مازیار لرستانی از خاطره خندهدار ماشینهلدادن در خیابان ولیعصر و حمایت از رابعه اسکویی
خاطرهای باحال و شنیدنی مازیار لرستانی از رابعه اسکویی: روزهای سخت ماشینهلدادن در خیابان ولیعصر
مازیار لرستانی از خاطرهای خندهدار و دلنشین درباره ماشینهلدادن در خیابان ولیعصر و حمایت از رابعه اسکویی در دوران بیماریاش میگوید.

سالها پیش، در جریان بیماری خانم رابعه اسکویی، مازیار لرستانی در صفحه شخصی خود مطلبی منتشر کرده بود که در اینجا مجدداً بازنشر مینماییم (
برای سلامتی دوست، همکار و بازیگر طنزپرداز کشورمان، خانم رابعه اسکویی دعا میکنیم.
عمل جراحی سخت و ناگهانی، با کمبود خون و... خدا میداند که رفیقمان چه دردی میکشد. از عمق جان برایش دعا میکنم و شفای کامل خواهانم.
و برای شادی و آرامش او، خاطرهای را نقل میکنم:
حدود بیست سال پیش، زمانی که در خانه پیشکسوتان هنر با هم برای هنرمندان کهنسال فعالیت میکردیم، من یک ماشین رنو دودر زرد رنگ داشتم. شبها پس از پایان کار، من و رابعه مجبور بودیم چندین بار ماشین را در کوچه هل بدهیم تا روشن شود، سپس با خنده به داخل ماشین پریدیم و راه افتادیم. آن رنو ترمز دستی و برفپاککن نداشت و هر شب که روشن میشد، رابعه میگفت: «تو اون روح ات با ماشینت...»
این وضعیت آنقدر برایم تکراری و خندهدار شده بود که در نهایت تصمیم گرفتم یک پراید قسطی نو بخرم. ماشین را که تحویل گرفتند، آن را جلوی خانه پیشکسوتان تحویل دادند و ما با ذوق، کار را زودتر تعطیل کردیم و سوار پراید جدید شدیم. از ظاهر شیک و صدای ضبط فابریک آن لذت میبردیم و در خیابانها گپ میزدیم، گل میگفتیم و گل میشنیدیم.
اما ناگهان... ماشین وسط خیابان ولیعصر خاموش شد و روشن نشد، و راهبندانی عجیب ایجاد کردیم. خیلی زود متوجه شدیم که بنزین ماشین تنها به اندازه رسیدن به پمپ بنزین است و هیچ فکری جز هل دادن پراید نو به کنار خیابان برای باز کردن راه دیگران نکرده بودیم.
در آن لحظه، صدای عصبانی رابعه در ذهنم هنوز زنده است؛ در حالی که هر دو پیاده، ماشین را به کنار میکشیدیم، رابعه گفت: «تو اون روح ات... ماشین نو و کهنه نداره، ما همیشه باید ترو هل بدیم.»
برای شفای دوست عزیزم، امشب دستانم را به دعا بلند میکنم. از رب الودود، شفای عاجل، سلامتی کامل، دل خوش و درخشندگیهای هنری فراوان برایش آرزو میکنم.

روش محاسبه هزینه