کد خبر: 26518

سرنوشت تراژیک ستاره سینما و تئاتر ایران در غربت و نادیده‌گرفته‌شدن

سرنوشت تراژیک بهمن مفید؛ از ستاره سینما و تئاتر تا مرگ در غربت و نادیده‌گرفته‌شدن

درگذشت تراژیک بهمن مفید، ستاره تئاتر و سینما، نماد هنر ایران در غربت و نادیده‌گرفته‌شدن.

سرنوشت تراژیک بهمن مفید؛ از ستاره سینما و تئاتر تا مرگ در غربت و نادیده‌گرفته‌شدن

میان میلاد و مرگش، تنها یک روز فاصله بود؛ در گرمای ۲۵ مردادماه ۱۳۲۱، در خیابان شهباز تهران، زمانی که ساختمان اشغال‌شده توسط متفقین بر اثر خشت‌خوردگی فروریخت، و در ۲۶ مردادماه ۱۳۹۹، در تهران، درگیر بحران کرونا و تحریم، دار فانی را وداع گفت. مدت‌ها بود که سرطان ریه او را درگیر کرده بود و وقتی آخرین نفس را کشید، بی‌اختیار مروری سریع بر تمام روزهای گذشته و از دست‌رفته‌اش کرد. روزهایی که زندگی‌اش به دو بخش کاملاً متفاوت تقسیم شده بود.

بخشی پر از شور جوانی، اشتیاق بازیگری و هیجان بود و دیگری پر از سکوت، انزوا و تنهایی. در هر دو دوره، اما، محبوبیتی خاص در دل دوستداران هنر سینما داشت و حتی در سال‌های طولانی غربت و خانه‌نشینی، عده‌ای بودند که با هر بهانه‌ای یاد او را زنده نگه می‌داشتند. یکی از نقش‌های ماندگار او در فیلم «قیصر» و در نقش «میتی» بود؛ نقشی کوتاه، با دیالوگی آهنگین که اگرچه در فیلمنامه کیمیایی نبود، اما بهمن مفید آن را به صورت فی‌البداهه اجرا کرد.

این نقش با جمله‌هایی مانند «هیچی بابا، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود» آغاز می‌شد و با «حالا ما به همه گفتیم زدیم، شمام بگین زده، آره، خوبیت نداره. واردین که!» به پایان می‌رسید. اما آنچه در این میان همچنان تحسین‌برانگیز بود، تسلط بی‌نظیر او در بازیگری بود؛ اجرایی پر از ظرافت و نوسان‌های نفس‌گیر در کلام که به شخصیت عمق می‌داد و حضور بازیگری نوپای و مستعد در سینمای آن روز را نوید می‌داد.

علاوه بر این، شاید به خانه‌ای فکر می‌کرد که خانواده غلامحسین‌خان مفید و قدسیه‌خانم فریور را گرد هم آورده بود. مادرش یکی از نخستین مدیران زن آموزش‌وپرورش در ایران بود و پدرش از بنیان‌گذاران ورزش نوین در کشور و نیز از قدیمی‌ترین نقالان، شاهنامه‌خوانان، بازیگران و کارگردانان تئاترهای حماسی شاهنامه محسوب می‌شد. همان‌طور که بهرام بیضایی در یادداشتی پس از مرگ بهمن مفید ذکر کرد، «در هزاره فردوسی ۱۳۱۳، روبه‌روی عبدالحسین نوشین که رستم بازی می‌کرد، نقش بیژن را داشت. در همان سال، اولین فرزندش به دنیا آمد و به شگون نمایش، نامش را بیژن گذاشتند.»

بیژن مفید، فردی استثنایی

عشق پدر به هنر، در نهایت تمامی فرزندان او، از بیژن و بهمن تا هنگامه و اردوان، را به این مسیر کشاند. هر دو اردوان و هنگامه در این حوزه درخشیدند، اما هنگامی که نام بیژن به میان می‌آید، جنبه‌های هنر در خانواده او معنای عمیق‌تری پیدا می‌کند. بیژن از دوران کودکی با شعر، دستگاه‌های موسیقی و نمایش‌های سنتی ایرانی آشنا شد و نواختن ویولن را نزد استاد ظهیرالدینی فرا گرفت. در ادامه، او در عرصه تئاتر ایران به شخصیتی محترم بدل شد.

همسر او، جمیله ندایی، در توضیحی می‌گوید: «ساختار نمایشنامه‌های بیژن مفید ریشه در بازی‌ها، نمایش‌ها، آداب و رسوم، متل‌ها و قصه‌های ایرانی دارد. در آثار او، برعکس روایت حوادث، شخصیت‌ها هستند که حوادث را هدایت می‌کنند.»

نمونه‌ای از این رویکرد در نمایش مشهور «شهر قصه» دیده می‌شود. همچنین نباید فراموش کرد که بیژن مفید از تئاتر لاله‌زار دهه ۲۰ و سبک رفیع حالتی که از دوستان پدرش بود، تأثیر پذیرفته است؛ سبکی که از تئاتر عبدالحسین نوشین متمایز است و بیشتر بر استقبال عمومی تمرکز دارد. به همین دلیل، گاهی نمایش‌های او تا بیش از شش ماه روی صحنه می‌ماند.

در ادامه داستان بیژن، بهمن ظاهر می‌شود.

بهمن مفید در مسیر هنری خود از تأسی پدر و برادرانش بهره‌مند شد. در دوران جوانی، همزمان با تحصیل در دانشکده هنرهای دراماتیک، به فعالیت‌های کارگردانی و بازیگری مشغول بود. او به همراه پدر و برادرانش گروهی تشکیل داد که در کنار بازیگرانی همچون بهزاد فراهانی، رضا میرلوحی، اصغر آقاخانی و بهرام وطن‌پرست به اجرای تئاتر می‌پرداختند. همچنین با «گروه هنر ملی» و عباس جوانمرد همکاری داشت. مدتی در وزارت فرهنگ و هنر فعالیت کرد، اما در نهایت از این نهاد جدا شد.

از مهم‌ترین آثار تئاتری او می‌توان به بازی در نمایش «شهر قصه» به کارگردانی بیژن مفید و نقش تمثیلی «دهباشی» در نمایش «میراث و ضیافت» اثر بهرام بیضایی اشاره کرد که در آذرماه ۱۳۴۶ در تماشاخانه سنگلج روی صحنه رفت. برادرش بیژن علاقه خاصی به این تماشاخانه داشت و پس از موفقیت اجرای «شهر قصه» در جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۷، مفید قصد داشت این اثر را در تالار رودکی (وحدت کنونی) اجرا کند، اما برادرش با این تصمیم مخالفت کرد و او بر اجرای نمایش در سنگلج اصرار ورزید.

دلیل این تأکید، محدودیت‌های ورود زنان با چادر و آقایان بدون کراوات به تالار رودکی بود که مفید معتقد بود نباید چنین اقشاری از دیدن تئاتر محروم شوند. علاوه بر این، او به معماری صحنه اهمیت می‌داد و معتقد بود که معماری و نورپردازی تالار رودکی باعث می‌شود تماشاگران بیشتر مجذوب فضا شوند و ارتباط آن‌ها با تئاتر کاهش یابد. به همین دلایل، او این نمایش را سه ماه در تماشاخانه سنگلج اجرا کرد.

بهمن مفید در چنین فضایی رشد یافته و پرورش یافته است. او همچنین با گروهی متشکل از سیروس ابراهیم‌زاده، رامین فرزاد، نیکو خردمند، فهیمه راستکار و پروین امیرسلیمانی، نمایشنامه‌هایی را به کارگردانی بیژن مفید در رادیو تهران اجرا می‌کرد. در عرصه باله نیز فعالیت داشت و در افتتاح تالار رودکی با نقش‌آفرینی در اپرای «زال و رودابه» به همراه افسانه دیهیم و حسین سرشار حضور یافت.

او در مورد رابطه‌اش با جهان هنر می‌گوید: «آن شب من به بچه‌ها گفتم اگر آمده‌اید اینجا کار تئاتر کنید و هنرپیشه شوید، کارهای زیادی داریم، اما اگر هدف‌تان فقط پول درآوردن است، اشتباه می‌کنید. من شما را می‌برم که در فیلم بازی کنید.» در نتیجه، از ۶۰ نفر، ۳۰ نفر رفتند و از آن گروه، تنها ۱۰ تا ۱۵ نفر باقی ماندند که بعدها ماندگار شدند.

بهمن در دنیای سینما

تقدیر چنین بود که بهمن مفید نیز وارد جهان سینما شود و در آنجا ماندگار گردد. او با دو فیلم تحسین‌شده از مسعود کیمیایی، «قیصر» و «رضا موتوری»، گام‌های اولیه خود را برداشت. در کنار کیمیایی، احمدرضا احمدی و اسفندیار منفردزاده نیز حضور داشتند و این رفاقت‌ها نقش مهمی در شکل‌گیری گروه‌های هنری ایفا می‌کردند. در میان این آثار، مفید همچنین در فیلم‌های «طوقی» علی حاتمی و «رقاصه شهر» شاپور قریب نیز ظاهر شد.

در تمام این فیلم‌ها، او نقش مکملی شیرین، گرم و ماندگار داشت. کیمیایی و حاتمی، کارگردانانی متفاوت از نظر منتقدان، به نظر می‌رسیدند که قصد داشتند فاصله‌گیری از سینمای فیلمفارسی و حرکت به سمت سینمایی هنری را دنبال کنند که بتواند با مخاطب عام نیز ارتباط برقرار کند. این کارگردانان برای نقش اول مرد، چهره‌ای تاثیرگذارتر از بهروز وثوقی نمی‌خواستند. اگر سینمای فیلمفارسی با فردین و ناصر ملک‌مطیعی شناخته می‌شد، این کارگردانان جوان در انتخاب بازیگر نیز تفاوت‌هایی قائل بودند تا تمایزهای معناداری ایجاد کنند.

در چنین فضایی، بهمن مفید یکی از گزینه‌های برجسته در نقش‌های فرعی بود. او که در «قیصر» با چند دقیقه حضور درخشید، این تصور را در میان اعضای موج نو ایجاد کرد که توانایی‌های تئاتری‌اش امتیازی ویژه برای ادامه فعالیت در سینما است. در واقع، همین نقش‌های کوتاه در فیلم‌های حاتمی و کیمیایی موفقیت‌های بزرگی برای او رقم زد، چرا که او در معدود صحنه‌هایی که مقابل دوربین قرار می‌گرفت، توانایی داشت صحنه را مال خود کند و با میمیک صورت و حرکات بدن، مهر خود را بر دل تماشاگر بنشاند.

موردی متضاد با تصویر رقاصه در شهر

در این زمینه، حضور او در فیلم «رقاصه شهر» شاید در نگاه اول به عنوان انحرافی از مسیر اولیه تلقی شود، اما واقعیت این است که نه شاپور قریب فیلم‌ساز فیلم‌های فارسی بود و نه این اثر نمونه‌ای شاخص از آن نوع سینما محسوب می‌شود. ستارگان این فیلم ناصر ملک‌مطیعی و فروزان بودند که از چهره‌های مشهور سینمای فیلمفارسی به شمار می‌رفتند، اما نباید فراموش کرد که اسفندیار منفردزاده موسیقی متن این اثر را ساخته و علاوه بر حضور بهمن مفید، شاپور قریب نیز در مقام کارگردان به خوبی ظاهر شد. مسعود مهرابی در این باره معتقد است که: «می‌توان این دومین ساخته شاپور قریب را فیلمی دانست که به طور مساوی از عناصر و لحظات ناب سینمایی بهره‌مند است. در نگاه اول، «رقاصه شهر» ممکن است قصه‌ای سطحی و مبتذل به نظر برسد، اما در واقع چنین نیست، زیرا تماشاگر با دیدن فیلم، اثری متفاوت و غیرقابل قیاس با دیگر فیلم‌های فارسی هم‌مضمون و هم‌نام روبه‌رو می‌شود.»

