صابر ابر در تاسیان؛ نقش سعید، قهرمان یا ضدقهرمان؟
صابر ابر یا هوتن شکیبا؛ کدام شخصیت در سریال تاسیان محبوبتر است؟
در سریال تاسیان، صابر ابر با نقش سعید، شخصیت محبوب و تاثیرگذار است که نشان میدهد عشق، خیانت و انسانیت در سایه تاریکی هم قابل درک و هم دوستداشتنی هستند.

در دنیای شخصیتها، سیاه و خاکستری غالباً نماد شر و نفرت هستند، در حالی که سفیدها نمایانگر خوبی و محبوبیتاند. اما این بار، داستانی متفاوت روایت میشود؛ کاراکتری که در ظاهر نباید محبوب باشد، یعنی سعید، ساواکیای که صابر ابر با ظرافت و دقت بینظیر نقش او را ایفا میکند، توجه مخاطب را به خود جلب میکند.
تا چند سال پیش، هرگاه نام ساواک در فیلم یا سریالی برده میشد، ذهنها فوراً پر از نفرت میشد. اما سعید قصد دارد این کلیشهها را بشکند. او همانقدر که میرقصد، میخواند و دنیا را با سیگار بر لب میخندد، در عین حال نقشه میکشد و فضای داستان را با ترس و دلهره پر میکند. از ابتدای داستان تا پایان، او توانسته است جایگاهی خاص در دل مخاطبان بیابد؛ هم دوست خوبی باشد و هم دشمن قدرتمندی.
در اینجا، اما، به آخرین قسمت سریال میرسیم؛ جایی که ستاره درخشانی چون سعید کمنور و خاموش میشود. او حالا به نقطه پایان رسیده است؛ تنها برگ برندهاش را با یک جنازه از دست داده، از سوی مافوقش طرد شده و راز بزرگ زندگیاش، یعنی ساواکی بودن، فاش شده است. دیگر راه پس ندارد و نمیتواند برگردد. اسلحهاش را تحویل داده، کتوشلوارش را درآورده و در ماشین اشک میریزد.
تا این لحظه، هنوز مشخص نبود که سعید صرفاً مأمور وظیفهشناس است یا برای منافع مادی وارد ساواک شده است. اما وقتی اسلحه را از داشبورد برمیدارد و زیر گلویش میگذارد، جواب این سوال روشن میشود: او دیگر امیدی به زندگی ندارد، چون عشقش، یعنی کار، از دست رفته است. نه به خانوادهاش، نه به جوانیاش و نه حتی به نجات شیرین.
پس از تلاش ناموفق برای خودکشی، نوبت به نبرد خیر و شر میرسد؛ نبرد سعید و امیر. در این مبارزه، طبیعی است که سعید نماد شر است. اما وقتی کشته میشود، برخلاف انتظار، احساس تاسف میکنیم. چرا؟ چون او همان نقطهای است که ما هم در آن ایستادهایم؛ مقابل امیری که شاید هرگز او را در قالب یک عاشق واقعی نپذیرفتهایم. امیری که در برابر کلیشههای عاشقانه، چیزی برای عرضه ندارد.
سعید همان ماست. او نه امیر را دوست میدارد و نه شایستهی نجات است. اسلحهاش را به سوی امیر میگیرد و همان احساسات و درونمایههای ما، در زبان او جاری میشود؛ دروغها، بیعرضگیها و طلبکاریهای یک عاشق شکستخورده. و در آن لحظه، ما احساس میکنیم که برای اولین بار، آرامش را در نفس کشیدن تجربه میکنیم.
با همه اینها، همین قصه است. قاعدهی نانوشتهی داستانها میگوید شخصیتهایی مانند سعید معمولاً پایان خوش ندارند. سرانجام، نابودی است؛ آن هم به دست کسی که در ظاهر، نماد خوبی است.
با این حال، سعید کاری کرد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. او به یکی از عوامل کلیدی موفقیت تاسیان تبدیل شد. همراهی مخاطب با کاراکتری که تقریباً هیچیک از معیارهای معمول محبوبیت را ندارد، امری بینظیر است؛ و همینجاست که سریال امتیاز بزرگی کسب میکند.