کد خبر: 19734

بازسازی «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم»؛ وفاداری بی‌روح و تکراری

بازسازی لایو‌اکشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم»: وفاداری بی‌پایان به جادوی قدیمی با کمترین نوآوری

بازسازی لایو اکشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» وفادار به نسخه اصلی است، اما بدون نوآوری و با حس تکراری بودن، تجربه‌ای خشک و کم‌انرژی.

بازسازی لایو‌اکشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم»: وفاداری بی‌پایان به جادوی قدیمی با کمترین نوآوری

بازسازی لایو اکشن فیلم محبوب سال ۲۰۱۰، «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم»، با دقت زیادی به نسخه اصلی وفادار مانده است. نتیجه در برخی لحظات بسیار هیجان‌انگیز و جذاب است، اما در مجموع احساس می‌شود که کمی خشک و مکانیکی است؛ گویی تمام اجزا به صورت کامل در کنار هم قرار گرفته‌اند، اما روح تازه‌ای در آن‌ها حضور ندارد.

در دنیای سینما، زمانی که بازسازی‌ها با رویکردهای خلاقانه و گاهی حتی انقلابی صورت می‌گیرند، این نوع وفاداری شدید ممکن است به جای ایجاد حس نوستالژی، حس تکراری بودن را تقویت کند. این فیلم بیشتر شبیه نسخه‌ای دقیق و وفادار به اصل است تا یک بازآفرینی واقعی، و شاید همین دقت بیش از حد، فرصت خلاقیت و ریسک را از آن گرفته باشد.

هیجان نخستین پرواز، قلب تپنده‌ی فیلم است.

این نسخه لایو اکشن، تقریباً به صورت خط‌به‌خط و وفادار به انیمیشن محبوب سال ۲۰۱۰ بازسازی شده است.

در میانه فیلم، جایی که «هیکاپ» نوجوان لاغر و ناآشنا برای اولین‌بار بر روی «توث‌لس» سوار می‌شود، لحظه‌های جادویی آغاز می‌شود. آن‌ها ابتدا با احتیاط پرواز می‌کنند، اما به سرعت اوج می‌گیرند، با کوه‌های سنگی برخورد می‌کنند، سقوط می‌کنند و دوباره به هم می‌رسند؛ و در نهایت با سرعتی بی‌نظیر از میان صخره‌ها عبور می‌کنند.

این صحنه شاید تنها لحظه‌ای باشد که واقعاً دلیل وجودی بازسازی را نشان می‌دهد. تجربه پرواز که در انیمیشن بسیار خاطره‌انگیز بود، حالا با وزن واقعی بازیگران و عظمت پرده سینما، به صحنه‌ای باشکوه و جذاب تبدیل شده است. اگر قرار باشد فقط یک قسمت از کل فیلم دلیل توجیه بازسازی باشد، همین صحنه پرواز کافی است.

بدون تردید، این نسخه جدید سرگرم‌کننده است، با داستانی منسجم، لحظاتی احساسی و مفاهیمی درباره دوستی و فانتزی که در بهترین حالت خود ظاهر می‌شوند. در واقع، تقریباً تمامی ویژگی‌های مثبت این فیلم از نسخه اصلی به ارث رسیده است. دین دبلوا، کارگردان اصلی مجموعه، این بار نیز سکان هدایت را بر عهده دارد، اما بدون هیچ جسارتی در روایت یا تغییرات مهم در تصویرسازی.

بازسازی لایو اکشن در بهترین حالت باید ترکیبی از وفاداری و نوآوری باشد. این فیلم در بخش اول موفق عمل می‌کند، اما در بخش دوم تقریبا نادیده گرفته شده است. نتیجه؟ فیلمی که هرچند خوب ساخته شده، اما کمی «آشنا» است؛ آن‌قدر که حتی غافلگیری‌ها هم قابل حدس هستند.

آیا این بازسازی لازم بود؟

داستان مجدداً به جزیره برک بازمی‌گردد؛ جایی که وایکینگ‌ها در نبردی بی‌پایان با اژدهایان به سر می‌برند.

برای طرفداران وفادار این مجموعه، بازسازی دقیق و بی‌ریسک شاید بهترین گزینه باشد. اما برای تماشاگرانی که به دنبال کشف مجدد دنیای اژدهایان هستند، این فیلم بیشتر شبیه تکرار لحظات آشنا است تا نوآوری.

با اینکه از نظر فنی در سطح بالایی قرار دارد، طراحی بصری زیبا و موسیقی یادآور، اما فیلم نتوانسته است از سایه سنگین نسخه انیمیشنی‌اش خارج شود. گاهی یک بازسازی زمانی معنا دارد که حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشد، اما این اثر بیشتر به یادآوری گذشته می‌پردازد تا خلق آینده.

این بازسازی بر پایه فیلم انیمیشنی سال ۲۰۱۰ ساخته شده است، در حالی که تنها شش سال از پایان سه‌گانه اصلی گذشته است؛ زمانی که آن‌قدر کوتاه است که حس نوستالژی، که معمولا محرک اصلی بازسازی‌های لایو‌اکشن است، هنوز شکل نگرفته است.

با این حال، این فیلم جان تازه‌ای به مجموعه‌ای بخشیده است که برخلاف بسیاری از آثار انیمیشنی دیگر، ذات یک بلاک‌باستر واقعی را دارد؛ حماسه‌ای فانتزی پر از نبرد با اژدهایان و وایکینگ‌های جنگ‌طلب.

معمولاً بازسازی‌های لایو‌اکشن زمانی وارد میدان می‌شوند که احساس دلتنگی برای نسخه اصلی به اوج رسیده باشد، اما در مورد «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم»، هنوز گرد و غبار نسخه سوم بر ذهن تماشاگران ننشسته بود که این بازسازی ارائه شد.

با این حال، جذابیت جهان این مجموعه فراتر از خاطره است. ماجراجویی‌های پرهیجان، نبردهای فانتزی و جهان‌سازی دقیق، زمینه‌ای فراهم کرده است که بازسازی حتی بدون تکیه بر نوستالژی، همچنان توانایی جذب مخاطب را داشته باشد.

وقتی داستان همان است و فقط تصویر تغییر می‌کند.

هیکاپ، نوجوانی متفاوت و خجالتی، با زخمی کردن یک اژدهای مرموز به نام توث‌لس، رابطه‌ای بی‌نظیر و خاص با او برقرار می‌کند.

همانند نسخه اصلی، فیلم جدید با صحنه‌ای از نبرد آغاز می‌شود و ما را وارد دنیای برک می‌کند؛ دهکده‌ای دورافتاده که همواره درگیر مبارزه با اژدهایان است. در میان این آشوب، «هیکاپ» (با بازی میسن تیمز)، پسر بی‌دست‌وپای رئیس قبیله، «استوئیک» (جرارد باتلر، که نقش خود را در نسخه انیمیشنی تکرار کرده)، موفق می‌شود یکی از خطرناک‌ترین اژدهایان، یعنی «نایت فیوری»، زخمی کند. اما خیلی زود، او با این اژدهای مرموز پیوندی غیرمنتظره برقرار می‌کند. او نامش را «توث‌لس» می‌گذارد و به زودی درمی‌یابد که اژدهایان، برخلاف تصور عمومی، بیشتر شبیه سگ‌های خجالتی هستند تا شکارچیان خون‌خوار. اما درک این حقیقت برای هیکاپ آسان‌تر از قانع کردن مردم است؛ آن‌هم در شرایطی که جنگ با اژدهایان هر روز خونین‌تر می‌شود.

دین دبلوا در روایت داستان تغییرات قابل توجهی ایجاد نکرده است و حتی بسیاری از قاب‌بندی‌ها و صحنه‌ها را تقریباً همان‌طور که در نسخه اصلی دیده می‌شود بازسازی کرده است، که نشان‌دهنده قدرت روایت و خلاقیت نسخه اولیه است. تمرکز او در این بازسازی بر افزودن وزن فیزیکی و واقع‌گرایی بیشتر به هیولاها و نبردها است. در برخی لحظات، این هدف تا حدی محقق شده، اما همچنان فیلم با یک مشکل ذاتی مواجه است: بازآفرینی چیزی که هنوز بسیار زنده و پویاست.

وقتی قرار است فانتزی قدیمی را زنده کنیم، باید آن فانتزی واقعاً قدیمی باشد. اما نسخه انیمیشنی «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» هنوز تنها یک نسل از ما فاصله دارد و در ذهن بسیاری زنده، مدرن و پرجنب‌وجوش است. در چنین شرایطی، افزودن «واقع‌گرایی بصری» تنها زمانی ارزشمند است که چیز تازه‌ای برای عرضه وجود داشته باشد. در غیر این صورت، بازسازی صرفاً تکراری و بی‌تفاوت می‌شود.

دبلوا در سال ۲۰۱۰ اثری ساخته بود که از نظر بصری و عاطفی بسیار درخشان بود. حال، پس از ۱۵ سال، دوباره همان داستان را به زبان تصویر روایت می‌کند، اما تفاوت قابل توجهی بین این دو نسخه دیده نمی‌شود یا حداقل آن‌قدر نیست که بازسازی را ضروری یا تحول‌برانگیز نشان دهد.

مشاهده اژدها در جهانی واقعی، اما با نوری ساخته دست بشر

تصویربرداری گسترده و طراحی صحنه‌های واقع‌گرایانه، حس فانتزی دنیای برک را به شکل ملموس‌تری به تصویر کشیده است.

نسخه لایو اکشن فیلم، قطعاً ابعاد وسیع‌تری به جهان داستان افزوده است؛ گاهی اوقات تماشای آن بسیار جذاب است، اما همیشه یکنواخت نیست. این جهان اغلب در نور مصنوعی غرق شده و زمانی که نمای نزدیک از هیکاپ و دوستانش بر روی اژدهایان نشان داده می‌شود، ناگهان پرده سبز پشت صحنه ظاهر می‌شود و حس جادو را از بین می‌برد.

با این حال، در همین فضای نیمه‌واقع‌گرایانه، حس خطر و واقعیت تازه‌ای شکل می‌گیرد که رابطه اصلی بین هیکاپ و توث‌لس را تقویت می‌کند. توث‌لس هنوز هم شخصیت بانمکی است، اما این بار نبردهایش جدی‌تر، بلندتر و سنگین‌تر به نظر می‌رسند. این موضوع باعث می‌شود تماشاگر احساس خطر واقعی‌تری داشته باشد، حتی اگر «میسن تیمز»، که نقش نوجوانی ناپایدار و مردد را به خوبی ایفا می‌کند، گاهی در نشان دادن آن کمی تلاش بیشتری داشته باشد.

واقع‌گرایی تصویری لزوماً به معنای غرق‌شدن در جادو نیست. گاهی تلاش برای ساختن دنیایی ملموس، به قیمت از دست رفتن لطافت و جذابیت تخیل تمام می‌شود. در این فیلم، مرز ناپیدای بین واقعیت و فانتزی گاهی از تعادل خارج می‌شود. نورپردازی مصنوعی، پرده سبز و فضای دیجیتال‌محور باعث شده است حس سحرآمیز نسخه انیمیشنی تا حدی کم‌رنگ‌تر شود، هرچند در برخی صحنه‌ها این واقع‌گرایی به نفع ایجاد تعلیق در داستان عمل می‌کند.

بازگشت وایکینگ با صدای آشنا

تأثیرگذاری جلوه‌های ویژه در طراحی اژدهایان بسیار چشمگیر است، اگرچه فضای رنگی و خیال‌پردازانه نسخه اصلی تا حدی کاهش یافته است.

در میان تمام عناصر نسخه انیمیشنی، جرارد باتلر شاید تنها باقی‌مانده‌ای باشد که بیشترین جذابیت را دارد. حضور فیزیکی او به‌گونه‌ای است که صدای عمیق و پرطنینش برای نقش «استوئیک» کاملاً مناسب است. او به وضوح از بازگشت به دنیای وایکینگ‌ها لذت می‌برد؛ از گذاشتن مجدد کلاه‌شاخ‌دار گرفته تا ایفای نقش پدری جدی در دنیایی که حالا به یک میدان بازی بزرگ تبدیل شده است. و در واقع، چرا که نه؟ حالا برک به‌طور واقعی روی پرده است و اژدهایان، هرچند دیجیتال، کاملاً زنده به نظر می‌رسند.

بازگشت باتلر حس پیوستگی و استمرار را به فیلم می‌دهد، اما این هم نمی‌تواند احساس کلی را تغییر دهد که بخش زیادی از هیجان فیلم از خاطره‌ی چیزی کوچک‌تر، اما بهتر، تغذیه می‌شود. گرچه نسخه انیمیشنی محدودتر بود، اما در چارچوب محدودیت‌هایش آزادی خلاقانه بیشتری داشت. اکنون که همه چیز بزرگ‌تر شده است، به نظر می‌رسد که از آن صمیمیت و سادگی جادویی گذشته کم‌کم فاصله گرفته‌ایم.

مبارزه سخت میان خیالی و حقیقت

در نقش پدر مقتدر هیکاپ، بازی جرارد باتلر ترکیبی از قدرت و احساس را به شخصیت استوئیک بخشیده است، که این ویژگی‌ها به شکل قابل توجهی شخصیت را استویک و قدرتمند نشان می‌دهد.

در این بازسازی، دبلوا جهانی را خلق کرده است که شامل روستاهای کوچک، سالن‌های بزرگ، ابزارهای خشن و سلاح‌های عظیم است و واقعاً به آن وزن و عمق بخشیده است. او با زاویه‌های فیلم‌برداری خاص، شخصیت استوئیک (با بازی باتلر) را به گونه‌ای تصویر کرده است که قد و قامت او را برجسته‌تر نشان می‌دهد، به‌طوری که گاهی اوقات او به نظر می‌رسد موجودی اسطوره‌ای و فراتر از انسان است.

باتلر در این نقش، ترکیبی از قدرت و مهربانی را به تصویر می‌کشد؛ او هم ترسناک است و هم دل‌سوز، و از همان ابتدا، نگرانی‌اش برای پسر ظریف و مهربانش در چهره‌اش مشخص است. حالا که فرصت یافته است نقش صداپیشگی‌اش را به صورت فیزیکی بازی کند، می‌توان دید که چقدر از این نقش لذت می‌برد و آزادانه در آن غرق شده است.

خلق اژدهایان با کمک جلوه‌های ویژه، در این دنیای واقعی و ملموس به خوبی ادغام شده‌اند، هرچند این بار کمی کمتر فانتزی و بیشتر جدی هستند، تا با فضای لایو اکشن هماهنگ شوند. توث‌لس، همان ظاهر آشنای همیشگی، با چشمان بزرگ، صورت گرد و بیانی خاص، همچنان جذاب است و در این جهان واقعی، غریبه به نظر نمی‌رسد. بلکه، همین ظرافت و جذابیت ذاتی او، به داستان حس انسان‌گرایانه‌ای می‌بخشد و یادآور می‌شود که، با وجود تغییرات ظاهری، این داستان همچنان یک افسانه است، هرچند بالغ‌تر و پیچیده‌تر.

رسیدن به چنین توازنی کار آسانی نیست: همزمان باید احساسات طرفداران قدیمی را برانگیزی و هم به بازسازی، معنا و هدفی نو ببخشی. اما این فیلم در این زمینه تا حد زیادی موفق عمل کرده است. این یک دستاورد نادر است؛ بازسازی‌ای که نه تنها دکور و لباس‌ها را تغییر داده، بلکه جوهره‌ی داستان را زنده نگه داشته است.

داستانی که رشد کرده است، اما قلبش همانند سابق است.

ارتباط عاطفی میان هیکاپ و توث‌لس همچنان قلب داستان را تشکیل می‌دهد و بعد انسانی فیلم را حفظ می‌کند.

نسخه لایو اکشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» اگرچه در نوآوری جسورانه ضعیف است، اما با اجرای دقیق، طراحی تصویری سنگین‌تر و بازی‌های حساب‌شده، توانسته است هم برای طرفداران قدیمی احترام قائل شود و هم راهی برای جذب نسل جدید باز کند.

دین دبلوا با وفاداری تقریبا کامل به نسخه اصلی، موفق شده است یکی از نادرترین تعادل‌ها را برقرار کند: حفظ هویت اثر محبوب در قالبی کاملاً متفاوت.

اگرچه برخی منتقدان ممکن است آن را بیش از حد محافظه‌کار بدانند، اما نمی‌توان انکار کرد که تماشای مجدد رابطه دوستانه هیکاپ و توث‌لس، با جلوه‌های تازه، هنوز همان جادوی سابق را دارد؛ تنها این بار، با نوری مصنوعی‌تر و احساس دلتنگی بیشتر.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار