نفیسه روشن: خواب کربلا و تغییر مسیر زندگیام
نفیسه روشن از خواب معجزهآسای عاشورا و سفر کربلا: «یا امام حسین، من اشتباه کردم!» روایت تغییر زندگی و ایمان قوی
نفیسه روشن از خواب معجزهآسای عاشورا و سفر کربلا میگوید؛ روایت تغییر زندگی، ایمان قوی و مسیر نور و عشق امام حسین (ع).

نفیسه روشن در مصاحبه تصویری خود به بیان تجربیاتش از دردها، تردیدها و ملامتها میپردازد و در عین حال از معجزاتی سخن میگوید که مسیر زندگیاش را به سمت روشنایی تغییر دادهاند. روایت او نه تنها داستانی شخصی است، بلکه تصویری زنده از قدرت ایمان و تأثیر آن بر زندگی انسانها را نشان میدهد.
ورود به مسیر اربعین: چگونه خواب شما را به این راه کشاند؟
در ابتدا، باید بگویم که این مسیر و این تجربه برای من بسیار خاص است. یادم میآید که مسیر پیادهروی اربعین، همانطور که با ماسک و در دوران کرونا شروع شد، با خوابی که در آن دیدم، به من نشان داده شد. آن خواب چه بود و چه شد که راه اربعین برایم آشکار شد، حتی در شرایط سخت و مشکلات فراوان؟
از شما سپاسگزارم بابت این سوال. من سالهاست که این خواب و تجربهام را با رسانهها در میان میگذارم، اما هنوز هم بعضیها آن را مسخره میکنند یا باور ندارند. حتی شبکههای خارجی هم این موضوع را مطرح کردند و گفتند که این خواب ساخته و پرداخته است، در حالیکه من شاهدانی دارم که آن را تایید میکنند.
از کودکی مادربزرگی داشتم که بسیار معتقد و مذهبی بود. حالوهوای تاسوعا و عاشورا، نذری دادن و مراسم مذهبی، بخشی از زندگی ما بودند. اما در سالهای ۱۳۹۷ تا ۱۴۰۰، اتفاقاتی افتاد که باعث شد به شک و تردید بیفتم و مسیرم را در بیدینی ادامه دهم؛ در آن زمان فکر میکردم «مگر میشود اینهمه خوبی کنی و در عین حال اذیت شوی؟»
خانهمان نزدیک کهف الشهدا بود و وقتی نوحهها پخش میشد، گریه میکردم، اما در دل، آنها را مسخره میکردم که نذری میدهند و به کوه میروند. از امام حسین(ع) و حالوهوای آنها سوال میکردم و میگفتم که نذریها چه معنایی دارد.
شب عاشورا، خواب دیدم که در مراسمی شبیه همایش، کسانی که مرا اذیت کرده بودند حضور داشتند. در ورودی، مردی با لباس مشکی و سربندی نشسته بود، سرش پایین بود. من سربند او را بوسیدم و وارد شدم. به برادرانم گفتم: «مامان رفته کربلا.»
وقتی بیدار شدم، اولین کسی که تماس گرفتم، مادرم بود. پرسیدم: «از کرونا به بعد نذری ندادیم؟» و او پاسخ داد: «امسال شله زرد میپزم.»
این خواب را با چند نفر از دوستانم در میان گذاشتم و هرکدام تفسیر متفاوتی داشتند. من هم سردرگم بودم که چرا چنین خوابی دیدم، تا اینکه چند روز بعد، از معاونت سیما تماس گرفتند و به دلیل فعالیتهای هنریام در سریالهای مناسبتی، دعوت شدم به کربلا.
در این مسیر معنوی، خانم شهرزاد کمالزاده (بازیگر) نیز همراه من بود. چطور این اتفاق افتاد؟ به دوستان در معاونت سیما گفتم کاش مادرم را به جای من بنویسید، چون در خواب دیدم که او رفته کربلا. اما آنها محبت کردند و همه کارهای مربوط به سفر مادر را انجام دادیم؛ واکسن کرونا، پاسپورت و دیگر موارد. تقریباً یک هفته قبل از سفر، تماس گرفتند و گفتند که فرصت دارید شما هم بیایید. من هم پذیرفتم.
در آن سفر، با هنرمندانی مانند خانم المیرا شریفیمقدم و دیگر همکاران ملاقات داشتم. من و خانم شهرزاد کمالزاده در یک قاب عکس شدیم و تجربهمان را به اشتراک گذاشتیم. یادم است که یکی از موکبها هندوانه تعارف کرد و ما گرفتیم، در حالیکه داشتیم راه میرفتیم. ناگهان، دوربینهای رسانهها ما را فیلمبرداری کردند و این لحظه برایم بسیار معنوی و خاص بود.
به نظر میرسد این سفر و تجربیات روحانی، دیدگاه شما را درباره موضوعات مختلف تغییر داده است.
وقتی به بین الحرمین رسیدم، اولین چیزی که به زبان آوردم این بود: «یا امام حسین، من اشتباه کردم!» زیرا قبلتر از بالکن خانهام، در دل، بسیاری را مسخره میکردم. دلنگران و پر از شک و تردید بودم؛ نذر و دعاهای زیادی کردم اما پاسخی دریافت نکردم. اما در آن لحظه، فهمیدم که اشتباه میکردم.
در حالی که رسانهها و صفحات مختلف مرا مورد تمسخر قرار میدادند، تنها پاسخم لبخندی بود؛ لبخندی که نشان دهندهی تمسخر افکار آنها بود، چون خودم این مسیر را طی کرده بودم و به آن باور داشتم.