کد خبر: 1700

من در پنجم دی‌ماه هزار و سیصد و هفده به دنیا آمدم...

عکس‌های شخصی بهرام بیضایی از خردسالی تا امروز همراه با بخشی از شرح خود نوشت او

بهرام بیضایی، نویسنده و کارگردان پرآوازه تئاتر و سینما به مناسبت سالروز تولد خود، مختصری از شرح احوال و زندگی خود را به اشتراک گذاشته بود که بخشی از آن را همراه با عکس‌های او از دوران خردسالی تا جوانی و کهنسالی را باهم ببینیم...

عکس‌های شخصی بهرام بیضایی از خردسالی تا امروز همراه با بخشی از شرح خود نوشت او

بهرام بیضایی: «من در پنجم دی‌ماه هزار و سیصد و هفده به دنیا آمدم. در تهران. پدرم کارمند دولت بود ولی شناسنامه‌اش این نیست.

Screenshot_20241227_135341_Instagram

شناسنامه‌اش عشق به ادبیات و شعر بود و میراث می‌برد از خانواده‌ای که در آن ادبیات یکی از سنت‌هاست. پدرم و برادران بزرگترش و پدر آنها و پدربزرگشان در آران کاشان تعزیه‌گردان‌ها و تعزیه‌خوان‌های قدراول بودند.

Screenshot_20241227_135351_Instagram

من این‌ها را سال‌ها بعد فهمیدم، وقتی که خودم روزی به عنوان کشفی بزرگ روی متن تعزیه‌ای کار می‌کردم و پدرم پرسید این نسخه تعزیه نیست؟ گفتم از کجا می‌دانید؟ و او لبخند زد و به سخن درآمد. خب، من تا آن روز به کلی بی‌خبر بودم.

Screenshot_20241227_135401_Instagram

مادرم هم از خانواده‌ای مشابه می‌آمد؛ کارمند دولت باسابقه‌ای به اصطلاح شهری‌تر و متمکن‌تر. حوادث زندگی خانواده‌ی بزرگ آنها را کوچک کرده بود اما روحشان را نه، و آنها هر یک طول کشید تا روح خود را کشتند...

Screenshot_20241227_135412_Instagram

من فرزند دوم خانواده‌ام و اولین پسر. در خانواده‌ای بزرگ شدم سخت‌گیر و بسیار اخلاقی.

Screenshot_20241227_135422_Instagram

بعدها در خانه‌ی ما همیشه یک انجمن ادبی به کوشش پدرم بود و من بی‌آن که بخواهم گوشم دور یا نزدیک به واژه‌ها و وزن شعر آشنا می‌شد.

Screenshot_20241227_135431_Instagram

خانه‌ی پدر کتابخانه‌ی نسبتاً بزرگی هم داشت؛ بارش، ادبیات که تا مدت‌ها هر چه بیشتر ورق می‌زدم کمتر می‌فهمیدم...  و راستش اوایل شعر را وقتی درست می‌فهمیدم که به صدا بلند خوانده می‌شد؛ آن طور که پدر می‌خواند، یا آن طور که در انجمن‌ها شنیده بودم.

Screenshot_20241227_135443_Instagram

خب اولین تجربه‌ی مدرسه رفتنم بیزاری آور بود، که بعدها به ترس هم آمیخت. کناره‌جو و خودخور شدم و کمی بعدتر شاید راه گریز را در خیال در تصاویر سینما یافتم.

Screenshot_20241227_135453_Instagram

سال‌ها طول کشید تا سرانجام در سال‌های دبیرستان خیال راه خود را یافت و واقعاً توانستم در تاریکی سینماها خود را کم کنم.

Screenshot_20241227_135504_Instagram

پدر می‌خواست مهندس یا پزشک بشوم؛ شرمندگی روزی که دید از مدرسه به راه سینما می‌دوم را هیچوقت از یاد نمی‌برم؛

Screenshot_20241227_135514_Instagram

حالا می‌فهمید رؤیا می‌بافته و پسر ارشد جانشین خوبی نیست اگر دوستدار هنر است نه در کار شعر است، نه در کار موسیقی...»

 

 

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها