مهسا حجازی از سفر درونگرایانه و نگرانیهای پدر در شناسنامهاش گفت
خاطرهای جالب از مهسا حجازی درباره شناسنامهاش: نگرانیهای پدر و سفر درونگرایانه به هویت
مهسا حجازی با تصویری از شناسنامهاش خاطرهای درباره نگرانیهای پدر و سفر درونگرایانه به هویت شخصیاش به اشتراک گذاشت.

مهسا حجازی با انتشار تصویری از صفحه اول شناسنامهاش نوشت: دیشب خواب دیدم که شناسنامهام را از کتابخانهای بسیار بزرگتر از کتابخانهام بیرون میکشم. این کتاب شبیه به یک اثر نفیس است که بین هر برگ آن، کاغذهای روغنی قرار دارد تا در طول تاریخ زندگیام، نامها، کدها و شناسههایم آسیبی نبینند. با دقت ورق میزدم و اسمم را نمییافتم. در میان صفحات، شناسنامهام به هزار صفحه میرسید، انگار که من نباشم. صبح زود با اضطراب از خواب بیدار شدم و نگران شدم که شاید شناسنامهام گم شده باشد. باید آن را میدیدم تا باور کنم که مهسا هستم، که هنوز مهسا هستم. وقتی صفحه اول شناسنامه را دیدم، نفسی عمیق کشیدم و احساس آرامش کردم. به نامها خیره شدم و تصور کردم پدرم، که با بدن خسته و رنجور از کارهای زیاد، به سمت ثبت احوال میرود. او دوباره دختر دار شده است، اما وضعیت مالیاش مناسب نیست و نگران است که نتواند از پس زندگی برآید. نگران است. پدرم همواره نگران بوده است. زمانی که در ثبت احوال نامم را میپرسند، تازه یادش میآید که نامم را فراموش کرده است. در این لحظه، به یاد مادرش میافتد و دلتنگ میشود. خاطرهاش از مادرش بسیار مبهم است، اما از لحظهای که چشمش به چشمانم افتاد، مطمئن شد که این چشمها را قبلاً در زندگیاش دیده است. «دیده است» یعنی عملی که در گذشته رخ داده و تمام شده است. در این نقطه است که داستان زیباتر میشود، در همان چشمها. اینکه چگونه من مهسا میشوم، اهمیت چندانی ندارد. کارمند ثبت احوال، با دقتی بینظیر، نامم را مینویسد و زیباترین حروف میچیند؛ میم، ه، سین و الف، انگار که همین یک نام را در زندگیاش ثبت کند.