رسانههای پنهانسازی تحقیر هویت زنان در ایران
رسانههای پنهانسازی سنتهای تحقیرآمیز؛ روایتهایی از معاینههای اجباری و تأثیرات مخرب بر هویت زنان در ایران
تحقیر هویت زنان در ایران؛ روایتهای معاینههای اجباری، تأثیرات فرهنگی و حقوقی بر بدن و شخصیت زنان را بررسی میکند.

این احساس بغض که همراهش از خانه بیرون آمده بود، در مطب دکتر زنان روی تخت میترکید. با لرزش در سراسر بدن و دستان یخزده از استرس، باید لباسش را درآورد تا روی تخت دراز بکشد. حس شرم، خجالت و حتی خشم، در حالی که منتظر بودند تا پشت در مطب، فرم گواهی سلامت را دریافت کنند، بیشتر میشد. در این اتاق، همه در انتظار بودند تا پزشک گواهی سلامت را به آنها تحویل دهد. این رسم همیشگی خانواده آنهاست که دختران باید قبل از ازدواج این گواهی را بگیرند: «از بدنم، از زنبودنم، از همه چیز متنفر شده بودم. از اینکه همسرم پشت در مطب منتظر بود تا گواهی را بگیرد، خشمگین بودم». وقتی همه آنها روی تخت مطب دراز کشیدند، احساس تحقیر همراه با شرم و تنفر بر آنها چیره شد؛ تنفری عمیق از بدن زنانه خود و اجباری که آنها را واداشته بود این کار را انجام دهند.
این زنان، جوانانی از طبقات اقتصادی متفاوت، پیش از ازدواج باید بر اساس فرهنگ خانواده، برگه گواهی سلامت را دریافت میکردند. حتی برخی در فرآیند طلاق هم این معاینه را انجام دادهاند و آن را جزو قوانین اجباری میدانند. این رسوم و سنتها، اگرچه در ظاهر تغییر یافتهاند، اما هنوز در برخی خانوادهها ریشه دارند؛ روایتهایی که نه تنها در سالهای دور بلکه در چند هفته اخیر در کلانشهر تهران برای برخی زنان رخ داده است. بسیاری این نگاه را نه به عنوان یک فرد احساسمند، بلکه کالایی برای حفظ آبروی خانوادگی میدانند؛ موضوعی که مرضیه مددیدارستانی سالها درباره آن پژوهش کرده و معتقد است در مواجهه با این مقوله، هویت انسانی زن نادیده گرفته میشود. قانون هم بر شدت این فرهنگ میافزاید؛ شیما قوشه، وکیل دادگستری، میگوید در حالی که گواهی سلامت زنان در مراجع قانونی معتبر است، چنین گواهی برای مردان وجود ندارد و در چالشهای حقوقی، مرجعی برای آن نیست.
«از بدنم متنفر شدم»
مونا، چند هفته قبل، همراه با مادر و همسرش به دکتر زنان رفته بود. او میگوید آن روز احساس بدی داشت که هنوز هم با بدنش بیگانه است و از آن متنفر. هنگام صحبت، انگشتانش را در هم میفشرد و صدایش آرام است تا کسی متوجه احساساتش نشود: «پدرم به مادرم گفته بود مرا برای معاینه ببرد، و آن روز همسرم هم با ما بود. حالم خیلی بد بود، احساس خجالت و خشم عجیبی داشتم که نمیتوانم توصیفش کنم. وقتی وارد اتاق شدم، دکتر با من رفتار خوبی نداشت و این موضوع حالم را بدتر کرد. بعد از معاینه، وقتی فهمید من رابطه جنسی نداشتهام، رفتار او تغییر کرد». او تمایلی به توضیح بیشتر ندارد و فقط از روزی میگوید که گواهی سلامت را دریافت کردند: «گرچه اشک نریختم، اما تا رسیدن به خانه حال خوبی نداشتم. چند روز قبل، مادرم تماس گرفت و خبر داد که قرار است برای معاینه برویم، اما همسرم چندان موافق نبود. آن روز همراه ما آمد و این احساس شرم و بدبختیام را بیشتر کرد. وقتی در برگه ثبت شد که باکرهام، خوشحالی در چهره هر دو دیدم، ولی هنوز حس شرم و تنفر با من است».
«بیزارم از کسانی که مرا وادار کردند»
پنج سال از ازدواجش گذشته است. قبل از مراسم عقد، خانواده همسرش او را برای معاینه به مطب کشاندند. حالا او زن جوانی است که دیگر تفکرات سنتی خانوادهاش را نمیپذیرد و به خواست خودش زندگی میکند: «سالها قبل، مادرم را از دست داده بودم و چون استرس زیادی برای رفتن به دکتر داشتم، زنداییام با من آمد. آن روز یکی از بدترین روزهای زندگیام بود؛ از لحظهای که راه افتادیم، بدنم شروع به لرزش کرد و وقتی وارد اتاق شدم، نمیتوانستم روی تخت بخوابم. زنداییام محکم دستم را گرفته بود تا آرام شوم. تصور کنید در چنین حالی، پزشک بیتوجه کارش را انجام داد. حتی یک کلمه یا حرکتی نشان همدلی نبود. معاینه انجام شد و با لحن خشک گفت بلند شو و لباست را بپوش». سارا، زن جوانی است که هنوز آن روزها را با سختی یاد میکند: «آنقدر بدنم منقبض شده بود که تمام تنم درد میکرد. از بدنم متنفر شدم و دلم میخواست زمین دهان باز کند و من درونش فرو بروم. وقتی از تخت بلند شدم و لباسم را تن کردم، هنوز میلرزیدم و اشکهایم را پاک میکردم. من فقط ۲۰ سال داشتم و آن روز مرا وادار کردند، و هر بار که یاد آن روز میافتم، احساس تحقیر آن در من زنده میشود و از کسانی که این کار را کردند، متنفر میشوم».
«رسم خانواده ماست»
«رسم خانواده ما همین است؛ دخترها قبل از ازدواج باید گواهی سلامت بگیرند». او از خانوادهای متمول است و ظاهری امروزی دارد، اما تفکرات سنتی در آن هنوز جاری است: «ظاهر خانواده و فامیل ما مدرن است، ولی تفکراتشان کاملاً سنتی است. اگر هرکسی را ببینید، باور نمیکنید هنوز این رسمها را رعایت میکنند. شاید تنها دختری که حاضر نشد این آزمایش را بدهد، من بودم». بیش از شش سال از ازدواجش میگذرد و او هم مانند دیگر زنان، قبل از ازدواج این مسیر را طی کرده است: «چند روز قبل از مراسم، مادرم گفت باید به دکتر زنان برویم. آن زمان ۱۸ سالم بود و خواستگارم هم یکی از پسرهای فامیل بود. الان پدر دخترم شده و خدا را شکر خوشبختم، ولی آن روز از هر مردی متنفر شده بودم. خانواده همسرم اصلاً چنین درخواستی نداشتند، بلکه پدرم این خواسته را مطرح کرد. آن روز خیلی ناراحت شدم و چند روز درگیر حال بدی بودم. آنقدر حالم خراب شد که حتی نمیخواستم با همسرم تماس بگیرم. آن زمان، بهترین روزهای قبل از ازدواجم با این درخواست خراب شد. دختران فامیل هم این کار را انجام میدهند، و من هم از شرم و حس تحقیر آن تجربهها هنوز رنج میبرم».
«نامزدیام بر هم خورد»
پریسا، به دلیل درخواست خانواده همسرش برای گرفتن گواهی، سه سال قبل نامزدیاش به هم خورد. او خاطره آن روزها را چنین بازگو میکند: «حدود سه ماه با هم نامزد بودیم و همه چیز خوب پیش میرفت. در آن زمان، هر دیداری برایم شیرین بود و همسرم برایم دستهگل میخرید. اولین تجربه زندگیام بود و در حال لذت بردن از آن. اما وقتی خانوادهها در حال هماهنگی برای عقد بودند، مادر نامزدم تماس گرفت و با عصبانیت از مادرم خداحافظی کرد. وقتی فهمیدم چه گفتند، دنیا روی سرم خراب شد. اصلاً انتظار نداشتم خانوادهاش چنین درخواستی داشته باشند. آن روز، قلبم شکست و تمام فکر و ذهنم به هم ریخت. احساس کردم دیگر نمیتوانم با او ادامه دهم و از آن زمان، دیگر نمیخواستم با خانوادهاش برخورد کنم. چند هفته بعد، با مرد دیگری ازدواج کردم و حالا هر وقت خاطره آن روز به ذهنم میرسد، خشم تمام وجودم را میگیرد: «حتی بعد از سه سال، هنوز وقتی صدای تماس آن روز در گوشم زنگ میزند، خشم و ناراحتیام برمیگردد. زندگی جدیدی ساختهام، ولی خاطره آن درخواست، هنوز آزارم میدهد».
«آنقدر گریه کردم که نتوانست معاینهام کند»
سمیه، سن کمی دارد، ولی چند سال است که ازدواج کرده است. او از سنین نوجوانی و بهاجبار خانواده، ازدواج کرده است: «یک روز عمهام آمد و از مادرم خواست تا مرا برای ازدواج با پسرش ببرند. وقتی فهمیدم عمه برای چه آمده، عصبی شدم، چون پسرعمهام را دوست نداشتم. خوشحالترین بخش آن بود که مادرم مخالف بود. اما چند ماه بعد، همه چیز تغییر کرد و موافقت کردند. در ۱۵ سالگی، به اجبار خانواده، با مردی که دوست نداشتم، ازدواج کردم. نمیخواستم، و در خانه دائم با والدینم درگیر بودم، اما فایده نداشت و بالاخره این زندگی شروع شد. پس از خواستگاری، آرامتر شدم». حالا، سمیه ۳۰ ساله است و خاطرات تلخی از معاینه دارد: «چند روز قبل از نامزدی، مادرم گفت باید به دکتر برویم. هنوز جملهاش تمام نشده بود که بدنم شروع به لرزش کرد. احساس خجالت و نفرت عمیقی داشتم و نمیخواستم این را بشنوم. نتوانستم جواب بدهم، و با گریه به دکتر رفتم. وارد اتاق که شدیم، دکتر گفت لباسهایم را درآورم و روی تخت دراز بکشم. دیگر نتوانستم، و شروع به گریه کردم. آنقدر گریه کردم که دیگر کسی جرات نکرد نزدیکم شود. هنوز هم نمیتوانم احساس آن روز را توصیف کنم. در نهایت، بدون معاینه، به خانه برگشتیم». او ادامه میدهد: «از آن روز تا مراسم عروسی، حدود یک سال گذشت، و چند هفته قبل، مادرم من را مجدد به دکتر برد تا گواهی بگیرد. آن روز، همان احساسات بد سراغم آمد، ولی معاینه انجام شد و بدون گفتوگو، به خانه برگشتم. بعداً فهمیدم، مادرم این برگه را نگه داشته تا در صورت بروز مشکل، نشان دهد. این خاطرات، هنوز در روابط جنسیام اثر دارد و در رواندرمانی هستم. این خاطرات خیلی آزاردهندهاند و ناخودآگاه ذهنم آنها را حذف میکند».
«معاینه، نماد تحقیر من بود»
پریناز، داستانی متفاوت دارد و از اجباریبودن معاینه در فرآیند طلاق میگوید: «با اینکه نمیخواستم، مجبورم کردند برای جدایی، در پزشکیقانونی معاینه شوم. از اوایل رابطهام، خانوادهام مخالف بودند و پس از ازدواج هم، اختلافات شدت گرفت تا جایی که به تصمیم برای جدایی رسیدیم. من، حتی بدون مهریه، فقط میخواستم از این مرد خلاص شوم، اما مجبور شدم معاینه انجام دهم. آن روز وارد اتاق سرد پزشکیقانونی شدم، با سه زن که رفتار خوبی نداشتند. آنجا احساس خجالت و تحقیر شدیدی کردم، و حتی جواب سؤالاتم را ندادند. انگار من یک زن خطاکارم. آن زمان، در بحران روحی بودم، اما تجربه معاینه، خیلی بدتر بود. فکر میکنم در این فضا، آسیب زنانی مثل من بیشتر میشود».
قانون، در کنار مردان
بر اساس قانون، هر سندی که از مرجع معتبر صادر شود، قابل استناد است. شیما قوشه، وکیل و فعال حقوق زنان، میگوید چون گواهی سلامت توسط پزشک متخصص صادر میشود، معتبر است، اما چنین گواهیای برای مردان وجود ندارد. او توضیح میدهد که در بسیاری موارد، خانواده دختر برای معاینه اقدام میکنند تا در صورت بروز ادعاهای حقوقی، سندی داشته باشند که سلامت دختر را تایید کند؛ نه به این دلیل که اعتماد ندارند، بلکه برای پیشگیری از مشکلات حقوقی. اما در مقابل، هیچگونه معاینهای برای مردان معمول نیست، چون در مواردی مثل اثبات بیدختر بودن در عقد، این موضوع اهمیت دارد و در صورت خلاف، عقد باطل میشود. بیشتر زنانی که تجربه معاینه پرده دارند، این کار را تحت فشار و با اجبار انجام دادهاند، و این نشان میدهد که نگرش فرهنگی، بدن زن را نه به عنوان یک موجود انسانی، بلکه ابزاری برای کنترل و ارزیابی میبیند. مرضیه مددیدارستانی، انسانشناس و جنسیتشناس، معتقد است بدن زن بیشتر از آنکه زیستی باشد، فرهنگی است و در طول تاریخ، تحت تاثیر مذهب، سنت، نابرابریهای جنسیتی و اقتصادی، تغییر شکل داده است.
بدن زن، ابزار مجازات و پاداش
این پژوهشگر توضیح میدهد: «معاینه، وابسته به طبقه اجتماعی و اقتصادی نیست. نمونههای فراوانی از دختران از قشرهای بالای جامعه، خودخواسته یا تحت فشار خانواده، تن به معاینه دادهاند. بنابراین، باید مفهوم بدن و بدنمندی در جامعه ایرانی را از قشربندی حذف کرد. در جامعه ما، دختر بودن، معادل نگهداشتن عفت خانواده است، و حفظ آبرو، مستقیماً با کنترل بدن مرتبط است. اما، در نسلهای جدید، به دلیل تغییرات فرهنگی، جوانان ترجیح میدهند خودشان درباره بدن و روابطشان تصمیم بگیرند». در تمامی این ابعاد، زن به عنوان فردی احساسمند در نظر گرفته نمیشود، و تجربههای کسانی که معاینه داشتهاند، نشان میدهد که این فرآیند، هویت انسانی او را نادیده میگیرد. مددیدارستانی معتقد است: «در این روند، بدن زن، نماد پاکی یا ناپاکی، مجازات یا پاداش است و هویت جنسی او صرفاً بر اساس جنسیت تعریف میشود. خانواده، پزشک و شریک عاطفی، بدون توجه به احساسات و هویت انسانی، آسیبهای جبرانناپذیری به زن وارد میکنند که در روابط فردی و روانی او بروز مییابد. معاینه و هرگونه مداخله بیرونی، در واقع تجاوزی است به حریم خصوصی زن. اگر آموزشهای لازم و آگاهیهای صحیح در خانواده و جامعه گسترش یابد، بحرانهای جنسیتی کاهش مییابد و جامعه سالمتری خواهیم داشت».