کد خبر: 18189

سعید در تاسیان؛ شخصیت متفاوت و محبوبی که کلیشه‌ها را شکست

محبوب‌ترین شخصیت سریال تاسیان؛ چرا سعید با بازی صابر ابر از همه محبوب‌تر است؟

سعید در سریال تاسیان با بازی صابر ابر، شخصیت محبوب و متفاوتی است که شکستن کلیشه‌های خوب و بد را رقم زده است.

محبوب‌ترین شخصیت سریال تاسیان؛ چرا سعید با بازی صابر ابر از همه محبوب‌تر است؟

در دنیای شخصیت‌ها، سیاه و خاکستری غالباً نماد شر و بدی هستند، در حالی که سفیدها نشان‌دهنده خوبی و برتری‌اند. شخصیت‌هایی که یا دل مخاطب را می‌ربایند یا متنفرش می‌سازند. اما این بار، معادلات کمی متفاوت است. در قلب داستان، شخصیتی قرار گرفته است که در شرایط عادی، نباید محبوب باشد: یک ساواکی به نام سعید، که نقش او را صابر ابر با دقت و ظرافتی بی‌نظیر ایفا می‌کند.

تا چند سال پیش، هرگاه نام ساواک در فیلم یا سریالی برده می‌شد، ذهن ما بلافاصله پر از نفرت می‌شد. اما سعید آمده است تا این کلیشه‌ها را بشکند. او همان‌قدر که می‌خواند، می‌رقصد و با سیگاری در لب، دنیا را مسخره می‌کند، همزمان نقشه می‌کشد و فضای داستان را با ترس و دلهره می‌آغازد.

از ابتدا تا پایان پخش، سعید توانست جای خودش را در دل مخاطبان باز کند. او بارها نشان داد که می‌تواند دوست خوبی باشد؛ اما در عین حال، دشمنی قدرتمند و مرموز نیز است.

در اینجا، اما موضوع به قسمت آخر سریال مربوط می‌شود؛ جایی که درخشش ستاره‌ی سعید کم‌نور و خاموش می‌شود. حالا، او به نقطه پایان رسیده است: تنها برگ برنده‌اش برای بازپس‌گیری جایگاهش را با یک جنازه از دست داده، از سوی مافوقش طرد شده و راز زندگی‌اش، یعنی عضویت در ساواک، برای همگان فاش شده است. راه پس ندارد و آینده‌اش مبهم است. اسلحه‌اش را تحویل داده، کت‌وشلوارش را درآورده و در ماشین، اشک می‌ریزد.

در این مرحله، هنوز مشخص نبود که سعید یک مأمور وظیفه‌شناس است یا صرفاً برای منافع شخصی وارد ساواک شده است. اما زمانی که اسلحه را از داشبورد درمی‌آورد و زیر گلویش می‌گذارد تا خودکشی کند، پاسخ روشن می‌شود: او تنها عشق زندگی‌اش، یعنی کارش، را از دست داده و دیگر امیدی برای ادامه ندارد. نه امید به خانواده، نه جوانی، و نه حتی نجات شیرین.

پس از تلاش ناموفق برای خودکشی در ماشین، نوبت به نبرد خیر و شر می‌رسد: دوئل سعید و امیر. طبیعی است که در این نبرد، سعید نماد شر است. اما وقتی کشته می‌شود، برخلاف انتظار، احساس تاسف می‌کنیم. چرا؟ چون او دقیقا در همان نقطه ایستاده است که ما نیز قرار داریم؛ روبه‌روی امیری که شاید هرگز نتوانسته است او را به‌عنوان یک عاشق واقعی بپذیرد. امیری که در مقابل کلیشه‌های عاشقانه، چیزی برای عرضه ندارد.

سعید، همانند ماست. او نه امیر را دوست خود می‌داند و نه شایسته‌ی رسیدن به خوشبختی است. اسلحه‌اش را به سمت امیر می‌گیرد و آنچه در دل داریم، از زبان او بیان می‌شود. بی‌عرضگی‌ها، دروغ‌ها و طلب‌کاری‌های یک عاشق شکست‌خورده، مقابل دیدگانمان قرار می‌گیرد؛ و در آن لحظه، ما نخستین بار، نفس راحتی می‌کشیم.

با همه اینها، داستان همین است. قاعده‌ی نانوشته‌ی روایت می‌گوید شخصیت‌هایی مانند سعید معمولا پایان تلخی دارند. سرنوشتشان نابودی است؛ آن هم به دست کسی که در ظاهر، کاراکتر سفید داستان است.

با این حال، سعید کاری کرد که به‌سادگی نمی‌توان نادیده‌اش گرفت. او تبدیل به یکی از عوامل مهم موفقیت تاسیان شد. همراهی مخاطب با کاراکتری که تقریباً هیچ‌کدام از معیارهای معمول محبوبیت را ندارد، امری کم‌نظیر است؛ و همین موضوع، برتری ویژه‌ای به سریال می‌بخشد و امتیازی بزرگ برای آن محسوب می‌شود.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار