ارزهای دیجیتال، کلاهبرداری و خاطرات تهران قدیم
ارزهای دیجیتال و کلاهبرداریهای رمزارزی: روایتهای واقعی از تتر، پولهای رایج و خاطرات قدیمی تهران
روایتهای واقعی از کلاهبرداریهای رمزارزی، خاطرات تهران قدیم، تأثیر ارزهای دیجیتال و نقش تتر در زندگی روزمره و فضای مجازی

در این متن، فضای یک اغذیهفروشی قدیمی در بالای شهر تهران به تصویر کشیده شده است. بنای مغازه با عنوان «اغذیهفروشی» در بالای سر، توجه هر رهگذری را جلب میکند و نشاندهنده قصد صاحب آن برای حفظ هویت و جذابیت محلههای قدیمی است. مغازه شامل سه دهنه است که هر کدام به نوعی غذاهای محبوب و نوستالژیک را عرضه میکنند؛ از پیتزا و برگر گرفته تا ساندویچهای سنتی و املتهای مختلف، همراه با تنوعی از محصولات یخچالی و خنزر پنزرهای قدیمی مانند پنیر لیقوان و کره محلی.
داخل مغازهها، پر است از عتیقهجات و اشیای قدیمی مربوط به دهههای 30 و 40 شمسی، از ماشین حسابهای دستی گرفته تا دستگاههای کانادادرای، که حس نوستالژیک نسلهای قدیمی تهران را زنده میکند. روی دیوارها عکسها و قابهایی از تاریخ تهران نصب شده است که از زمان ناصرالدینشاه تا کنفرانس تهران را به یاد میآورد، و نشان میدهد صاحب مغازه به جزئیات مشتریان و تاریخچه منطقه اهمیت میدهد.
برای بهروز بودن و راحتتر کردن فرآیند سفارش، دستگاههای ثبت سفارش دیجیتال نصب شده است؛ دیگر صفهای قدیمی کنار صندوق چوبی وجود ندارد، بلکه مشتریان با مانیتورهای ثبت سفارش، ترکیبات مختلفی از غذاها را سفارش میدهند، مانند پیتزا با پنیر لیقوان و ماست محلی.
در کنار مغازه، میز و چهارپایههای تاشو پر است از مشتریانی که به خاطرات گذشته پناه بردهاند؛ یکی کشک بادمجان با نان بربری میخورد، دیگری با گاز زدن میان بولکی، لذت میبرد. پسرک جوانی با لباس فرم مغازه، در حال تعارف چای رایگان است و در حالی که مشتریان در حال خوردن و گفتگو هستند، فضای گرم و نوستالژیک مغازه برقرار است.
در قسمت ساندویچی، سبد سبزی تازه و میزهای اطراف پر از مشتری است، اما من تنها ساندویچ و چای را میخورم و دیگران از چای صرفنظر میکنند. دو دختر که پس از من سفارش دادهاند، وارد میشوند و صحبت از کانادا و خاطرات گذشته میکنند، در حالی که غذا به میز میرسد. پسری خسته و ناامید روی نیمکت مینشیند، چای میخورد و با حالت بیحوصله، موضوعاتی مانند اقتصاد و مشکلات مالی را مطرح میکند؛ انگار درگیر دغدغههای روزمره و واقعیات زندگی است.
در لحظهای، به کیف چرم عسلی او نگاه میکنم که کنار نیمکت افتاده است و در ذهنم فکر میکنم آیا او قصد دارد همه چیز، حتی این کیف را، بفروشد؛ اما دخترک با خشم و تاکید میگوید: «همهچیز را نده، مخصوصاً تترهایت را، الان وقت فروش نیست!» در این لحظه، احساس میکنم که تترها، نماد ارزش و هویت مالی او، در این فضای نوستالژیک، جایگاه خاصی دارند و فروش آنها به معنای از دست دادن بخشی از خاطرات و هویت است.
تتر دوم: عملیات فریب و کلاهبرداری
چند سال پیش بود که رمضانعلی برایم پیام فرستاد؛ او چوپان بود و به دلیل بیماری وخیم همسرش، به تهران آمده بود و پول کم آورده بود. او فقط برای رضای خدا خواست که کمی پول به شماره کارت پایینتر از شماره خودش که برایم فرستاده بود، واریز کنم؛ ۵۰۰ هزار تومان. رمضانعلی قول داده بود که وقتی به روستا برگردد، در عرض یک هفته کامل این مبلغ را به حسابم واریز خواهد کرد.
حتی خیالم راحت شد که پول دارد، اما در خانهاش جا مانده است. او از من نخواسته بود شماره کارت بفرستم تا در صورت نیاز، پول را برگرداند. چند وقت بعد، یک رمضانعلی دیگر در تلگرام پیام داد؛ او همان مبلغ را با یک صفر جلوی آن، یعنی ۵۰۰۰ هزار تومان، نوشته بود.
این پیامها از طرف یک آشنا قدیمی بود، و در حالی که داشتم به این فکر میکردم که با او تماس بگیرم و مطمئن شوم که واقعاً نیازمند است یا فقط از شرم خواستهاش است، ناگهان پیام دیگری دریافت کردم. این بار، با یک خط دیگر نوشته بود: «تلگرامم هک شده است، اگر پیام درخواست پول دریافت کردی،
چند روز پیش، در دایرکت اینستاگرام پیام دریافت کردم. در میان پیامهای نخوانده، این یکی توجه مرا جلب کرد؛ او هرگز دایرکت را برای پیام دادن انتخاب نمیکرد. نوشته بود: «سلام، میتونی ۱۰۰ تتر بهم بدهی؟ یک هفته بعد حساب میکنم.» ۱۰۰ تتر! نمیدانم اگر داشتم، چطور باید آن را به او میدادم، و اصلاً ۱۰۰ تتر چه مقدار پول است که بتوانم بعداً پس بگیرم؟
همچنین در حیرتم که چگونه او از میان تمام راههای ارتباطی، دایرکت را برگزید و از میان این همه پول رایج و ارزشمند داخلی، تتر را انتخاب کرد؛ و از میان این همه آدم، مرا برای درخواست این مبلغ انتخاب کرد، در حالی که مطمئناً میدانست که تتر چیست. صفحهاش استوری میکرد و نوشته بود: «پیجم هک شده است، هر پیام دریافتی از طریق دایرکت را نادیده بگیرید.»
تتر سوم: وَلِت با چرم قرمز!
چند روز پیش، در یکی از صفحات آنطرفتر مطلبی درباره تتر منتشر شد. در حین صفحهآرایی، تصویر سکه زرد رنگی که روی آن علامت T داشت، توجهام را جلب کرد. تا آن زمان، برخورد نزدیکی با تتر نداشتم و فرصت نکردم متن آن را بخوانم. آشنایی من با دنیای ارز دیجیتال محدود به بیتکوین بود، چون اولین بار بود که دربارهاش میشنیدم و موضوع جدید و جذابی به نظر میرسید که کنجکاویم را برانگیخت.
با گسترش داستان و معرفی هر روز یک ارز دیجیتال جدید، حوصلهام سر رفت و از این حوزه کنار کشیدم. من هنوز همان فرد سنتی هستم که ریال و تومان در کشورم مرسوم است. هنوز قیمت دلار را چک میکنم، چون به هر حال در اینجا ریال میگیریم و دلار خرج میکنیم. این عادت را هم از حرفهای کارشناسان اقتصادی فهمیدم که مدام درباره هشدارهای تورم صحبت میکردند، اما من این را از قیمت لیوان قهوه در کافه و بسته کیکی که از سوپرمارکت میخریدم، حس میکردم.
وقتی قیمتها هر روز تغییر میکرد و بر روی صفحه ظاهر میشد، اپلیکیشن اعلام نرخ دلار را روی گوشیام نصب کردم. حالا هر بار که خرید میکردم، که در واقع نوعی حمله به ریالهای باقیمانده در حسابم بود، به آن اپلیکیشن سر میزدم و میدیدم قیمت دلار در بازار چقدر است. ارز شناختهشده من همین دلار بود، اما حالا برای رفتن به آن فروشگاه کوچک یا پاسخ دادن به پیامهای رمضانعلی در تلگرام و اینستاگرام، احساس نیاز کردم یکی از اپلیکیشنهای ارز دیجیتال هم نصب کنم.
اگر روزی قرار باشد به جای کشیدن کارت بانکی و پرداخت پول برای یک ساندویچ نان بولکی، تتر خرج کنم، باید بدانم قیمت لحظهای تتر چقدر است. بنابراین، حتما باید چند روز قبل آن مطلب را که چند صفحه قبل نوشتم، بخوانم؛ چون اگر رمضانعلی پیام داد و خواست نمودار تتر آن روز را ببیند، باید بدانم قیمت آن بالاست یا پایین، مبادا در کمک به یک روستایی در پایتخت یا آشنایی در فضای مجازی، در هنگام رشد تتر ضرر هنگفتی متحمل شوم.