مهرابی در ارزیابی خود به نقش شاپور قریب توجه ویژه‌ای دارد و می‌گوید: «این فیلم به راحتی می‌توانست در دست یک کارگردان کم‌مایه از هم بپاشد، اما قریب با دیدی ظریف و بینشی دقیق، اندیشه خود را به تصویر می‌کشد و بیان تصویری او در نقاطی از جمله شروع و پایان فیلم، گیرا و نوآورانه است.» بر این اساس، مهرابی معتقد است که، جدا از تعداد صحنه‌های رقص که می‌توان آن را به دلیل حضور بازیگر اول زن توجیه کرد، «در این فیلم به جز آن، عیب و نقص دیگری نمی‌توان یافت.»

همکاری با همکاران در استان گلستان

انتخاب بعدی بهمن مفید در عرصه سینما، فیلم «باز» بود. در این اثر، او با سلیمان میناسیان و هراند میناسیان همکاری کرد. این دو برادر ارمنی که از همکاران برجسته ابراهیم گلستان محسوب می‌شدند، قبلاً فیلمی به نام «طلوع» ساخته بودند که در سومین جشنواره سپاس، جایزه بهترین فیلمبرداری رنگی را دریافت کرد. ترکیب بازیگران این فیلم عمدتاً شامل هنرمندان تئاتر مانند جمشید مشایخی و فخری خوروش بود.

فیلم بعدی این دو برادر نیز با بازیگرانی که سابقه تئاتری داشتند ساخته شد و در آن، علاوه بر مشایخی، اکبر مشکین و بهمن مفید نیز حضور داشتند. نویسندگی این اثر بر عهده عباس پهلوان بود؛ روزنامه‌نگاری شناخته‌شده که قبل از انقلاب، ۱۴ سال سردبیر مجله «فردوسی» بود، نشریه‌ای که به عنوان منبع فکری و فرهنگی روشنفکران ایران شناخته می‌شد. اگرچه «فریاد» به اندازه «طلوع» موفق نبود، اما در مسیر حرفه‌ای بهمن مفید همچنان فیلمی قابل‌توجه محسوب می‌شود.

پس از آن، نوبت به همکاری با زکریا هاشمی رسید؛ بازیگر نقش اصلی مرد در فیلم «خشت و آینه» ساخته ابراهیم گلستان، که این بار در مقام کارگردان یکی از بهترین فیلم‌های سینمای ایران را ساخت. در این اثر نیز، حضور بهمن مفید به‌گونه‌ای است که هنوز در خاطر می‌ماند، هرچند نقش اول را ایفا نمی‌کند.

در فیلم «سه‌قاپ»، ناصر ملک‌مطیعی نقش اصلی را بر عهده داشت و شخصیت برزو را بازی می‌کرد؛ فردی که تازه زندگی مشترک خود را آغاز کرده است، اما بیشتر درگیر قمار و دعواهای پس از آن است. در ادامه، برزو قصد دارد از قمار دست بکشد، اما نیاز خانواده علی، که بهمن مفید نقش او را ایفا می‌کند، به پول جهیزیه، او را مجاب می‌کند که برای آخرین بار در قمار شرکت کند.

کاکا رستم و جایزه قدردانی

بر اساس آنچه بیان شد، بهمن مفید در اوایل فعالیت خود در عرصه سینما تلاش می‌کرد تا مرزبندی خود را با سینمای فیلمفارسی حفظ کند. در ادامه نیز این روند را تا حدی حفظ کرد و نمونه‌ای از این تلاش‌ها را می‌توان در فیلم «رشید» مشاهده کرد، جایی که با بازیگرانی چون بهروز وثوقی و زری خوشکام هم‌بازی شد. کارگردانی این فیلم بر عهده پرویز نوری، نویسنده و منتقد سینما بود. نمونه دیگری از کوشش مفید برای حفظ ارزش‌های هنری، همکاری‌اش با علی حاتمی در فیلم «باباشمل» است.

در میان آثار بعدی او، نقش کاکا رستم در فیلم «داش آکل» ساخته مسعود کیمیایی از مهم‌ترین نقش‌های او محسوب می‌شود. این نقش را باید پررنگ‌ترین نقش مفید در سینمای ایران تا آن زمان دانست. او در این نقش قرار بود روبه‌روی داش آکل با بازی وثوقی، نقش شخصیت شرور داستان را ایفا کند. کیمیایی این فیلم را براساس داستانی به همین نام از کتاب «سه قطره خون» نوشته صادق هدایت اقتباس کرده بود و همین موضوع حساسیت‌ها را نسبت به نتیجه نهایی افزایش می‌داد.

وظایف محول شده به مفید نیز قابل توجه بود. او باید چنان شخصیت کاکا رستم، دشمن دیرینه و کینه‌توز داش آکل، را به تصویر می‌کشید که هیچ تردیدی درباره مظلومیت داش آکل باقی نماند. مفید با مهارت از عهده این وظیفه برآمد و در لحظاتی که رجزخوانی می‌کرد یا در صحنه‌های نبرد تن‌به‌تن، به اوجی در اجرا رسید که تحسین‌برانگیز بود.

این موفقیت‌ها باعث شد داوران جشنواره فیلم سپاس، تردیدی نداشته باشند که جایزه بهترین بازیگر نقش دوم مرد را به او اهدا کنند. این جایزه همراه با جایزه بهترین فیلم و بهترین فیلمبرداری سیاه‌وسفید برای نعمت حقیقی، «داش آکل» را به یکی از فیلم‌های موفق در کارنامه کیمیایی تبدیل کرد و در عین حال، جایگاه مفید در سینمای ایران را ارتقا بخشید؛ امری که او نیز به آن اذعان داشت و گفت: «این دو بزرگوار (کیمیایی و حاتمی) نگرش فنی – محتوایی دقیقی به سینما داشتند، میزانسن و دکوپاژ را می‌شناختند و در برگردان فرم، خوش‌سلیقه‌تر و اندیشمندانه‌تر عمل می‌کردند.»

در عمق و جوهر فیلم‌های ایرانی

با وجود مسیری که مفید در ادامه فعالیت سینمایی خود طی کرد، ارتباط چندانی با موج نو در سینمای ایران نداشت. به تدریج و از اوایل دهه ۱۳۵۰، نام او در فیلم‌هایی به چشم می‌خورد که عناوینشان نشان‌دهنده جایگاه و اعتبارشان بود؛ از «رضا هفت خط» تا «خانواده سرکار غضنفر»، از «اتل متل توتوله» تا «حسین آژدان»، از «والده آقا مصطفی» تا «کلک نزن خوشگله»، از «خانم دلش موتور می‌خواد» تا «بابا گلی به جمالت». او بعدها حضور در این فیلم‌ها را به «غم نان» نسبت داد و گفت: «ارتزاق در بازیگری خیلی مهم است. من حرفه‌ام بازیگری است و هنوز هم همینطور. زمانی که وارد سینما شدم، به جز بازیگری، شغلی نداشتم و نمی‌توانستم به حرفه دیگری بپردازم؛ باید زندگی می‌کردم.»

او معتقد بود که تاثیر رد فیلمنامه‌ها بر آینده حرفه‌اش منفی بود و می‌گفت: «مردم هم توقعشان از جایگاه اجتماعی یک هنرپیشه بالا می‌رفت. مثلاً وقتی می‌دیدند بازیگرشان با دوچرخه یا پیاده به سر کار می‌رود، باورشان نمی‌شد. مجبور بودم ماشین خوبی بخرم و اقساطش را پرداخت کنم. همچنین، پیشنهادهایی که می‌آمد، اگر سه مورد را رد می‌کردی، باید دو تای دیگر را می‌پذیرفتی، در غیر این صورت از حرفه کنار گذاشته می‌شدی.»

در این فیلم‌ها، فرصت هنرنمایی برای مفید چندان نبود، اما گاهی این شانس را داشت که نقش اول بازی کند. همچنین باید توجه داشت که حتی در فیلم‌های چندان خوب، او گاهی عملکرد قابل قبولی داشت: «قبول دارم در بسیاری از فیلم‌های عالی، بازی نکردم، ولی در هر فیلمی که بازی می‌کردم، با تمام وجود تلاش می‌کردم.»

