فرزین محدث: زندگی در نقشها، سفر بینظیر بازیگری
فرزین محدث: زندگی را در نقشها میزیستم، تجربهای بینظیر از تئاتر تا سینما
گفتوگو با فرزین محدث، بازیگری که زندگی را در نقشها میزیست، از تئاتر تا سینما، سفر در جهان بینظیر تجربههای او.

کیارش وفائی بازیگری فراتر از تبدیل شدن صرف به یک شخصیت است؛ بلکه نوعی «همزیستی همزمان» با آن شخصیت است. در لحظهای فشرده، بازیگر باید هم ببیند، هم احساس کند و هم اجرا کند، بدون فرصت تکرار و اصلاح. در هر مدیومی که فعالیت کند، تئاتر، سینما یا تلویزیون، اگر بازیگر با تمام وجود در نقش ظاهر نشود، مخاطب او را پس میزند. بازیگری یکی از صادقترین و در عین حال بیرحمترین حرفههاست؛ چرا که مخاطب هر لحظه میفهمد چه کسی واقعاً زندگی میکند و چه کسی فقط نقش بازی میکند.
فرزین محدث، بازیگری است که تلاش میکند با بدن، صدا و نفسهایش زندگی کند. او از آن دسته بازیگرانی است که سعی دارد در چارچوب قواعد مرسوم نماند، بلکه جهان شخصی خود را ساخته و به هر نقش رنگ و فرم خاص خود را ببخشد. از صحنه تئاتر تا قاب دوربین، از بداهههای نفسگیر تا لحظههای تصویری مینیمال، او مسیری را طی کرده است که تجربیات ارزشمندی برایش رقم زده است.
در این گفتوگو، او از نگاهش به بازیگری به عنوان یک جهان، از تجربه همکاری با کارگردانان مطرح، تفاوتهای تئاتر و سینما و نقش متفاوتش در سریال «کنکل» میگوید؛ نقشی که بار دیگر او را در فضای تازهای قرار داد. این گفتگو نه تنها مرور تجربههای یک بازیگر است، بلکه سفری در ذهن کسی است که بازیگری برایش چیزی فراتر از اجراست؛ بلکه راهی برای زندگی کردن است.
بازیگری برایت چه معنایی دارد و چرا هنوز ادامه میدهی؟
تا هجدهسالگی، علاقهای به بازیگری نداشتم. در دوران دبیرستان، علایقم بیشتر به رشتههایی مانند جامعهشناسی، علوم سیاسی، روزنامهنگاری و معلمی معطوف بود. تا اینکه در دانشگاه امیرکبیر پذیرفته شدم. اما همزمان دوست داشتم همه شغلها را تجربه کنم، به همین دلیل وارد دنیای بازیگری شدم. هدفم این بود که در قالب نقشها، مشاغل مختلف را درک کنم.
از هجدهسالگی تا چهلوششسالگی، مسیری بیستوهشتساله طی کردم که تغییرات زیادی در نگرشم نسبت به بازیگری ایجاد کرد. دیگر آن را فقط تجربه نقشهای متفاوت نمیدانم، بلکه زیستن در آنها را تجربه میکنم.
انسان در حالت عادی نمیتواند تمام شغلها را تجربه کند، اما روی صحنه این فرصت را دارد و حتی برای آن تشویق میشود. هر نقشی که بازی کردهام، برایم مانند یک زندگی است که در صندوقچه خاطراتم نگه میدارم. به دانشجویانم توصیه میکنم تجربه زندگیهای مختلف را به درستی انجام دهند تا درک درستی از جهان نقشها پیدا کنند؛ تنها در این صورت است که میتوان نقش را زندگی کرد.
تو بازیگری را فقط به عنوان بازیگری نمینگری، بلکه آن را جهانی از تجربههای زندگی میدانی. منظورت چیست؟
بازیگری یک علم است. باید نقش یک انسان دیگر را بازی کنید، پس باید شناخت کامل آن شخصیت را کسب کنید. این شامل روانشناسی، جامعهشناسی، آناتومی، ادبیات و شرایط زیستی او میشود. علاوه بر این، من به عنوان یک ایرانی، ویژگیهای خاص خودم را دارم؛ اگر نقشهایی از شخصیتهای کشورهای دیگر بازی کنم، باید تفاوتهای جسمانی و فرهنگی آنها را در نظر بگیرم.
درک عمیق از ویژگیهای کاراکتر، باورپذیری نقش را تقویت میکند. برعکس، برخی بازیگران ما در سریالها، وقتی دچار بیماریهایی مانند سکته یا کلیهدرد میشوند، تصویر درد را چنان سادهانگارانه و سطحی میسازند که مخاطب را به سخره میگیرد و میپرسد آیا این بازیگر حتی میداند قلب در کدام قسمت بدن است؟ بنابراین، بازیگر باید جامعالشرایط باشد و اطلاعاتی در حوزههای مختلف داشته باشد تا در نقشهای متنوع، بازی درستی ارائه دهد.
همکاری با کارگردانهای مطرح چه تأثیری بر جهانبینی و شیوه بازیگریات داشته است؟
هر فردی که با آنها معاشرت میکنی، باعث رشد و آگاهیات میشود. اگر این معاشرت با افراد صاحبنظر و دانشمند باشد، حتماً وادارت میکند تحقیق کنی، تمرین کنی و بیاموزی. این روند سطح شعور و آگاهی تو را بالا میبرد. در طول سالها، حدود شصت نقش در مدیومهای مختلف بازی کردهام.
البته همه این آثار برای رشد و آگاهی من نبودهاند، اما برخی آنها مرا به درک بهتر از خودم، مسیر کاریام، اشتباهات، شکستها و پیروزیهایم رساندهاند. این ویژگی بازیگری است؛ بر خلاف مشاغلی مانند مهندسی یا پزشکی، که شکست در آنها ممکن است جان انسان را به خطر بیندازد، در بازیگری فرصتهای فراوانی برای تجربه و آزمون و خطا وجود دارد. شکستهای مکرر، محرکی برای خلاقیت و نوآوری هستند.
در کارنامهام همکاری با بزرگان تئاتر مانند نادر برهانیمرند، میکائیل شهرستانی، علی شمس و دیگران، و در سینما با کارگردانان مطرحی چون محمد احمدی، کمال تبریزی و حمید امجد، نقشهای متنوعی را تجربه کردهام که هر کدام در توسعه دیدگاه و شیوهام تأثیرگذار بودهاند.
تئاتر و سینما چه تفاوتهایی دارند؟
تئاتر خانه من است. این روزها به خاطر تمرین در یک نمایش، فرصت حضور در پروژه سینمایی را از دست دادهام. نمیدانم این درست است یا نه، اما به تمرینهای نمایشی که نقش دارم، متعهد هستم. نمیخواهم ادعا کنم تئاتر برایم مهمتر است، اما حضور روی صحنه برایم بسیار ارزشمند است. هنوز استرس اجرای زنده دارم و در انتخاب آثار، سختگیرم؛ در سال بیش از بیست پیشنهاد نمایش دارم و از میان آنها تنها یکی یا دو اثر را برمیگزینم.
تمرکزت بیشتر بر بدن و زبان فیزیکی است. آیا این صرفاً نیاز بازیگری است یا چیز دیگری هم در اهمیت آن نقش دارد؟
در بازیگری، بدن و زبان فیزیکی تنها بخشهای مهم نیستند؛ بلکه ذهن و روان هم نقش اساسی دارند. در دوره آموزش، اساتیدی مانند میکائیل شهرستانی و امین تارخ بر اهمیت این سه عنصر تأکید داشتند. در طول سالهای فعالیت، تلاش کردم این سه حوزه را همزمان پرورش دهم تا به عنوان یک بازیگر کامل شناخته شوم.
اکنون در چهلوششسالگی، بدن برایم اهمیت بیشتری پیدا کرده است، چرا که رقبای من، بازیگران نسلهای هفتاد و نود هستند که بدنهای آمادهتری دارند. باید طوری تمرین کنم که در آینده هم انرژی و توان لازم برای ایفای نقشهای متنوع را داشته باشم، چرا که بازیگر باید علاوه بر آمادگی بدنی، در بیان، خلاقیت و دانش نیز قوی باشد.
بین سینما و تئاتر، کدام یک هویت بازیگریات را بهتر نشان میدهد؟
در تئاتر، فرصت خلق و خلاقیت در بازیگری بیشتر است، اما در مدیوم تصویر، این فرصتها کمتر است. کمتر پیش میآید که گروه تصویری بتواند تواناییهای من را بشناسد و اجازه دهد آنها را بروز دهم.
در مقابل، بازی در تئاتر به من اجازه میدهد انرژی و خلاقیت فیزیکیام را آزادانه نشان دهم، در حالی که در سینما، تکنیک و ابزارهای فنی مانند کنترل صدا و ایستادن زیر نور اهمیت پیدا میکنند. با این حال، عواطف و احساسات بدن، در هر دو حوزه، قابل طبقهبندی و انتقال است.
آیا تجربه نقشهای متفاوت و چالشبرانگیز به انتخاب مدیوم مربوط است یا کارگردانهایی که با آنها کار میکنی؟
در حقیقت، من همواره تلاش میکنم نقشهایی را برگزینم که تجربهای نو و متفاوت برایم رقم بزنند. در تئاتر، این فرصت بیشتر است و گاهی به موفقیت و گاهی به شکست میانجامد. در آینده، امیدوارم این تنوع در سینما هم ممکن شود. برای این، خودم را از نظر جسمی، ذهنی و روانی آماده نگه میدارم.
بداههپردازی در تئاتر چه معنایی دارد و چقدر از آن استفاده میکنی؟
بداههپردازی در بازیگری به معنای هرجومرج نیست. در بعضی نمایشها، مانند آئینهای سنتی، شخصیتها از رفتارهای مخاطب بهره میبرند، یا در تئاتر آزاد، نقش مهمی دارد و نمایش را هدایت میکند. اما در تجربههای من، بداههپردازی به این شکل نبوده است که هر وقت خواستم، در صحنه هر کاری انجام دهم.
در واقع، بداههپردازی یعنی لحظهای در نمایش که از پیش تعیین نشده است و بازیگر باید آن را در خدمت نقش و اثر قرار دهد. این نوع بداههپردازی در طول تمرین اتفاق میافتد، زمانی که کارگردان میزانسنی را تثبیت میکند و بازیگر حق تغییر آن را ندارد.
نقشهایی که دوست داشتی بازی کنی ولی هنوز فرصت آنها فراهم نشده است، چه هستند؟
نقشهایی مانند «ریچارد سوم»، «یاگو»، «ادموند»، «هملت»، «هیتلر» و «مکبث» در آرزوهای من جای دارند.
تجربه نقش «خسرو» در سریال «کنکل»؟
این تجربه برایم عجیب و متفاوت بود. کارگردانی رامتین لوافی، فردی باهوش و آگاه، شخصیت «خسرو» را مجموعهای از تضادها ساخت؛ مردی باهوش اما کمعقل، عاشق و متوهم، دچار نیازهای عاطفی و جسمانی، و در لحظهها، درگیریهای عاطفی و حسی دارد.
مخاطبان امروز چه انتظاری از تئاتر و سینما دارند؟
توقع از مخاطب نباید باشد، بلکه باید کار تولیدکنندگان و هنرمندان پاسخگو باشند. آنها باید اثری فاخر و تفکربرانگیز خلق کنند، نه صرفاً پر کردن سالنها. مخاطب هوشمند است و اگر اثری بیکیفیت را حمایت میکند، نشاندهنده اشتباه ما در تولید است. باید تمرکز بر ساخت آثار هنری باشد که باعث اندیشه و تأمل شود، نه فقط پُر بودن سالنها.