کد خبر: 31866

نقد تند سریال شکارگاه؛ روایت، شخصیت‌پردازی و پایان ناامیدکننده

نقد و بررسی سریال شکارگاه: شکست در روایت، شخصیت‌پردازی و پایان‌بندی ناامیدکننده

نقد و بررسی سریال شکارگاه: ضعف در شخصیت‌پردازی، روایت بی‌پایه و پایان ناامیدکننده در اثری پرچالش و استعاره‌ای.

نقد و بررسی سریال شکارگاه: شکست در روایت، شخصیت‌پردازی و پایان‌بندی ناامیدکننده

سریال شکارگاه با نام خود وارد دنیای استعاره شد و داستان انسان‌هایی را روایت کرد که در بحران‌های مختلف گرفتار آمده‌اند. نیما جاویدی، کارگردانی که پیش‌تر با فیلم‌هایی مانند «سرخپوست» نشان داد علاقه‌مند به مضامین اخلاقی و مسائل انسانی است، در این مجموعه سعی کرد شخصیت‌هایی را به تصویر بکشد که در مواجهه با انتخاب‌های دشوار و مرزهای میان بقا و اخلاق قرار دارند. اما آیا او توانست این هدف بزرگ و چالش‌برانگیز را به خوبی محقق کند؟

تأثیر میانجی‌گری بر خشونت و ساختار اجتماعی

در شکارگاه، شخصیت‌ها نتیجه‌ی روابط نابرابر قدرت هستند و بیش از آنکه اختیار داشته باشند، تحت تأثیر میل، ترس و اضطراب قرار می‌گیرند. در میان آنان، نه اعتماد متقابل برقرار است و نه هویتی ثابت و مشخص. این وضعیت، فضایی پر از کشمکش و تهدید را برای تمامی شخصیت‌ها رقم می‌زند.

روایت شکارچی و شکارش

این مجموعه داستان زندگی میرعطاخان سرهنگ و خانواده‌اش را روایت می‌کند که در جریان انجام مأموریتی در یک شکارگاه تاریخی و نفرین‌شده وارد می‌شوند. عنوان سریال به صورت استعاری نشان‌دهنده دنیایی است که در آن باید یا شکارچی بود یا شکار، اما این مفهوم در ساختار داستان به خوبی به تصویر کشیده نشده است.

توصیف ناقص و کم‌عمق شخصیت‌ها

یکی از نقاط ضعف این سریال، نبود شخصیت‌پردازی عمیق است. شخصیت‌ها نه تنها نتوانسته‌اند توجه و همدلی مخاطب را جلب کنند، بلکه بازیگران نیز نتوانسته‌اند در نقش‌هایشان تفاوت قابل توجهی نسبت به آثار قبلی خود ارائه دهند. بازی پرویز پرستویی در نقش میرعطا و دیگر بازیگران، عمق مورد انتظار را به شخصیت‌های سریال نمی‌بخشد.

نقص در ساختار روایت

فیلمنامه‌نویس و کارگردان این مجموعه با شتاب و بدون توجه کافی به جزئیات، داستان را پیش می‌برند. نیما جاویدی با نیت‌های بزرگ و بلندپروازانه وارد پروژه شده است، اما در رسیدن به اهداف خود ناکام مانده است. از قسمت ششم به بعد، ضعف در روند داستان به وضوح نمایان می‌شود و تماشاگران دچار سردرگمی می‌گردند.

پیچش‌های کم‌تأثیر و بی‌اثر

در هر جایی که داستان دچار ضعف می‌شود، به سرعت چندین تغییر و پیچش در داستان یا روایت‌های فرعی وارد می‌شود. اما این تغییرات نه تنها قابل باور نیستند، بلکه تاثیری در پیشرفت داستان ندارند. این روند تنها باعث سردرگمی تماشاگر و کاهش جذابیت سریال می‌شود.

پایانی ضعیف و ناامیدکننده

سریالی که قرار بود با یک پایان تراژیک به پایان برسد، به خاطر مشکلات در طراحی صحنه بیشتر جنبه کمدی پیدا کرده است تا تاثیرگذار. شخصیت‌ها در عمارت نفرین‌شده، در حالی که گیج و سردرگم هستند، فقط مشغول خوردن غذا می‌باشند تا زمانی که کارگردان به آن‌ها نیاز پیدا کند.

تعلیق و غیبت تاریخ

در پرداختن به جزئیات تاریخی، مانند اشاره به فروش دختران قوچانی به عنوان نوعی مالیات، سریال بی‌توجهی نشان داده است. این بخش‌ها که می‌توانستند فرصت‌هایی برای ساختن داستانی عمیق و انسانی باشند، به سرعت از خط داستانی کنار گذاشته شده‌اند.

مکان گنج و میرعطاخان

گنج سلطنتی، که نماد عظمت و هویت ملی محسوب می‌شود، بیشتر در قالب شعارهای تصنعی و نمادین مورد استفاده قرار گرفته و از کارکرد اصلی خود فاصله گرفته است. میرعطاخان، که قرار بود نقش مهم و قهرمانانه‌ای ایفا کند، نتوانسته در این زمینه تاثیر قابل توجهی داشته باشد.

سریالی که از خودش خسته شده است

سریال، که می‌توانست با استفاده از استعاره شکار و شکارچی خط اصلی داستان خود را روایت کند، در بیان داستان آن‌قدر ناکام مانده است که گویی از فضای خلق‌شده خسته شده و تنها به دنبال پایان سریع‌تر ماجرا است. این روند باعث می‌شود تماشاگر احساس ناامیدی و فقدان را تجربه کند و از همراهی با داستان دلسرد شود.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار