کد خبر: 21186

۱۰ انیمیشن پیکسار که هر بار دیدن‌شان لذت‌بخش است

10 انیمیشن پیکسار که هر بار دیدن‌شان لذت‌بخش است؛ بهترین آثار استودیو با داستان‌های بی‌نظیر و احساسات عمیق

برترین انیمیشن‌های پیکسار با داستان‌های عمیق، احساسات ناب و خلاقیت بی‌نظیر؛ لذت بی‌پایان در هر دیدن.

10 انیمیشن پیکسار که هر بار دیدن‌شان لذت‌بخش است؛ بهترین آثار استودیو با داستان‌های بی‌نظیر و احساسات عمیق

پیکسار یکی از نام‌های برجسته در صنعت انیمیشن است. این استودیو در سال ۱۹۹۵ با عرضه فیلم «داستان اسباب‌بازی» (Toy Story)، که اولین فیلم کاملاً ساخته شده با فناوری CGI در تاریخ محسوب می‌شود، مرزهای جدیدی را در این حوزه گشود. موفقیت این اثر سبب شد تا تا اوایل دهه ۲۰۰۰، انیمیشن‌های CGI جایگزین انیمیشن‌های دوبعدی شوند. در ادامه، پیکسار چندین اثر کلاسیک و محبوب تولید کرد، اما در سال‌های اخیر با چالش‌هایی در حوزه خلاقیت روبه‌رو شده و بیشتر به ساخت دنباله‌ها یا آثار ضعیف‌تر مانند «Elio» تمرکز کرده است.

بهترین فیلم‌های پیکسار به خاطر توانایی‌شان در ترکیب شوخ‌طبعی و انیمیشن‌های دیدنی با شخصیت‌هایی قابل‌درک و روایت‌های احساسی که توانایی برانگیختن احساسات تماشاگران در هر سنی را دارند، تحسین می‌شوند. این ویژگی‌ها سبب شده است تا این فیلم‌ها همواره جذاب باقی بمانند و نسل‌های جدید نیز بتوانند از دیدن این آثار کلاسیک لذت ببرند.

در فیلم "در جستجوی نمو" (Finding Nemo) محصول سال ۲۰۰۳

اگرچه مارلین تمام تلاش خود را به کار می‌گیرد تا از پسرش نمو محافظت کند، سبک تربیتی بسیار مراقبتی او باعث می‌شود نمو از کنترل مادر فرار کند و در آب‌های آزاد شنا کند. در آنجا، او توسط یک غواص اسیر می‌شود. مارلین خیلی زود با ماهی بامزه و فراموشکار به نام دوری آشنا می‌شود که به‌طور تصادفی می‌تواند زبان انگلیسی را بخواند. او تصمیم می‌گیرد با دوری همراه شود تا قایق غواص را پیدا کرده و نمو را نجات دهد. در همین حال، نمو در یک آکواریوم کنار چند ماهی دیگر قرار می‌گیرد و با کمک آن‌ها تلاش می‌کند قبل از اینکه به عنوان حیوان خانگی به خواهرزاده غواص سپرده شود، راهی برای فرار پیدا کند.

فیلم «در جستجوی نمو» یکی از بهترین نمونه‌های ماندگار در آثار پیکسار است، زیرا داستان آن بیش از آنکه برای کودکان باشد، برای والدین نیز معنا دارد. سفر مارلین او را متوجه می‌کند که نمی‌تواند همیشه از پسرش محافظت کند و این مشکل نیست، چون نمو یاد می‌گیرد خودش بر مشکلات غلبه کند. جدا از پیام‌های عمیق داستان، فیلم پر از جزئیات شگفت‌انگیز است. دنیای زیرآب پرجنب‌وجوش، رنگارنگ، گاه تاریک و مرموز و در عین حال وسیع است و شکوه اقیانوس را به زیبایی نشان می‌دهد. در کنار این، شخصیت‌ها متنوع و به‌یادماندنی هستند، به‌ویژه دوری که با روحیه شاد و اجرای پرانرژی الن دی‌جنرس، محبوبیت خاصی پیدا کرده است.