علاوه بر این، مفید یکی از آن ستاره‌های بدشانس سینمای ایران بود؛ نسلی از هنرمندان که در دهه ۱۳۵۰ وارد عرصه شدند و تا رسیدن به شهرت، ساختار سیاسی و تحولات عظیم اجتماعی، جایگاهی برایشان باقی نگذاشت. او بیان کرد: «شش، هفت سال در سینما بودم، نقش‌های مکمل و فرعی بازی می‌کردم. وقتی به نقش‌های اصلی رسیدم، هنوز فرصت و شرایط لازم برای انتخاب سناریو و کارگردان دلخواه را نداشتم. فقط پس از فیلم «جوجه فکلی» توانستم تصمیم بگیرم در چه فیلمی بازی کنم و با چه کارگردانی کار کنم، اما آن زمان انقلاب شد.»

تنهایی و ترک وطن

در زمان انقلاب، بهمن مفید ۳۶ ساله بود. در ابتدا، آرزو داشت مجدداً در سینما فعالیت کند؛ شاید همان آرزویی که فردین، ناصر و ایرج قادری نیز داشتند. این سه بازیگر در فیلم «برزخی‌ها» نقش‌آفرینی کردند. بهمن مفید نیز در فیلم‌های «فریاد مجاهد»، «منافق» و «قدیس» حضور داشت. او مدتی در تئاتر سنگلج و سپس در لاله‌زار به عنوان بازیگر تئاترهای مردمی مشغول بود. با وجود تلاش‌های فراوان، سینمای انقلابی جایگاهی برای او و دیگر ستارگان پیش از انقلاب نداشت.

برخی بازیگران با سابقه تئاتر مانند جمشید مشایخی، محمدرضا کشاورز، عزت‌الله انتظامی، علی نصیریان و داوود رشیدی توانستند پس از انقلاب همچنان در عرصه هنر فعالیت کنند. برخی مانند ایرج قادری با توبه از گذشته خود، راهی برای ادامه فعالیت یافتند، اما سرنوشت مفید متفاوت بود. تنها گزینه برای او، مهاجرت و زندگی در غرب بود.

در نتیجه، در سال ۱۳۶۰ به آمریکا مهاجرت کرد. او می‌گوید: «گفتند من ممنوع‌التصویرم. به تئاتر رفتم و بازی کردم. یک روز یکی با کلت آمد و گفت تئاتر تعطیل است. من هم آمریکا رفتم!» در آمریکا، همراه با مرتضی عقیلی، که او نیز در سینمای ایران نقش «کمک‌مجهول» را به خوبی ایفا می‌کرد و در دوران حکومت پهلوی توانست چند نقش اصلی بازی کند، به فعالیت‌های هنری ادامه داد. او چند میان‌پرده، نمایش‌هایی مانند «ماه و پلنگ» و «شاپرک خانم»، همچنین نمایش‌های کودکانه روی صحنه برد. گاهی در ویدئو کلیپ‌هایی از داریوش و ستار ظاهر می‌شد.

خاتمی، بازگشت به وطن و موفقیت ناخواسته

سیدمحمد خاتمی پس از رسیدن به مقام ریاست‌جمهوری، هم صدای گفت‌وگوی تمدن‌ها را بلند کرد و هم ایرانیان مقیم خارج را به بازگشت به وطن فراخواند. بهمن مفید یکی از کسانی بود که این دعوت را باور کرد: «در حالی که زندگی‌ام را با میان‌پرده‌خوانی می‌گذراندم، رئیس‌جمهور اصلاحات گفت که همه ایرانیان می‌توانند تا دو هفته آینده به ایران بازگردند. من هم آمدم، اما پاسپورتم را ضبط کردند و اجازه ندادند برگردم. اما بد هم نشد، چون در کنار مادرم ماندم!» او امیدوار بود که شاید دوباره بتواند در عرصه سینما و تئاتر فعالیت کند.

اما این تلاش‌ها نتیجه نداد. در دوره اصلاحات، او نقش کوتاهی در فیلم «سرود تولد» ایفا کرد، اما فیلم بدون حضور او اکران شد. در دولت‌های بعدی نیز تلاش‌هایش بی‌ثمر ماند. مدتی به شبکه جم پیوست، اما دوباره به ایران بازگشت و این‌بار حتی با داشتن گذرنامه هم تمایلی به ترک کشور نداشت.

دوستان قدیمی‌اش نیز در تلاش برای حل مشکل او ناکام بودند. پس از درگذشت او، بهزاد فراهانی، که از شاگردان پدرش محسوب می‌شد، اظهار داشت: «سرطان بهمن مفید را نکشت، غصه او را کشت. کسانی که اجازه ندادند بهمن مفید در کاری که عشق داشت، فعالیت کند، مسئول مرگ او هستند. همان‌طور که جلوی کار ناصر ملک‌مطیعی و فردین را گرفتند.»

او از تلاش‌های بی‌نتیجه خود در این زمینه سخن گفت و با انتقاد از موافقت علی جنتی و وزارت اطلاعات دولت روحانی پرسید: «چه کار خلافی انجام داده است؟ چه صحنه ناپسندی بازی کرده که بعد از این همه سال، هنوز در یادها مانده است؟ او چه کار کرده است؟ در تمام زندگی‌اش، آیا یک‌بار دیده شده است که در کنار درباری‌ها باشد؟ حتی اگر هم دیده شده باشد، نباید تفاوتی می‌داشت؛ زیرا خیلی‌ها در آن دوران در دربار بودند و پس از انقلاب، بدون مشکل، بازگشتند یا با معذرت‌خواهی، مشکل حل شد. این فرد اصلاً از آن مشکلات نبرده است. او سال‌هاست در ایران زندگی می‌کند و باید روزی‌اش برسد. خدا روزی را داده، چرا عده‌ای جلوی راهش را گرفته‌اند؟»

سینما برایش حرام شد.

با توجه به این نکات، پایان تلخی برای بازیگری رقم خورد که بهرام بیضایی درباره‌اش به‌درستی نوشت: «بهترین بازی‌های بهمن مفید در هیچ فیلمی ثبت نشده است. بهترین عملکرد او در مجالس دوستانه و خودمانی بود که به‌طور طبیعی و بی‌تکلف انجام می‌شد، با روانی و سادگی بی‌نظیر! تکی و در بهترین شکل ممکن؛ بی‌رقیب در نقش‌های متنوع و ساخته‌خود. این بخش‌هایی که هنوز تمام نشده، بعدی‌هایش پشت سرشان می‌آمدند، با شور و شیرینی!»

حق با بیضایی بود، زیرا «وعده‌ای که سینما با آن قطعه کوتاه (قیصر) به تماشاگرانش برای آینده داد، هرگز محقق نشد و تنها وعده‌ای باقی ماند». «سینما او را نادیده گرفت و سخنان بی‌ربط خودش را بر زبان او جاری ساخت، و هنر در حال بی‌تحرکی را در قبال دستمزدی کم‌وبیش به او آموخت.»

متأسفانه، استعداد او در نقش داروغه سلطان در صحنه‌یی که نشانگر ضعف و ناکامی است، هدر رفت. آنچه بیضایی می‌گفت، شاید در نظر بهمن مفیدی که در فیلم «نفس‌بریده» نقش نوازنده نابینا و دوره‌گرد را داشت، چندان بی‌ربط نبود: «می‌گم دنیا چقدر شلوغ شده آقا نبی، همه به جون هم افتادن. سر چی و سر کجا، خدا عالمه. خیال می‌کنن که بعضیا رو تو زعفرون می‌خوابونن. نه، آخر دنیا، همه‌جا تو یه پنجه خاکه؛ چه حاکمش چه فقیرش.» این نظرات چندان اهمیتی نداشت، زیرا او شغلش را بازیگری می‌دانست، تا لحظه مرگ، و گویا به هر شکل ممکن ادامه می‌داد.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار