تحلیل شکست «تاسیان»: روایت سطحی، شخصیتهای بیپایه و عشق ناکام
تحلیل کامل شکست تاریخی و عاشقانه «تاسیان»: روایت سطحی و شخصیتهای بیپایه در سریال
تحلیل شکست سریال «تاسیان»: روایت سطحی، شخصیتهای بیپایه و تمرکز بر عشق ناکام در فضای تاریخی کمعمق

پس از اتمام پخش سریال، برخی رسانهها شروع به تفسیرهای فرامتنی درباره «تاسیان» کردند تا عمق و جدیت بیشتری به اثر بدهند، اما مشکلات فیلمنامهای این سریال فراتر از این تفسیرها بود که تنها با چند متن و تحلیل قابل رفع نبود. در دنیای هنر، هر اثری باید پیامهایش را بسیار واضح و مستقیم و در قالبی اثرگذار بیان کند؛ در غیر این صورت، تحلیلهای دیگران کمکی به درک بهتر اثر نخواهند کرد.
روایتهای سطحی از تاریخ
«تاسیان» در همان ابتدا با رویکردی ساده، سطحی و سرسری، داستان خود را از اتفاقات سال ۱۳۵۶ شروع کرد و تنها به نشان دادن چهره چند هنرمند و بازسازی چند صحنه اکتفا نمود. اگرچه بازسازی چهرهها و فضاهای تهران در چهل و چند سال پیش بسیار خوب انجام شده بود، اما این موارد به تنهایی نمیتوانست عمقی به سریال ببخشد. مشکل اصلی در «تاسیان» به دیدگاه حداقلی کارگردان، پاکروان، برمیگردد. او در طول ۲۳ قسمت سریال، تنها روی سطح موضوعات حرکت کرد و نتوانست وقایع تاریخی آن دوران پر التهاب و پُر رخداد، بهویژه سالهای ۵۶ و ۵۷، را با جزئیات نشان دهد. نگاه مینیمال او به تاریخ، منجر به کمبود اطلاعات تاریخی و در نتیجه بیتوجهی به وجوه پیچیده مبارزات سیاسی، نقش ساواک و شرایط انقلابی مردم شد. در عوض، تمام این ظرفیتها در پسزمینه یک داستان عاشقانه ناکام گم شد.
در نتیجه، در طول ۲۳ قسمت، شاهد روایتهایی سطحی و کمعمق از حوادث آن سالها بودیم. از چپها، چند دانشجوی مبارز را دیدیم که فریب فردی به نام رجبزاده را خوردهاند و از مذهبیها، پدر و پسری را که درگیر مشکلات خانوادگی خود هستند. همچنین، نشان دادن تصویر دقیق ساواک نیز در کار ناتوان بود و داستان بیشتر حول رابطه عاشقانه امیر و شیرین شکل گرفت، بهطوریکه صحنههای بازجویی به مکانهایی برای قرارهای عاشقانه تبدیل شدند.
گم شدن تاریخ در «تاسیان»
تمرکز بیش از حد کارگردان بر رابطه عاشقانه امیر و شیرین، به بخشهای دیگر داستان آسیب زده است. شخصیتها و خردهپیرنگهای دیگر فرصت بروز و ظهور پیدا نکرده و تا پایان اثر در حالت معلق و لنگ در هوا باقی ماندند. شخصیت رجبزاده، که چندین قسمت به رمزگشایی درباره او اختصاص یافته بود، هویت و سابقهاش به درستی مشخص نشده و در نهایت، سرنوشتی نامعلوم پیدا میکند.
در «تاسیان»، تاریخ کارکرد دراماتیک خود را از دست داده و بیشتر جنبه نمایشی و دکوری دارد. در حالیکه در سریالهای تاریخی، بیننده با جنبههای عمیقتر و غنیتری از تاریخ روبهرو میشود و سیر حوادث، تاثیرات قابل توجهی بر سرنوشت شخصیتها دارد. «تاسیان» میتوانست تجربهای تاریخی و دراماتیک باشد، اما صرفاً به عنوان بهانهای برای نمایش احساسات سطحی شخصیتها عمل کرد، بیآنکه منطق درونی یا تحول واقعی در آنها رخ دهد.
به جز قسمت آخر، که سرنوشت شخصیتهای اصلی با رویدادهای تاریخی گره میخورد، باقی قسمتها بیشتر جنبهای دکوری و نمایشی داشتند. این اثر در انتقال تاریخ دهه ۵۰، صرفاً به نشان دادن چند کافه و رستوران محدود شد و با پرشی عجیب، از ماههای پر التهاب ۵۶ و ۵۷ عبور کرد.
کشته شدنهای مکانیکی شخصیتها
سادهانگاری در نگارش فیلمنامه «تاسیان» تنها محدود به بخش تاریخی نبود، بلکه در قسمتهای پایانی، شاهد بودیم که شخصیتهای اصلی به راحتی و با سادگی کشته میشوند. کارگردان برای پایان دادن به سرنوشت شخصیتها، راهکارهای ساده و سطحی را انتخاب کرده و با کشته شدن آنها، پرونده آنها را بسته است. در فیلمنامهنویسی، معمول است که وقتی نویسنده ایدهای برای پایان دادن به سرنوشت شخصیتها ندارد، بهترین گزینه، مرگ یا خودکشی است. پاکروان نیز از این ایده بهره برده و تصور میکرد این مرگها تاثیرگذاری و بار احساسی بیشتری خواهند داشت.
سعید، شخصیت محوری سریال، به سادگی بر اثر هل دادن امیر میمیرد تا پروندهاش بسته شود. سپس، شیرین در آخرین قسمت، راحتتر از امیر، بر اثر هل دادن کارگران کارخانه، کشته میشود و در نهایت، امیر پس از دیدن مرگ شیرین، خود را در استخر غرق میکند.
پاکروان تلاش زیادی کرد تا از مرگ امیر و شیرین، لحظاتی احساسی بسازد، اما این مرگها چنان تصنعی و غیرقابل باور بودند که تاثیرگذاریشان از بین رفت. انگار این کشته شدنهای مکانیکی فقط برای پایان دادن به سریال و خلق یک مرگ غمانگیز برای شخصیتهای عاشقپیشه آن، نوشته شده بود. شخصیتپردازی سطحی و تکبعدی بازیگران نیز در این روند تاثیر منفی گذاشت؛ هوتن شکیبا در نقش امیر، یکی از ضعیفترین بازیهای خود را ارائه داد و اگر او را در آثار دیگر نمیدیدیم، در توانایی بازیاش تردید میکردیم.
بازی بازیگران دیگر مانند محمدرضا شریفینیا، مجید یوسفی، محمدرضا غفاری و عاطفه رضوی نیز پایینتر از حد معمول و ضعیفتر ظاهر شد، چرا که آنها نیز قربانی ضعف شخصیتپردازی سریال شدند. نگاه احساسی و سطحی کارگردان مانع شد تا اثر در بخشهای جدیتر و عمیقتر پیش برود. «تاسیان» بیشتر درگیر احساسگرایی و سطحینگری باقی ماند و پرداخت بیش از حد به داستان عاشقانه امیر و شیرین، کار را برای افزودن عمق و معنا به اثر دشوار ساخت، تا در پایان، نتیجهای کماثر و سطحی به دست آید.
درام عاشقانه «تاسیان» چنان در غرق شدن در احساسات غرق شد که دیگر فرصت و مجال پرداختن به ابعاد عمیقتر تاریخ و شخصیتها را نداشت.