دلنوشته مهسا حجازی: عشق بیپایان به قهرمان زندگیاش
دلنوشته مهسا حجازی درباره پدرش؛ احساسات عمیق و عشق بیپایان یک بازیگر به قهرمان زندگیاش
مهسا حجازی با دلنوشتهای عمیق از عشق بیپایان و احساسات واقعی خود نسبت به پدرش، قهرمان زندگیاش را تجلیل میکند.

مهسا حجازی در قالب یک پست تصویری از پدرش نوشت:
اولین چیزهایی که از او به من رسید، گروه خونی و شکل چشمانش بود. سپس هر چیزی که میتوانست، به من داد. همیشه در عذاب وجدان بودم که آیا واقعاً بابا را به اندازه کافی دوست داشتم یا نه. زندگی کردم در حالی که این سوال در ذهنم میچرخید. من خیلی دوست دارم وقتی هستی، حتی لحظاتی که نبودی و باز هم برای ما بودی. فکر کردن به اینکه آیا واقعاً به اندازهای که لایقش بودی، دوستت داشتم یا نه، مرا هزار بار میکشد. تو برای من همان شب غمگین هستی که روی پشت بام خانه تنها نشسته بودی و با دستان کوچک هشت سالهام، بغلت کردم و گفتم: «بابا، دوستت دارم»، و باز با گریه تأکید کردم: «به خدا، دوستت دارم»، و تو هم با بغض بغلم کردی. برای هر لحظهای که حالا پس از بیست و چهار سال، زمانش رسیده است، بینهایت مدیونت هستم و دوستت دارم. به خدا، دوستت دارم.