر کارگردانی با من صحبت کند، قراردادم را امضا میکنم و حتما در فیلم بازی خواهم کرد.
شرط شما برای حضور در یک فیلم چیست؟ در حال حاضر مشکل اصلی من مالی است. چون هنوز خانه ندارم و امنیت شغلی ندارم، این مسائل برایم اهمیت زیادی دارد و اولویت من رفع این مشکلات است.
در این سالها چه میزان سینما را دنبال کردهاید؟ اصلاً دنبال نکردم، چون کسی دستم را نگرفت و راهنماییام نکرد. مرا رها کردند و مشکلات زیادی بر سر راهام قرار گرفت که نتوانستم به علاقهام بپردازم.
بعد از «باشو»، هیچ تلاشی برای برقراری ارتباط با آقای بیضایی انجام ندادید؟ زمانی که فیلم تمام شد، من بچه بودم و نمیدانستم چگونه ارتباط برقرار کنم. همیشه فقط آقای کیوان کثیریان مراقب من بود.
اگر بتوانید بدون واسطه با آقای بیضایی صحبت کنید، چه میگویید؟ دلتنگشان هستم، مثل یک فرزند که پس از سالها دوری از پدر، آرزو دارد صدای او را بشنود و او را ببیند. دوست دارم دستم را بگیرند و همانطور که روزی فیلم «باشو غریبه کوچک» ساخته شد، امروز هم فیلم «باشو غریبه بزرگ» ساخته شود.
چطور همکاری شما با آقای بیضایی در فیلم «باشو غریبه کوچک» شکل گرفت؟ زمانی که بچه بودم، در بازار میوه میفروختم. الان هم دکه دارم و سیگار و شارژ میفروشم. در همان دوران کودکی، در میدان لشکرآباد، یک روز که میوه میفروختم، مردی آمد و با من صحبت کرد. ابتدا ترسیدم و فکر کردم مأموری است که میخواهد من را ببرد، فرار کردم و او هم دنبالم آمد. وقتی به خانه رسیدم، آن مرد، که بهرام بیضایی بود، با پدرم درباره حضور من در فیلم صحبت کرد. پدرم موافقت کرد و چند روز مهمان ما شدند. سپس با گروه به تهران رفتیم و چند مدت مهمان خانه آقای بیضایی بودیم، و بعد با او به شمال رفتیم و فیلمبرداری انجام شد.
آیا دستمزدی برای بازی در این فیلم دریافت کردید؟ در سال ۱۳۶۵، تنها ۴۰ هزار تومان بابت بازی در این فیلم گرفتم.
تاثیر «باشو» بر زندگیتان چه قدر بود؟ خیلی زیاد، روی زندگی من اثر گذاشت. اکنون کنار جاده زندگی میکنم، در حالی که جای من اینجا نیست، در این گرما و سختی.
خاطرهای از دوران بازی در «باشو» دارید؟ در واقع، همه چیز را فراموش کردهام. چون دیگر هیچکس را ندیدهام. جالب است که ۳۰ سال است، نه بهرام بیضایی را دیدم، نه خانم سوسن تسلیمی و دیگر بازیگران را. آنها مرا فراموش کردند و من هم کمکم خاطرات «باشو» را از ذهنم پاک کردم.