کد خبر: 20693

فریماه فرجامی، اسطوره بی‌نظیر سینمای ایران و مقایسه با بزرگان

بیوگرافی و داستان زندگی فریماه فرجامی، ستاره بی‌نظیر سینمای ایران و مقایسه‌اش با اسطوره‌هایی چون سوفیا لورن و اینگرید برگمن

بیوگرافی فریماه فرجامی، ستاره بی‌نظیر سینمای ایران، مقایسه‌اش با اسطوره‌هایی چون سوفیا لورن و اینگرید برگمن، زندگی پر از هنر، هوش و وقار، و میراث ماندگار در تاریخ سینما.

بیوگرافی و داستان زندگی فریماه فرجامی، ستاره بی‌نظیر سینمای ایران و مقایسه‌اش با اسطوره‌هایی چون سوفیا لورن و اینگرید برگمن

زنده‌یاد امین تارخ درباره او گفته بود که هرگز از زیبایی‌اش سوءاستفاده نکرد، بلکه با هوش و وقار بازی کرد و همین امر موجب ماندگاری‌اش شد. او بازیگری بود که می‌شد او را در کنار سوفیا لورن و اینگرید برگمن قرار داد.

فریماه فرجامی در طول سال‌های فعالیتش در سینما با صفات خاصی شناخته می‌شد، از جمله اینکه اولین ستاره سینمای ایران پس از انقلاب بود؛ اما یکی از متفاوت‌ترین نظرات درباره او، نظر زنده‌یاد امین تارخ است. او فریماه فرجامی را با سوفیا لورن و اینگرید برگمن مقایسه می‌کرد و تأکید داشت که سینما قدر این بازیگر را ندانسته است و ای کاش او زبان به اعتراض باز می‌کرد.

سال‌ها بود که فریماه فرجامی در عرصه سینما حضور نداشت و نه در فیلمی بازی می‌کرد و نه در محافل هنری و سینمایی شرکت می‌نمود.

یکی از آخرین برنامه‌هایی که برای این بازیگر در نظر گرفته شده بود، بزرگداشتی در خانه سینما در سال ۱۳۹۸ بود و چهار سال پیش از آن نیز مراسم تقدیری در تئاتر شهر برگزار شده بود.

امین تارخ: فریماه فرجامی پتانسیل آن را داشت که ملکه سینمای ایران شود

در آن شب، زمانی که برنامه «فصل شکار بادباک‌ها» به همت گروه اجرایی و به کارگردانی جلال تهرانی برگزار شد، زنده‌یاد امین تارخ در پاسداشت مقام هنری فریما فرجامی، به یادآوری روزهایی پرداخت که او را به طور کامل نمی‌شناخت.

او اظهار داشت: «در زمان تحصیل و کارآموزی در دانشگاه فارابی، از دوستانم شنیدم که بانویی زیبا و آینده‌دار وارد دانشگاه شده است که می‌تواند در عرصه سینما حرف‌هایی برای گفتن داشته باشد. تا مدتی فرصت دیدار با او نصیبم نشد، اما سرانجام این دیدار محقق شد و با بانو فریماه فرجامی آشنا شدم. از همان دیدار اول، او را بازیگر خوش‌چهره و با فیزیکی بسیار مناسب در سینما دیدم که نوید بخش ظهور یک بازیگر بزرگ بود.»

فریما فرجامی آن چیزی بود که در دنیای بازیگری از خود به جای گذاشت، همان چیزی که در فیلم‌های «سرب» و «مادر» مشاهده کردیم. به نظر من، باید این بازیگر را با اسطوره‌هایی چون اینگرید برگمن و سوفیا لورن مقایسه کرد، زیرا علاوه بر زیبایی، دارای ویژگی‌های هنری بسیار ارزشمندی است که می‌توان آن‌ها را در کنار این بزرگان قرار داد. فریماه فرجامی هنرمندی بود که هرگز در دوران فعالیت حرفه‌ای خود از ظاهر خود بهره‌برداری نکرد. او در سینما با تمرکز، مهربانی و صداقتی بی‌نظیر ظاهر شد. افتخار داشتم که در فیلم‌های «مادر» و «سرب» با او همبازی بودم و این ویژگی‌های ارزشمند را در او به وضوح دیدم. زمانی که او در فیلم «سرب» نقش‌آفرینی کرد، سینمای ایران در وضعیتی بی‌پروایی و کم‌کاری قرار داشت. در چنین وضعیتی، او می‌توانست به عنوان ملکه سینما شناخته شود و هر خواسته‌ای برای حضور در اثرهای سینمایی داشت، اما او سرش را تراشید و اعلام کرد زیبایی اهمیت ندارد. هوش سرشار او باعث شد بتواند بازیگری را از زندگی جدا کند، و همین موضوع بود که او را در تاریخ سینما ماندگار ساخت. بنابراین، مقایسه او با سوفیا لورن و اینگرید برگمن چندان بی‌پایه نیست.

تاریخ بر این نکته تأکید دارد که اگر بخواهم از سینما قدردانی کنم، باید بگویم فریماه فرجامی حق واقعی خود را از این صنعت نگرفت، و این یک نوع منت بزرگ بر سینما است. شاید هم این سینما بود که قدر او را ندانست. متأسفانه، سینما قدر فریماه فرجامی را درک نکرد، و این موضوع دیگر دیر شده است و نمی‌توان کاری انجام داد. ای کاش او زبان به اعتراض باز می‌کرد و سخنان بیشتری می‌گفت.

وقتی رحمانیان به عنوان محافظ فریماه فرجامی منصوب شد

در مراسمی که در خانه سینما برگزار شد، هنرمندان متعددی درباره این بازیگر سخنرانی کردند. یکی از این افراد، محمد رحمانیان، نویسنده و کارگردان تئاتر، پس از اطلاع از برنامه، در کمترین زمان ممکن خود را به تالار سیف‌الله خانه سینما رساند تا چند خاطره از این بازیگر بیان کند.

او در این سخنان تصریح کرد: «شاید من شخص مناسبی نباشم که درباره اولین ستاره سینمای ایران پس از انقلاب ۵۷ صحبت کنم.» رحمانیان افزود: فریماه فرجامی اولین ستاره‌ای بود که، برخلاف روند ستاره‌سازی قبل از انقلاب، به صورت طبیعی و بدون تظاهر ستاره شد. او شاگرد بهرام بیضایی بود و تحصیلات هنر داشت، در نمایش‌های متعددی روی صحنه ظاهر شد و در یکی از بهترین گروه‌های تئاتری به سرپرستی مجید جعفری فعالیت داشت.

رحمانیان در خاطره‌ای از توجه مردم به فریماه فرجامی یاد کرده است. او گفته بود هنگام اکران فیلم «خط قرمز» در جشنواره، مردم در کنار در سینما جمع شده بودند و بر سر هم می‌زدند. فریماه با دست شکسته آمده بود تا تماشاگر فیلم باشد و در آن لحظه، بسیاری از مردم همدیگر را می‌دریدند تا او را ببینند. حضور او با این وضعیت، باعث شد تعداد زیادی از افراد به عنوان محافظ شخصی او نقش آفرینی کنند و راه را برایش باز کنند. در نهایت، نزدیک به ۵۰ نفر با او وارد سینما شدند. عذر می‌خواهم اگر بگویم من هم یکی از آن ۵۰ نفر بودم، اما چند روز بعد در اداره تئاتر، ایشان مرا دید و گفت: «همانی هستی که در آن وضعیت کمک کردی نجات پیدا کنم.»

داودنژاد گفت: فریماه فرجامی مرا از زمین بلند کرد.

در بخش دیگری از این مراسم، علیرضا داودنژاد، کارگردان سینما، درباره تجربه‌های خود گفت: پس از مدتی فعالیت در سینما و آشنایی با فریماه فرجامی در دانشکده، فیلمنامه «بی‌پناه» را نوشتم. فریماه، که در آن زمان پخته و همچنان زیبا ولی کمی پژمرده‌تر شده بود، آمد و به او گفتم باید بیشتر مراقب خودش باشد. ما ساخت فیلم را آغاز کردیم، اما ناگهان خبر تصادف خواهر عزیزم رسید و کارمان برای مراسم او متوقف شد. آن روزها حالت روحی بسیار بدی داشتم، اما فریماه آمد و مرا از زمین بلند کرد تا کارم را ادامه دهم. ساخت و موفقیت آن فیلم را مدیون فریماه فرجامی عزیز هستم.

فریماه فرجامی، حدود سی سال قبل پس از دریافت سیمرغ بلورین جشنواره فجر، در گفت‌وگویی به توصیف خود و نگرشی که نسبت به خودش داشت، پرداخت. او گفت: «فریماه‌ای که من می‌شناختم در دبیرستان، ادبیات می‌خواند و انشایش خوب بود. هرگز تصور نمی‌کردم روزی بازیگر شوم.» او در دانشکده هنرهای دراماتیک لیسانس ادبیات دراماتیک و نویسندگی تئاتر گرفت. برایش دانشجو بودن بسیار جذاب بود، شاد و سرحال ظاهر می‌شد، و می‌گفتند بسیار زیبا است. با همکلاسی‌هایش روی علف‌های دانشکده دراز می‌کشید. دکتر فروغ که وارد می‌شد، از جا می‌پرید چون گفته بود نباید روی علف‌ها دراز بکشید، اما فریماه زیر زیرکی می‌خندید. او تصمیم داشت پس از گرفتن لیسانس، تحصیلاتش را ادامه دهد و به خارج برود، اما در واقع افکار گسیخته‌ای داشت و نمی‌دانست چه می‌خواهد. چند ماه در رادیو بازیگری کرد و گفت: «بازیگری خیلی چیزها را در آدم می‌کشد.»

او نمایشنامه‌هایی از چخوف، شکسپیر، ایبسن را خوانده و چند واحد بازیگری در دانشکده گذرانده است؛ شامل تمرین‌های صدا، بیان‌سازی و تنفس. یک روز در یک برنامه تلویزیونی نقش‌آفرینی کرد که بر اساس همان روح ماجراجوییش بود. شرط کرده بود اگر کارش متوسط باشد، ادامه ندهد، چون از متوسط بودن متنفر بود. اما پس از اجرای نمایشنامه، همه او را بسیار بااستعداد دانستند و او احساس کرد به کارش علاقه‌مند شده است. جمشید مشایخی او را برای همکاری به اداره تئاتر دعوت کرد. همزمان در اولین فیلم سینمایی‌اش، «گفت هر سه نفرشان»، نقش‌آفرینی کرد تا اینکه یک رویداد مهم رخ داد.

فریماه فرجامی می‌گفت: «انقلاب شد و من فکر کردم باید اینجا بمانم. تصور می‌کردم اگر بمانم، نه فقط به خاطر سینما و تئاتری که هنوز شروع نکرده بودم، بلکه در امور سهمی خواهم داشت. می‌دانستم باید کاری را آغاز کنم، ولی دقیقاً نمی‌دانستم چه کاری. فقط می‌دانستم باید بمانم. آن فریماه دوست داشت قهوه را در رم بنوشد، در پائیز کنار سن قدم بزند و در هوای مه‌آلود لندن، دوستان قدیمی‌اش را ببیند. اما در تهران چیزهایی بودند که او را نگه داشتند. فریماه آن سال‌ها برای من بسیار جذاب بود، ولی فکر می‌کنم آن فریماه خیلی تغییر کرده است. آن زمان لذت‌های زیادی می‌بردم، اما حالا بیشتر در تفکر غرق می‌شوم، که این هم چندان دوست ندارم و دست خودم نیست. به همه چیز فکر می‌کنم، از جمله مادرم که اخیراً او را از دست دادم. شب‌ها جای او می‌خوابم و گاهی بویش را در اتاق حس می‌کنم. او خیلی دوست داشت شادی و خوشحالی را، و اگر می‌دید که در فکر فرو رفته‌ام، غمگین می‌شد.»

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار