الهام پاوهنژاد از وداع عمیق با مادر و رازهای تشییع
الهام پاوهنژاد از لحظه وداع با مادرش میگوید: رازهای تشییع و احساسات عمیق در دل یک بازیگر محبوب
الهام پاوهنژاد از وداع با مادرش و احساسات عمیق، رازهای تشییع و لحظههای دردناک را به اشتراک گذاشت.

با انتشار تصویری از الهام پاوهنژاد در حال حمل تابوت مادرش، این اقدام خانم بازیگر جنجالبرانگیز شد و واکنشهایی را در فضای مجازی برانگیخت. برخی کاربران این حرکت را جلب توجه و برخی دیگر آن را اقدامی شایسته دانستند. این واکنشها همچنان در فضای مجازی داغ بود تا اینکه پس از گذشت ده روز از درگذشت مادرش، بازیگر سریال دفتر یادداشت توضیحاتی درباره مراسم تشییع و خاکسپاری او ارائه کرد که در ادامه میخوانید.
الهام پاوهنژاد، بازیگر سینما و تلویزیون، که اخیراً در غم از دست دادن مادرش سوگوار شده است، با انتشار تصویری غمانگیز از مراسم خاکسپاری، در مورد حمل تابوت مادرش نوشت:
"17 اسفند، نه سال پیش، پیکر بلند قامت پدر بر دوش خواهرم و من تشییع شد."
او در ادامه افزود:
"تنها راه رهایی از کمر درد میدانی چیست؟ بدون نیاز به دارو! (پرسشنامه)"
او اظهار داشت:
"مبادا بگویند کاش پسر داشت..."
"ده روز قبل، در 17 بهمن، مادر را بر شانه گذاشتیم..."
او توضیح داد که اصرار داشت خودش پیکر نحیف مادر را در بستر گلی که برایش آماده کرده بود، بخواباند و تلقیناتی در گوشش بخواند، سپس رویش گل بریزد و لحد را بگذارد، اما در آن لحظه، آنقدر محکم گفتند که نمیشود و باید او برود، که او فکر کرد این قانون است و نباید خلاف آن عمل کند. شب فهمید که این فقط عرف است و نه قانون. او گفت که ده روز است که خشم این عرف بیارزش را با خود حمل میکند.
پاوهنژاد پرسید:
"برای مادر و پدر، فرزند بودن در اولویت است یا جنسیت؟"
و افزود:
"برای زنی مانند مادر من، که با همه جهان تعارف داشت، قطعاً شادی بود که کارهایش را فرزندانش انجام دهند."
در آن روز تاریک، توانست جان جهانم را تا بستر پرگل مادر برساند... هیچ چیز جز صورت آرامش او نمیدیدم... هیچکس را نمیشناختم تا خودش را معرفی نمیکرد...
ما در میان گلها، زیر لحد آرام گرفتیم و جان و رنگ از جهانم رفت، و حسرت بزرگی در دل و جانم باقی ماند.
او تأکید کرد:
"فرزند بودن، مهمترین ویژگی اولاد است، نه جنسیت آن... فرزندی که تا آخرین لحظه باید وظیفهی اولاد بودنش را بهترین شکل انجام دهد."
در پایان، با اشک و پشیمانی گفت:
"مادر، ببخش که این بار، حرف باقی را شنیدم... ببخش..."