روح (Soul) - سال ۲۰۲۰

قبل از آنکه جو گاردنر بتواند رویای حرفه‌ای نواختن جَز را تحقق بخشد، در یک چاله عمیق سقوط می‌کند و درگذشت. به جای آنکه وارد دنیای پس از مرگ شود، وارد «جهان قبل» می‌شود، جایی که روح‌های تازه شکل می‌گیرند و او را به اشتباه یک مربی می‌پندارند. در این جهان، روحی سرسخت و چالش‌برانگیز به نام ۲۲ به او محول می‌شود که قصد دارد از متولد شدن فرار کند. ۲۲ به جو قول می‌دهد اگر بتواند کمک کند تا «جرقه» زندگی‌اش را بیابد، نشان ورود به زمین را به او بدهد.

فیلم «روح» یکی از آثار نمادین پیکسار است که به موضوعات انتزاعی مانند تفاوت میان شور و اشتیاق، هدف، معنای زندگی و مرگ، و نقش تجربیات کوچک در شکل‌گیری هویت می‌پردازد. این اثر ما را یادآوری می‌کند که گاهی باید از جاه‌طلبی‌های بزرگ فاصله بگیریم و بر چیزهایی تمرکز کنیم که هر روز زندگی را ارزشمند می‌سازند: خانواده، دوستان و حتی لذت ساده قدم زدن در روز آفتابی. شخصیت‌ها هر یک به خوبی این مفاهیم را توسعه می‌دهند؛ از جو که هدفی غیرواقعی برای خود ساخته است، تا ۲۲ که دیدگاه منفی‌اش نسبت به انسانیت مانع از دیدن زیبایی‌های کوچک زندگی می‌شود. در کنار آن‌ها، شخصیت‌هایی مانند مونویند نیز حضور دارند که با نگرش «هرچه پیش آید خوش آید» به تعادلی در زندگی رسیده‌اند.

راتاتویی (Ratatouille) - ساخته سال ۲۰۰۷

رِمی، یک موش جوان و مشتاق یادگیری آشپزی است که به دلیل علاقه‌اش، از بقیه اعضای کلنی‌اش طرد شده است. در طی یک حادثه، او از جمع جدا می‌شود و به پاریس می‌رسد، جایی که با رستوران سرآشپز مشهور و فقید آگوست گوستو مواجه می‌شود. رِمی با همکاری آلفردو لینگویینی، یک آشپز تازه‌کار در آشپزخانه، تلاش می‌کند تا اعتبار رستوران را با غذاهای خود بازیابی کند.

فیلم راتاتویی اثری دلنشین است که موضوعات متنوعی را مورد بررسی قرار می‌دهد؛ از موضوعات ساده‌تری مانند پیروی از رویاها و ایمان به خود گرفته تا مسائلی پیچیده‌تر نظیر تعصبات اجتماعی و تقابل میان آرمان‌گرایی و بدبینی نسبت به استعدادهای نوظهور. بخش عمده‌ای از فیلم به تعامل شخصیت‌ها و دیدگاه‌های آن‌ها اختصاص یافته است، از جمله آنتون ایگو، منتقد سخت‌گیر که نظراتش از عشق واقعی به غذا سرچشمه می‌گیرد، و تصویر ذهنی گوستو که در ضمیر ناخودآگاه رِمی ظاهر می‌شود و او را ترغیب می‌کند تا به خواسته‌هایش عمل کند. پایان فیلم یکی از بهترین نتایج ممکن است، با ریتمی مناسب، شوخ‌طبعی بالا و سخنرانی تأثیرگذاری که محدود به آشپزی نیست و در جنبه‌های مختلف زندگی نیز کاربرد دارد.

شگفت‌انگیزان (The Incredibles) - سال ۲۰۰۴

عصر طلایی ابرقهرمان‌ها زمانی پایان می‌یابد که مردم علیه آن‌ها برمی‌خیزند و مجبورشان می‌کنند قدرت‌هایشان را مخفی کنند و همانند شهروندان عادی زندگی کنند. این وضعیت برای رابرت پار دشوار است. هرچند او با هلن، معروف به الاستی‌گرل، خانواده‌ای تشکیل داده است، اما همچنان دلتنگ روزهای باشکوه «آقای شگفت‌انگیز» بودن است. تا زمانی که زنی مرموز به نام میراژ با او تماس می‌گیرد و او را برای مهار یک ربات آزمایشی به خدمت می‌گیرد.

فیلم «شگفت‌انگیزان» یکی از بهترین آثار ابرقهرمانی تاریخ است، زیرا به‌خوبی توانسته کلیشه‌های رایج ژانر را با نمایش قوی روابط خانوادگی ترکیب کند. دیالوگ‌های تاثیرگذار و بازی‌های هوشمندانه، هر یک از اعضای خانواده پار را به شخصیتی واقعی تبدیل می‌کند؛ از لحظه‌هایی که هلن درباره خطرات سفرشان با بچه‌ها صحبت می‌کند تا زمانی که او و باب در وسط بزرگراه بر سر مسائل کوچک جر و بحث می‌کنند. این روابط خانوادگی در صحنه‌های اکشن بخش سوم به اوج می‌رسد، جایی که اعضای خانواده با هم متحد می‌شوند. علاوه بر این، فیلم پر از شوخی‌های بامزه درباره چالش‌های توازن کار و زندگی ابرقهرمان‌ها است و شخصیت‌هایی فراموش‌نشدنی مانند لوشس، بهترین دوست باب (با بازی Samuel L. Jackson)، و ادنا مود، طراح لباس‌های او، دارد.

وال-ای (WALL-E) - ساخته شده در سال ۲۰۰۸

در زمانی که زمین به شدت آلوده شده و دیگر توانایی حمایت از حیات انسانی را ندارد، انسان‌ها به سفینه‌ای عظیم پناه می‌برند و گروهی از ربات‌ها را برای پاک‌سازی زمین باقی می‌گذارند. پس از گذشت صدها سال، تنها یک ربات به نام وال-ای باقی مانده است که همچنان فعال است. او با مشاهده فیلم‌ها، بخش‌هایی از فرهنگ انسانی را درک می‌کند و شخصیت مستقلی برای خود شکل می‌دهد. روزی او با کاوشگری به نام ایو ملاقات می‌کند و بین آن‌ها رابطه‌ای شکل می‌گیرد. وقتی وال-ای گیاهی را که پیدا کرده به ایو نشان می‌دهد، او را دنبال می‌کند و به سفینه انسان‌ها می‌پیوندد؛ زیرا این گیاه ممکن است کلید بازگشت آن‌ها به خانه باشد.

وال-ای نمونه‌ای برجسته از انیمیشن شخصیت‌محور پیکسار است. ربات‌ها چهره‌های واقعی ندارند و دیالوگ‌هایشان محدود است، اما تماشاگر به‌خوبی احساسات آن‌ها را درک می‌کند، زیرا حالت‌های چشمان و زبان بدنشان با دقتی بی‌نظیر طراحی شده است، همانند فیلم‌های صامت. داستان فیلم بسیار قوی است و پیام‌های آن امروزه حتی تاثیرگذارتر از زمان انتشار است. مهم‌ترین پیام‌های فیلم شامل هشدار درباره نابودی محیط‌زیست و خطرات وابستگی بیش‌ازحد به فناوری و بی‌تفاوتی در زندگی است.

داستان اسباب‌بازی (Toy Story) - سال ۱۹۹۵

پایان احساسی و خاطره‌انگیزی بر داستان اسباب‌بازی‌ها رقم می‌خورد، جایی که وفاداری و آزادی در کنار هم قرار می‌گیرند.

خانواده دیویس در آستانه جابجایی قرار دارند و اندی (جان موریس) در حال برگزاری جشن تولد با دوستانش است، جشنی که در آن عروسک فضانوردی به نام باز لایت‌یر (تیم آلین) هدیه می‌گیرد. زمانی که اندی در خانه نیست، اسباب‌بازی‌هایش زنده می‌شوند، اما باز بر این باور است که او یک فضانورد واقعی است. او خیلی زود توجه دیگر اسباب‌بازی‌ها را جلب می‌کند و این باعث حسادت وودی (تام هنکس)، عروسک کابوی و اسباب‌بازی محبوب اندی، می‌شود. این رقابت سرانجام منجر به جدا شدن وودی و باز از اندی می‌شود و آن‌ها باید برای بازگشت به خانه قبل از اسباب‌کشی، با هم همکاری کنند.

داستان اسباب‌بازی‌ها از مراحل سخت و پرمشکل تولید عبور کرد، تا جایی که تقریباً به خاطر شخصیت ناخوشایند وودی پروژه متوقف شد. اما در نهایت، این اثر به بزرگ‌ترین فرنچایز پیکسار تبدیل شد، موفقیتی که مدیون شخصیت‌های قدرتمند آن است. هر شخصیت، از وفاداری و غرور وودی گرفته تا شجاعت بی‌پروای باز، شخصیت‌های فرعی مانند طعنه‌های آقای سیب‌زمینی و اضطراب رکس، نقش مهمی در این روایت دارند. این مسیرها در کنار هم، داستانی ماندگار درباره هدف، تغییر و سازگاری با تحولات ارائه می‌دهند، چه ورود فرد جدید به زندگی باشد و چه بازتعریف هویت خود.

داخل و خارج (Inside Out) – ۲۰۱۵

این داستان سفری خلاقانه به دنیای درون یک کودک است که نشان می‌دهد چگونه احساسات مختلف در کنار هم نقش حیاتی در رشد و بلوغ ما دارند.

در ذهن رایلی اندرسن، پنج احساس اصلی او – شادی، غم، خشم، انزجار و ترس – او را در زندگی روزمره هدایت می‌کنند، اگرچه شادی تلاش می‌کند تا نقش غم را کم رنگ کند. زمانی که خانواده‌اش از مینه‌سوتا به سان‌فرانسیسکو نقل مکان می‌کنند، رایلی در سازگاری با محیط جدید دچار مشکل می‌شود و در روز اول مدرسه گریه می‌کند. این رویداد خاطره‌ای غم‌انگیز و مهم برای او رقم می‌زند، اما شادی سعی می‌کند آن را ناپدید کند، که در نتیجه غم و دیگر خاطرات مهم رایلی از اتاق کنترل بیرون رانده می‌شوند. حالا آن‌ها باید قبل از اینکه رایلی وارد دوره افسردگی شود، راه حلی برای بازگشت پیدا کنند.

درون‌بیرون وظیفه دشواری داشت که مفاهیم انتزاعی مانند احساسات و افکار را به تصویر بکشد، اما با بهره‌گیری از تصاویر خلاقانه و شخصیت‌های دوست‌داشتنی، موفق شد. داستان او شاید یکی از پیچیده‌ترین و پخته‌ترین داستان‌های پیکسار باشد، به‌ویژه در پرداختن به اهمیت غم. جامعه معمولاً غم را احساس منفی می‌داند، اما این فیلم نشان می‌دهد که غم برای پرورش همدلی و عبور از سختی‌ها ضروری است. همچنین، فیلم بر این نکته تأکید می‌کند که زندگی همواره در حال تغییر است؛ گاهی خوب و گاهی بد، و تنها کاری که می‌توان انجام داد، سازگاری با این تغییرات است.

فیلم داستان اسباب‌بازی ۲ (Toy Story 2) در سال ۱۹۹۹ منتشر شد.

ماجراجویی هیجان‌انگیزی برای نجات یک دوست قدیمی، همراه با درک عمیق‌تر درباره هویت و احساس تعلق خاطر

وقتی اندی قبل از سفر به کمپ کابوی‌ها، به طور تصادفی دست وودی را پاره می‌کند، او را در خانه رها می‌گذارد و وودی نگران است که ممکن است دور انداخته شود. در یک حراج حیاطی، وودی با نجات یک عروسک پنگوئن به نام ویزی، به ماجراجویی جدیدی وارد می‌شود، اما در این حین توسط یک کلکسیونر اسباب‌بازی به نام ال مک‌ویگین ربوده می‌شود. مشخص می‌شود که وودی یک عروسک کلکسیونی است که بر اساس یک برنامه تلویزیونی محبوب ساخته شده، و در این مسیر با شخصیت‌های دیگری مانند جسی، بولزآی و معدنچی بدبو آشنا می‌شود. حالا که ال مجموعه کامل را در اختیار دارد، قصد دارد آن‌ها را به موزه‌ای در توکیو بفروشد، در حالی که باز و دیگر اسباب‌بازی‌های اندی، به همراه عملیات نجات، نقش آفرینی می‌کنند.

فیلم اسباب‌بازی ۲ نه تنها از یک پروژه پرچالش و نزدیک بود نابود شود، بلکه به یکی از نادر دنباله‌هایی تبدیل شده است که حتی از نسخه اصلی بهتر ظاهر می‌شود. شوخی‌های فیلم متنوع و خنده‌دار هستند؛ از طنزهای فیزیکی گرفته تا ایده‌های خلاقانه مانند جایگزین کردن باز اصلی با یک باز لایت‌یر دیگر، که مسیر شخصیت‌ها را تکرار می‌کند. اما بزرگ‌ترین نقطه قوت فیلم، پیام آن درباره گذر زمان و تغییرات است که همراه با احساسات دردناک و فقدان است. با این حال، بهتر است لحظه‌های شادی را حتی با آگاهی از پایان آن‌ها تجربه کنیم، زیرا زندگی بدون شادی و لذت بردن، منزوی کردن خود است و فرصت‌های ارزشمند را از دست می‌دهد.

داستان اسباب‌بازی ۳ (Toy Story 3) – سال ۲۰۱۰

وقتی اندی قصد دارد به دانشگاه برود، تصمیم می‌گیرد وودی را با خود ببرد و باقی اسباب‌بازی‌ها را در انباری قرار دهد. اما مادرش اشتباها کیسه آن‌ها را با زباله اشتباه می‌گیرد و کنار خیابان می‌گذارد. اسباب‌بازی‌ها که احساس خیانت می‌کنند، به سمت جعبه‌ای می‌روند که قرار است به مهدکودک سان‌ساید اهدا شود و وودی هم برای توضیح وضعیت دنبالشان می‌رود. اما مهدکودک در واقع مانند زندانی است که توسط خرس مستبدی به نام لاتسو اداره می‌شود، و اسباب‌بازی‌های تازه‌وارد را مجبور می‌کند با کوچک‌ترین بچه‌ها بازی کنند.

سری فیلم‌های اسباب‌بازی، به‌ویژه قسمت سوم، تا امروز آخرین فیلم انیمیشنی است که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم شده است. موفقیت این فیلم به دلیل توانایی‌اش در بازتاب مضامین تغییر و بلوغ در قالب فرنچایز است، این بار با نشان دادن اینکه ترک کردن چیزها اشکالی ندارد. سخت است که چیزی را رها کنیم یا ما را ترک کنند، اما چسبیدن به گذشته یعنی توقف در زمان، و وقتی درهای بسته می‌شوند، درهای دیگری باز می‌شود که ما را قادر می‌سازد بهترین نسخه خودمان باشیم. این فیلم شاید احساسی‌ترین لحظه در فرنچایز باشد؛ زمانی که اسباب‌بازی‌ها با هم به سمت کوره زباله‌سوز حرکت می‌کنند. اگر این فرنچایز همین‌جا پایان می‌یافت، همه راضی بودند، اما متأسفانه قسمت چهارم ساخته شد و داستان اسباب‌بازی ۵ هم در راه است.

بالا (Up) – سال ۲۰۰۹

کارل فردریکسن مردی مسن و بیوه است که به زودی مجبور می‌شود خانه‌اش را ترک کند، زیرا به طور تصادفی به یک کارگر ساختمانی آسیب می‌رساند. او تصمیم می‌گیرد رویای دیرینه‌ای را که با همسر فقیدش، الی، در میان گذاشته بود، عملی کند و با استفاده از صدها بادکنک، خانه‌اش را به سمت آبشار بهشت در آمریکای جنوبی پرواز دهد. در این سفر، پسری پیشاهنگ به نام راسل نیز همراه او می‌شود و به زودی با پرنده‌ای مرموز روبه‌رو می‌شوند که راسل نام کوین را برایش می‌گذارد، و همچنین سگی به نام داگ که با کمک گردنبند خاصی قادر به صحبت کردن است. صاحب داگ کسی نیست جز چارلز مانتز، قهرمان دوران کودکی کارل، که دهه‌ها درگیر وسواس پیگیری کوین بوده و حالا تا مرز جنون پیش رفته است.

این فیلم دومین اثر انیمیشنی پیکسار بود که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم شد و بسیاری آن را یکی از بهترین آثار این استودیو می‌دانند. بخشی از این موفقیت به خاطر افتتاحیه مشهور فیلم است؛ جایی که در تنها پنج دقیقه، زندگی مشترک کارل و الی بدون نیاز به دیالوگ روایت می‌شود، اما به

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار