کد خبر: 15034

امین زندگانی از جنگ، وحدت و فرهنگ در سخت‌ترین روزها

امین زندگانی از لحظه‌های تلخ و شیرین جنگ ۱۲ روزه ایران و تاثیر آن بر هنر و زندگی مردم گفت

امین زندگانی از تجربیات جنگ ۱۲ روزه ایران و تاثیر آن بر هنر، وحدت و زندگی مردم سخن گفت و نقش فرهنگ در مقابله با بحران‌ها را برشمرد.

امین زندگانی از لحظه‌های تلخ و شیرین جنگ ۱۲ روزه ایران و تاثیر آن بر هنر و زندگی مردم گفت

در یازدهمین قسمت برنامه «درجه یک»، که امین زندگانی، بازیگر و مجری در آن حضور داشت، مژده لواسانی اظهار داشت: «در طول جنگ ۱۲ روزه، هنرمندان هم مواضع خود را اعلام کردند و هم با عشق برای وطن نوشتند، گفتند و خواندند و هر فردی کاری انجام داد. مهمان امشب من کسی است که نه تنها ایستاد، بلکه صدای یک شهر شد و با ابتکار خلاقانه‌ای که از ابتدای جنگ با نام «من تهرانم» راه‌اندازی کرد، صدای مردم عزیز تهران و همه کسانی بود که به این پایتخت و قلب ایران وفادار ماندند: جناب آقای امین زندگانی، بازیگر و فردی با سابقه درخشان در بروز و ظهور باورهای ارزشمند.»

«وحدت» در میان غبار فضای مجازی

امین زندگانی در این برنامه اظهار داشت: «در طول 12 روز جنگ تحمیلی، به خاطر زخم‌هایی که بر دل نشسته بود، احساس تأسف می‌کنم و در عین حال از عشق به وطن خوشحالم. عشقی که در دل‌ها مجدداً شعله‌ور شد و موجب وحدتی شد که تصور می‌کردم در زیر غبار فضای مجازی دفن شده است. اگر بخواهیم از این دیدگاه به آن نگاه کنیم، این اتفاق باعث شد حال ما بهتر شود، هرچند که مرهمی بر غم از دست دادن شهروندان و همشهریان عزیز و غم خاکی بود که در واقع درگیر ستیزی شد، و آن هم به خاطر کینه‌توزی...»

خبر آغاز جنگ را نخواندم، بلکه آن را با چشمان خودم دیدم.

من خبر شروع جنگ را نخواندم، بلکه آن را دیدم. دقیقا در اولین شب حمله، زمانی که منطقه یک و ازگل هدف اصابت موشک قرار گرفت، در محل حاضر بودم. در عرض یک دقیقه به پل صدر رسیدم و دیدم که دود غلیظی از منطقه یک و ازگل برخاسته است. چون محل اصابت موشک نزدیک خانه مادرم بود، سریع توانستم منطقه را تشخیص دهم. قبل از اینکه بتوانم به طور کامل بفهمم چه اتفاقی افتاده، در ذهنم شروع به فکر کردن کردم و تصور کردم که شاید لوله گاز منفجر شده یا حادثه‌ای مشابه رخ داده است. وقتی تلفن زنگ زد و خواستم بدانم چه اتفاقی افتاده، در واقع خودم شاهد عینی ماجرا بودم. این حادثه زنجیره‌ای را آغاز کرد و آن ۱۲ روز برای ما به دلیل دفاع قوی و جانانه، پر از هیجان و احساسات شد. الحمدالله، در حال حاضر آتش‌بس برقرار است، اما من امیدوارم این آتش‌بس پایدار باشد، چون طرف مقابل ثباتی در آن ندارد. تمام این مدت، یعنی ۱۲ روز، در تهران بودم و با گروه خود مشغول کار بر روی یک سریال بودیم. در همان دو روز اول، جلسه‌ای با همکاران‌مان داشتیم تا تصمیم بگیریم که آیا کار را متوقف کنیم یا ادامه دهیم؛ در نهایت، همه تصمیم گرفتند کار را ادامه دهند. منطقه‌ای که در آن بودیم، دو بار با فاصله نزدیک هدف حمله موشکی قرار گرفت.

داستان پیدایش هشتگ «من تهرانم»

در طول این ۱۲ روز کاری، ما فعالیت‌های خود را برای سیما فیلم انجام می‌دادیم. اما همکارانم توقف کردند و تنها دو روز فرصت پیدا کردم که شخصاً در فیلمبرداری صحنه‌ای شرکت کنم، که این دو روز تبدیل به ساخت هشتگ "من تهرانم" شد. خودم تصور نمی‌کردم این هشتگ چنین تأثیر قابل توجهی بر روحیه مردم داشته باشد، اما خدا را شکر نتیجه آن رضایت‌بخش بود.

جنگی که ما در هشت سال گذشته تجربه کردیم، جنگی رو در رو بود و می‌دانستیم دشمن در کجا حضور دارد، اما این جنگ جنگی بود که من به عنوان یک فرد نمی‌توانستم کاری از پیش ببرد. بنابراین، تصمیم گرفتم حداقل کاری انجام دهم تا خشم درون‌مان را کمی تسکین دهم. کاری از دستمان برنمی‌آمد. تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که برخی افراد حق دارند تهران را ترک کنند و من هرگز کسی را قضاوت نمی‌کنم؛ چه پدر و مادر مسن داشته باشند یا فرزند کوچک.

وقتی وارد پارکینگ خانه‌مان شدم، دیدم تعداد خودروها مانند گذشته نیست. فکر کردم شاید در تهران هم افراد زیادی باشند که مانند من فکر می‌کنند و نگرانند که مبادا من خیلی تنها باشم. رفت و آمد در بزرگراه‌ها را می‌دیدم و یادآوری می‌کردم که هنوز در تهران هستیم و این شهر بزرگ را ترک نکرده‌ایم.

مردم نمی‌دانستند چه زمانی برمی‌گردند...

ما باید بپذیریم که در زمینه ارتباط رسانه با مردم ضعف‌های فراوانی داشتیم و شناخت کافی از مخاطبانمان نداشتیم تا بتوانیم آنها را حفظ کنیم. مدتی پیش، کپشنی دیدم که اعلام می‌کرد نان در تهران پیدا نمی‌شود؛ این خبر آنقدر بر من تأثیر گذاشت که احساس ناراحتی عمیقی کردم. این خبر را در شبکه‌ای دیدم که متعلق به کشور ما نیست و این وضعیت باعث شد احساس وظیفه کنم و اقدامی انجام دهم. همان روز به قصد خرید نان برای مادرم بیرون رفتم، اما فروشگاه‌ها پر بود و خبری از کمبود نبود. مردم ما انسان‌هایی با شرافت هستند و هیچ فروشگاهی غارت نشد، حتی در شب عید، زمانی که مردم برای تعطیلات نوروز خرید می‌کنند، این وضعیت را شاهد بودم. این موضوع برایم بسیار ناراحت‌کننده بود، زیرا رسانه‌ها در گذشته به جوانان و نوجوانان ما آسیب زده‌اند و ما هنوز از آن استفاده می‌کنیم. این وضعیت مانند تیغی است در دست فرد مست؛ باید این تیغ را در مسیر عدالت به کار ببریم. با ایجاد این هشتگ، می‌خواستم بگویم که آن‌هایی که در تهران نیستند، نگران خانه و زندگی‌شان نباشند، چون بسیاری از مردم هوشیار و مراقب هستند. من ساعت‌ها در خیابان‌ها با خودرو تردد می‌کردم و احساس می‌کردم باید با دیدی مراقب باشم، چون وظیفه‌ام این است و کار دیگری از دستم برنمی‌آید. هدفم ایجاد وحدت بود و می‌خواستم کسانی که در تهران هستند و کسانی که در خارج از شهرند و نگران خالی شدن تهران هستند، با هم پیوند دهند. من عیدها معمولاً از تهران خارج نمی‌شوم، چون شهر در این زمان‌ها آرام و آسمانش آبی است، و می‌دانم که چه زمانی برمی‌گردم. غم غربت من را نمی‌آزارد، اما می‌دانستم خیلی‌ها با این تصور رفته‌اند که نمی‌دانند چه زمانی برمی‌گردند.

موقعیت و نقش سازمان ملل و نهادهای حقوق بشر در چه جایگاهی قرار دارد؟

در طول هشت سال دفاع مقدس، ما تنها و بی‌پشتیبانی کامل از جهان جنگیدیم. حتی سیم‌خاردار هم به ما ندادند. کشورهای مدعی حقوق بشر، بمب‌های شیمیایی را به صدام دادند و پس از آن، جانبازان ما را زیر نظر گرفتند تا نتیجه تحقیقاتشان مشخص شود. اکنون نیز چهره واقعی آن‌ها برملا شده است و نشان می‌دهد کجا ایستاده‌اند. سازمان ملل که باید نقش میانجی‌گری بین‌المللی ایفا کند، با این سوال روبرو است که آیا در خدمت گروه خاصی است یا برای منافع جهانی فعالیت می‌کند؟ باورهای آن‌ها چیست؟ من همواره معتقدم که معلم حقوق، حقوق می‌گیرد تا برای بچه‌ای درس بخواند، اما بچه‌ای که درس نمی‌خواند، چه فایده‌ای دارد؟ سازمان ملل باید وارد مناطقی شود که ملت‌ها احساس کنند در معرض ستم قرار دارند و از حقوق مظلومان دفاع کند. اما به نظر می‌رسد این وظیفه در منطقه خاورمیانه نادیده گرفته شده است. تاریخ نشان می‌دهد که در سده‌های مختلف، شاعران و ادیبان زیادی بودند که آثارشان جهان را تحت تأثیر قرار داد و ترجمه‌شان در زبان‌های مختلف منتشر شد. این شاعران گویی ژن‌هایشان برتری دارند و انسان‌های شریف نیز ارزش بیشتری دارند. اما جایی که نسبت به همسایه و حوادث بیرون بی‌تفاوت باشی و تنها آزادی فردی را فریاد بزنی، طبیعتاً آنجا جای رشد روح‌های بزرگ نیست و نمی‌توانی تاریخ‌ساز شوی. شاید دلیل اینکه پیامبران بیشتر در منطقه خاصی ظهور می‌کنند، این باشد که آن منطقه محل ظهور روح‌های بزرگ است. وقتی مدافعان حقوق بشر آن‌قدر درگیر زندگی شخصی و فردی هستند، نمی‌توان انتظار داشت روح‌های بزرگ ظهور کنند و عملکردشان قابل دفاع باشد.

این سرزمین به خود می‌بالید و ترانه چاوشی مانند یک سلاح پیشرفته عمل می‌کرد...

او افزود: «در این جنگ ۱۲ روزه، به طور کامل به این حقیقت پی بردیم که دشمن می‌تواند سبب خیر شود، اگر خدا بخواهد. این اتفاق، زخم‌هایی بر روح ما وارد کرد و ما را عزادار ساخت، اما در عین حال، باعث شد که وحدت، ایمان و همبستگی در کشورمان تقویت شود و از داشتن چنین نوجوانان و جوانانی به خود ببالیم. بهتر بود که اتاق‌های فکر ما، فیلم‌های فارسی و آثار قبل از سال ۱۳۵۷ را تماشا می‌کردند تا درک کنند ما درباره اصول، معرفت، پاکی، صداقت، عشق و رفاقت صحبت می‌کردیم. در دادگاه خانواده هم، این تصاویر را بسیار می‌بینید؛ زن و شوهری که با هم اختلاف دارند. یکی می‌گوید حق دارد از هم جدا شوند، و دیگری بی‌تفاوت است. چنین اختلاف سلیقه‌هایی در جامعه هم دیده می‌شود، همانند اختلافات خانوادگی. خانواده‌ای که در آن اختلاف است، هرگز نمی‌پذیرد که توهین کند. این روحیه در خون و پوست ما ریشه دارد. مغول‌ها، افغان‌ها و اعراب به سراغ ما آمدند و در ما حل شدند. ما ملت بزرگی هستیم، صبور و مقاوم. وای به حال روزی که تصمیم بگیریم صبر را کنار بگذاریم، آن وقت است که قهرمانی‌های ایرانی معنا پیدا می‌کند. ملت ما، ملت عجیبی است؛ موضوعی است که بدون قصد خاصی نسبت به فرد یا گروهی، می‌تواند چراغ راه مدیران فرهنگی‌مان باشد. این روزها، بحث نفوذ بسیار مطرح است. شما و من می‌دانیم که نفوذ در عرصه فرهنگ، خسارت‌بارتر است. ما از همین مسیر ضربه خوردیم، اما همین مسیر باعث شد که به وحدت برسیم. نگاه کنید چه اثر عمیقی ترانه‌های آقای چاوشی داشت؛ صدای او، تنظیم و آهنگسازی در مدت کوتاه چه تاثیرات بزرگی بر جای گذاشت. دیدید که چگونه بر دل نشست و همانند یک سلاح پیشرفته عمل کرد...»

اجرای ارکستر سمفونی در میدان آزادی بسیار شگفت‌انگیز و بی‌نظیر بود.

اتفاق بزرگ بعدی، اجرای ارکستر سمفونی در میدان آزادی بود که همه این رویدادها احساساتی را برانگیخت و نشان داد که فرهنگ می‌تواند نقش مهمی در شکل‌گیری این اتحاد داشته باشد. من چالش را مطرح کردم و در همان لحظه نگران بودم که آیا اینترنت در دسترس است یا نه، و اینکه وی‌پی‌ان کار می‌کند یا خیر. اما شهرداری با اقدام سریع، تمامی شهر را تحت تأثیر قرار داد و حتی یک کلمه هم از ما یاد نکرد، هرچند من هم انتظار چنین چیزی نداشتم (با لبخند). این رویداد، من را به این فکر انداخت که من تهرانم و این اتفاق افتاد. دوستانم با من تماس گرفتند و یکی از آن‌ها گفت که احساس عذاب وجدان می‌کند چون در تهران نیست، و قصد دارد بچه‌ها را بگذارد و برگردد. از سوی دیگر، به خودم گفتم شاید من کاری کرده‌ام که بر زندگی دیگران تأثیر گذاشته است، چون فردی ریسک‌پذیر و جسور هستم و برخلاف ظاهر و نوع کارم، محتاط نیستم. بنابراین نگران بودم که کسی فکر کند واقعا اتفاقی رخ داده است. این نشان داد که یک رویداد فرهنگی کوچک چقدر می‌تواند دل‌ها را به هم نزدیک کند. این اتحاد و همدلی، هیچ حمله هوایی یا قدرت نظامی نمی‌تواند آن را از بین ببرد. باید بدانیم که ما با یک کشور خاص دشمن نیستیم، بلکه با جهانی روبه‌رو هستیم که می‌خواهد ما را ضعیف نگه دارد و فشار آورد. در ظاهر، این اتفاق تلخ، موضوعی را ایجاد کرد که تا سال‌ها باقی خواهد ماند: اتحاد، همبستگی و همدلی، همان چیزی که من هم در همان زمان گفتم، فکر می‌کردم که در زیر گرد و غبار فضای مجازی پنهان شده است.

ساختمان شیشه‌ای صدا و سیما فرو ریخت

در مورد ساختمان شیشه‌ای صدا و سیما و فرو ریختن آن، وی گفت: «چند شب پیش وارد حیاط برنامه ققنوس شدم و دوستانم را دیدم؛ احمد سلامی، مسعود و دیگران. در آن لحظه به یاد خانم هاشمی افتادم که رحمت خدا بر او باد. من نه کارمند رسمی صدا و سیما هستم و نه در این سازمان استخدام رسمی دارم، بلکه پیمانی کار می‌کنم. اما به هر حال، صدا و سیما خانه ما و نهاد ملی است و جزئی از خاک ما محسوب می‌شود. قرار بود برنامه ققنوس منبع انرژی و انگیزه باشد، اما آن شب حال و هوایم متفاوت بود. باید خودم را جمع و جور می‌کردم و به خودم می‌گفتم که کاری از دستم برنمی‌آید! شاید این موضوع تلخ باشد، اما هیچ‌کس جنگ را دوست ندارد. با این حال، اگر پای دفاع از وطن در میان باشد، از بسیاری افراد خشن‌تر و جنگجوتر هستم. منطقه نظامی بحث دیگری است و برای جنگ طراحی شده، اما اینجا رسانه است. همچنین، بیمارستان‌ها، مدارس، آمبولانس‌ها، خانه‌ها و افراد عادی از فضای جنگ جدا هستند. نباید تصور کرد جان نظامیان اهمیت ندارد، بلکه برای آن تدابیر خاصی اندیشیده شده است. ساختمان شیشه‌ای و خود شیشه بودنش معنا و مفهومی خاص دارد. واژه «محل کار» در اینجا همه چیز را بیان می‌کند. این واقعه اصلاً حس خوبی در من ایجاد نکرد. این مکان، محلی بود که خاطرات زیادی از آن داشتیم. یک‌بار درباره جنگ هشت ساله گفتم که می‌دانید صدام چه بر سر خوزستان آورد؟ خاطرات ما را از خیابان‌ها تاریک و تیره کرد. همان احساس دوباره در آن شب نصیبم شد.»

آیا کسانی که از نابودی ایران خوشحال شدند، ایرانی محسوب می‌شوند؟

مژده لواسانی اظهار داشت: «شب که ساختمان شیشه‌ای در آتش می‌سوخت، آنقدر بی‌اختیار گریه کردم که انگار تمام خاطراتم در حال سوختن بودند. در آن لحظه، به یاد دوران کودکی، نوجوانی و جوانی‌ام افتادم.»

زندگانی نیز توضیح داد: «چند شب پیش که آن حادثه را دیدم، احساس خیلی بدی پیدا کردم. وقتی تصاویر را مشاهده می‌کردم، از خودم می‌پرسیدم یعنی چه؟ حالا که عده‌ای خوشحالند، چگونه می‌توانند ادعا کنند ایرانی‌اند؟»

لواسانی افزود: «این احساس حتی هنگام دیدن سوختن یک بنای تاریخی هم رخ می‌دهد، حتی یک آجر آن. مخصوصاً اگر بنایی باشد که از دهه 40 ساخته شده باشد.»

زندگانی گفت: «هر مکان ملی متعلق به همه مردم ایران است و باید حفظ شود.»

آرزو داشتم در دقیقه نود وارد میدان شوم.

امین زندگانی، متولد دهه 50 و کسی که خاطراتی از جنگ تحمیلی دارد، درباره تجربه‌هایش گفت: «وقتی جنگ تحمیلی هشت ساله آغاز شد، من هشت سالم بود و در تهران زندگی می‌کردم. پدر و مادرم آبادانی و اهل خوزستان هستند. یکی از شهدا معروف، بهنام محمدی، با ما نسبت خانوادگی دارد و در کتاب «دا» هم ذکر شده است. در آن دوران، ما هشت سال را به طور کامل تجربه کردیم؛ از موشک‌باران تهران و خوزستان گرفته تا حمله به پالایشگاه تهران. زمانی که کلاس دوم راهنمایی بودم، تصمیم گرفتم به جبهه بروم، اما از نظر سنی اجازه نداشتیم. معلمی داشتیم که راهنمایی می‌کرد چگونه کپی شناسنامه را پاک کنیم. اوایل سال 1367، ما را به میدان تیر فرستادند و اسلحه در اختیارمان گذاشتند. قنداق کلاشینکف را به من دادند و کنار دستم گذاشتند. دیدم که قد من چهار سانتیمتر از اسلحه بلندتر است. مسئول میدان تیر گفت اگر می‌خواهی به جنگ بروی، لباس مناسب نمی‌رسی و بهتر است نروی. گفت که سال بعد هم زمان هست و عجله نکن، اما من قد نکشیدم و همان قد باقی ماندم. شاید یکی از چیزهایی که خیلی دوست داشتم تجربه کنم، لحظه‌های زیست در دقیقه نودی در جنگ بود؛ زمانی که همه چیز را کنار می‌گذاریم و در لحظه زندگی می‌کنیم، و مفاهیمی مانند رفاقت، دوستی و فداکاری، که در رمان‌ها و کتاب‌ها معانی‌شان را جست‌وجو می‌کنیم، اما عمیقاً درک نمی‌کنیم، در آن لحظه‌ها احساس می‌کردم.»

تجربه شخصی از جنگ اهمیت زیادی دارد.

این نوع زندگی که تصور می‌کنید، تمامی دارایی‌هایتان را در راه ارزش‌های والای خالصانه گذاشته‌اید و هیچ اهمیتی برای فردا یا حتی ساعت آینده قائل نیستید، تنها در لحظه حاضر تمرکز دارید و هدف‌تان دفاع از خاک و میهن است، و آماده‌اید که پیش‌مرگ دوستان و کشور شوید و از تمامی تعلقات خود بگذرید، بی‌تردید تجربه‌ای نادر و کمیاب است. اگر بتوانم دوباره ۱۲ یا ۱۳ ساله شوم، هرچند امیدوارم هرگز چنین شرایطی برای کشورم رخ ندهد، اما حتماً اقدام خواهم کرد و دیگر صبر نخواهم کرد تا قدم‌هایم بلندتر شوند. احتمالاً بیشتر تمرین بارفیکس خواهم کرد تا زودتر قد بکشم!

در طول زندگی‌ام، بنا بر ضرورت‌های شغلی، در مکان‌هایی حضور یافته‌ام که بسیاری از دوستانم آن را حماقت می‌دانستند. عده‌ای معتقد بودند که یا در مسیر بی‌راهه‌ام یا دیوانه‌ام. زمانی به عراق سفر کردم که تنها یک ماه از پایان جنگ داخلی این کشور گذشته بود. در زمانی دیگر به لبنان رفتم، در حالی که بسیاری نگران وضعیت آنجا بودند. همچنین در سوریه کار کردم، زمانی که زبان فارسی‌ام را می‌شنیدند، در اوج حضور داعش، خط و نشان می‌کشیدند. حتی به افغانستان سفر کردم. شاید بخشی از این تجربیات به دلیل تمایل شخصی‌ام برای درک شرایط سخت و یافتن خود واقعی‌ام بود. من نمی‌توانم خودم را صرفاً در کتاب‌ها پیدا کنم؛ باید تجربه‌های زیسته داشته باشم. بیشتر این سفرها را هم به این دلیل انجام دادم تا بتوانم از فرصت‌ها بهره‌برداری کنم و تجربیاتم را در کنار تماشای فیلم‌های دفاع مقدس مانند «گلوگاه شیطان» و سریال «قفسی برای پرواز» غنی‌تر سازم.

در سن دوازده سالگی، فرصت کمی برای تجربه‌های بزرگ وجود دارد.

طبیعی است که بخشی از تجربیاتم را هنگام به اشتراک گذاشتن در فضای مجازی بازتاب می‌دهم و آنچه ارادت قلبی مرا برانگیخته، تصادفی بودن حضورم در مراسم تشییع شهدای مفقودالاثر در دو هزار تن اول و دوم و دیگر موارد است. گویی خداوند مرا به آن مکان برده است. زمانی که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در پارک لاله مشغول کار عروسکی بودم، ناگهان بیرون آمدم و در میان این تشییع قرار گرفتم. هنوز هم وقتی درباره آن صحبت می‌کنم، احساس منقلب شدن دارم. بین کامیون‌ها عبور می‌کردم و صدای همسران، خواهران و مادران شهیدان را می‌شنیدم. آن همه پرچم و نمادهای عزاداری... وقتی کامیون‌ها ترمز کردند، تابوت‌ها آن‌قدر سبک بودند که تکان خوردند و این حرکت مرا هم تحت تأثیر قرار داد. این خاطره به دوران ۲۵ سالگی‌ام بازمی‌گردد و احساس کردم که آن شهدا چقدر آزاد و سبکبال بودند. معمولاً جنازه‌ها خیلی سنگین است و گفته می‌شود که نمی‌خواهند زیر خاک بروند، اما آن‌ها عین پر بودند. احساس می‌کردم در جایی راه می‌روم که اگر اکنون گردنم و سینه‌ام استوار است و سرم بلند است و با غرور بر خاک کشورم قدم می‌گذارم، این به خاطر سبکبالی و روح بلند آن عزیزان است که در اوج مظلومیت، برای وطن جنگیدند.

کتاب «سرباز کوچک امام» را خوانده‌ام؛ داستان آن رزمنده کوچک که در ۱۲ سالگی اسیر شد و سال‌ها در اسارت بود... در بعضی قسمت‌های کتاب، فضای غم‌انگیز و مظلومانه زندگی بچه‌های ما در جنگ را نمی‌توانستم ادامه دهم. می‌خواستم مجدد بخوانم، اما نمی‌توانستم و اشک می‌ریختم. در آن کتاب، درباره تلاش‌های آن‌ها برای آزادسازی خرمشهر و تحمل محاصره‌ها می‌خواندم و درک می‌کردم که چه تجربیاتی در آن سن داشته‌اند. احساس کردم تا آخر عمر مدیونشان هستم. بخشی از انتخاب نقش‌ها و فعالیت‌های من، نتیجه همین احساس وظیفه و دین‌مداری است که بر دوشم احساس می‌کردم.

جانم را فدا می‌کنم.

امین زندگانی، که چندین نسخه از کتاب‌های صوتی درباره جنگ تحمیلی با نام خود منتشر کرده است، در پاسخ به سوال درباره منشا این عشق، ارادت و جسارت گفت: «همیشه تلاش کرده‌ام که آگاهی‌ام حاصل تجربیات و داده‌ها باشد و برای خودم حتی‌المقدور شخصی باشد. زمانی که در آن سن و سال، آن تجربه‌ها را کسب کردم و خوزستان و آبادان را دیدم، این احساسات در من شکل گرفت. در اولین کاروان هنرمندان منتظر بودم تا برای حضور تماس بگیرند، اما الیکا رفت. الیکا اصالتاً اهل شمال و رامسری است. در آن زمان با من تماس گرفت. پرسیدم حالتان چطور است و دیدم که نمی‌تواند صحبت کند! گفتم چه شده؟ اتفاقی افتاده است؟ شنیدم صدای نوحه عربی می‌آید و او هق‌هق می‌زد. گفت: «برای تک‌تک این سنگ‌ها، جانم را فدا می‌کنم. من تا آن زمان جنوب را ندیده بودم.»

نمیدانم این فرد حکومتی است یا تنها دستور از طرف دیگری دریافت کرده است.

ما ایرانیان جنگ را نپذیرفتیم، اما دفاع‌مان بسیار مظلومانه بود. وقتی نام دشمن قسم‌خورده‌مان مطرح می‌شود، می‌دانیم که هدف او تصرف خاک و نابودی ایرانیان با قساوت است. با این حال، پهلوان‌منشی در خون ما ریشه دارد. این قساوت‌ها را حتی پس از کشف اجساد دشمن مشاهده نکردیم. در فرهنگ و اصول ما، تضاد و تناقض وجود ندارد. من به عنوان یک ایرانی که در آن سال‌ها و پس از آن در امنیت بودم، وظیفه‌ام را در قبال این دین و افتخاری که به ایران و ایرانی دارم، می‌دانم و باید این مسئولیت را به دیگران منتقل کنم. واقعاً هرگز این کارها را به خاطر چیز عجیب و غریبی انجام نداده‌ام تا بهره‌ای نصیبم شود. درباره همان چالشی که راه انداختم، واکنش‌هایی شنیدم و می‌گفتند که شاید این کار از طرف حکومت باشد یا کسی برای من سفارش کرده باشد.

من تهران را دوست دارم.

باید به آن افرادی بگویم که شما جزو مردم ما نیستید. یا شما مردم ما را به درستی نشناخته‌اید یا من هنرمندانمان را! مهران رنجبر، یکی از هم‌نسل‌های ما، با من تماس گرفت و با صدای اشک‌بار گفت که قصد ندارد از تهران برود. وقتی پرسیدم چرا این را به من می‌گویی، پاسخ داد که تو این هشتگ را ساخته‌ای و باید بگویم که خاکم را رها نمی‌کنم! با بغض و هق‌هق ادامه داد که چگونه می‌خواهد این احساس را به دیگران منتقل کند، در حالی که هم خاکش و هم تهرانش برایش عزیز است.

در دوران شیوع کرونا، در تهران حضور داشتم.

البته این جنبه دیگر ماجرا هم وجود دارد. شاید کسی اگر مهران را ببیند، بگوید که با این عینک، ریش و موی بلند، چه کسی او را در وطن تصور می‌کند! اما او گریه می‌کرد و می‌گفت که من تهرانم. در گروه پنجاه نفره ما هم همه در تهران ماندیم. همیشه باور دارم که باید مراقب سلامتی هنرمندان بود و نباید کار را متوقف کرد. من آنجا هم گفتم که این وضعیت مانند آن است که پرسنل ارتش در زمان صلح کار می‌کنند و حقوق می‌گیرند، اما وقتی جنگ می‌شود، بگویند که ما به جنگ نمی‌رویم! من هم در جبهه‌ای قرار دارم. وقتی همه حالشان خوب است و مردم با من هورا می‌کشند، امضا می‌گیرند و عکس یادگاری می‌گیرند، و حالا که نیاز است حال مردم را بهتر کنیم، باید خودم را کنار بگذارم؟ چرا مردم باید مجبور باشند آثار فرهنگی ما که مربوط به فرهنگ ما نیست، ببینند؟ بنابراین من ترجیح دادم در دوران کرونا کارم را ادامه دهم، و اگر قرار باشد مریض شوم، این در حین کار اتفاق بیفتد نه در خانه‌ای پنهان! واکنش بعضی از همکاران هم البته این بود که به من حمله کردند (لبخند!). اما نتیجه این شد که در طول فیلمبرداری «خانه امن»، هیچ یک از عوامل ما مریض نشدیم. واکسن هم هنوز وارد نشده بود و ما در یک زیرزمین فیلمبرداری می‌کردیم. من هم که اصلاً کرونا نگرفتم.

دوست دارم هدف‌گذاری کنم تا به اتحاد برسیم.

زندگی من در وانکش بر این اساس استوار است که در قالب یک سریال درباره سوریه کار کرده‌ام و متأسفانه برخی افراد قضاوت‌ها و تهمت‌هایی می‌زنند، مبنی بر اینکه من ارتباط با حکومت دارم یا وصل هستم و غیره. در پاسخ به سوالی درباره ترس از واکنش‌ها، می‌گویم که اصولاً به واکنش‌ها فکر نمی‌کنم، زیرا ترجیح می‌دهم مسیر خودم را بروم و در عین حال، یا بایکوت می‌شوم یا نمی‌شوم. باید بگویم که بیشتر از سوی همکارانم بایکوت شده‌ام تا از طرف مردم! قشر شبه‌روشنفکر که در حیطه شغلی‌ام حضور دارند، باید بپذیرم، اما واقعاً به عنوان هنرمند، نمی‌دانم هنرمندشان هستم یا نه. اگر کسی به لفظ روشنفکر و هنرمند اعتقاد دارد، باید به آن عمل کند. اگر ما به دموکراسی باور داریم و شعارش را می‌دهیم، باید ابتدا درون خودمان آن را جست‌وجو کنیم. وقتی هر کسی که مانند من فکر نمی‌کند را نپذیریم، در حقیقت باید از اتوبوس دموکراسی پیاده شویم.

یکی از اتفاقات درخشان در جنگ ۱۲ روزه این بود که همه دموکرات شدند؛ یعنی هر فرد با هر سلیقه و دیدگاهی، عشق و نگرانی برای دیگران نشان داد و در کنار هم در زیباترین حالت قرار گرفتند. من از بایکوت شدن نمی‌ترسم، چون در حال حاضر فعالیت چندانی در سینما ندارم و مسیر خودم را رفته‌ام. واژه‌ای ساخته شد که می‌گوید شما هنرمند مردمی هستید و پاسخگوی عده‌ای خاص، آن هم نسلی که پیش‌تر در تلویزیون فعالیت می‌کردند. ما متعلق به مردمیم، اما در عین حال، بازیگران نسل جوان بسیار خوبی داریم. در سینما، شما بلیت می‌خرید، در پلتفرم‌ها اشتراک می‌خرید و مردم نمی‌توانند ادعا کنند که این‌ها همگی مربوط به مردم هستند. اما نسل ما، نسلی است که واقعاً به مردم تعلق دارد. در زمانی، از سوی گروه‌هایی مورد حمله قرار گرفتم که فردایش، گروه دیگری علیه من موضع گرفتند. هر نوع تفکری که خود را ایرانی می‌نامد، خودم را متعلق به آن می‌دانم. اشکالی ندارد اگر گاهی سیبل قرار بگیرم و خشم دیگران را بر من خالی کنند. دوست داشتم این خشم‌ها زودتر و با آگاهی بیشتری ابراز می‌شد تا بتوانیم این وحدت را جدی‌تر بگیریم.

کاوش در تپه‌های تاریخی درونم

بازیگری یکی از مقدس‌ترین هنرهای جهان است. برای ایفای نقش‌های مختلف، بازیگر باید خود را بهتر از هر فرد دیگری بشناسد تا بتواند درون خود آن شخصیت‌ها را به تصویر بکشد. بنابراین، روح خدا در ما دمیده شده است تا بتوانیم نقش‌های متنوعی را ایفا کنیم. همواره معتقدم کاوش در عمق‌های درون‌مان، همچون گردش در تپه‌های باستانی، زیبایی خاص خود را دارد.

او که نقش‌های متعددی از مسلم‌ابن عقیل گرفته تا دیگر شخصیت‌ها را بر عهده داشته است، در این باره گفت: «اگر به سال‌های دوران کرونا بازگردم، باز هم در چالش رقص شرکت خواهم کرد. چون هدفم جذب فالوئر نبود، بلکه این کار را برای لذت و شادی انجام دادم. البته در آن چالش، تمامی استانداردهای سینما را رعایت کردم. وقتی شادی و نشاط در فیزیک و روحیه‌تان وجود داشته باشد، این انرژی باعث تقویت سیستم ایمنی بدن می‌شود. پس از آن، این روند در کشورهای دیگر هم شروع شد.»

آیا موضوع ممنوع‌کار شدن جدی بود؟

او در پاسخ به سوالی درباره ممنوعیت فعالیتش پس از انتشار ویدئوی رقص در دوران کرونا، گفت: «خیر! این موضوع باعث ایجاد ابهام زیادی شد. در آن زمان من مدیر روابط عمومی سازمان بودم. مسئولین گفتند که ما از چالش شما حمایت می‌کنیم. سپس مرا خواستند و تصور کردم که می‌خواهند بگویند فعالیت من ممنوع شده است. با ناراحتی رفتم و توضیح دادم که نیت من چه بوده و این کار به کجا می‌رسد؟! از وثیقه بیرون آمدم و در مورد موضوع صحبت کردم...»

کسی که خربزه می‌خورد، باید انتظار داشته باشد که دست و پایش هم به لرزه بیفتد.

آن فردی که با او جلسه داشتم، پرسید چه شده است؟ توضیح دادم که موضوع چگونه است. او گفت که ویدئو را ندیده است. متوجه شدم که سوءتفاهمی رخ داده و ویدئو را به شکل دیگری نشان داده‌اند. گفتم هدفم این است که بدانم چه مدت باید در خانه بمانم. آنها پاسخ دادند که در واقع می‌خواستند به من بگویند اگر کسی گفت ممنوع کار شده‌ام، اینطور نیست! تصورم این بود که حتماً ممنوع کار شده‌ام. به خودم می‌گفتم کسی که خربزه می‌خورد، پای لرزش هم می‌نشیند. همچنان معتقد بودم که این کار را برای روحیه مردم انجام داده‌ام. دیدم که برای اولین بار نگاه مثبتی به این موضوع پیدا شد و دوستان در سازمان و وزارت ارشاد وارد این مسأله نشدند. در همان زمان، برای دومین بار دعوت به برنامه دورهمی شدم. البته در آنجا از خانواده‌های عزادار عذرخواهی کردم و دوباره دلیل خود را توضیح دادم. اما هنوز متوجه نشدم...

وظیفه و جایگاه آن بزرگوار

وی ادامه داد: «شب شروع تصویربرداری قسمت اول مختارنامه، پدرم درگذشت و هرگز نتوانست این نقش را ببیند. نمی‌دانم چگونه برای این نقش انتخاب شدم، قرار نبود من آن را بازی کنم. از دفتر تماس گرفتند و گفتند جناب میرباقری با شما کار دارند و می‌خواهند شما را ببینند. وقتی رفتم، گفتند می‌خواهند نقش من را تغییر دهند. قبلاً با ایشان در نقش مثبت در «معصومیت از دست رفته» بازی کرده بودم. قرار بود نقش یکی از سرداران سپاه مختار را بازی کنم، ابتدا قرار بر این بود که این پروژه ۱۸ ماه طول بکشد و در همان مدت حضور داشتم. اما بعدها گفتند فقط دو ماه با من کار دارند. پرسیدم چه شده و میرباقری جواب داد که این نقش را برای کسی جز من در نظر نگرفته است! من انتخاب شده بودم تا بزرگواری شخصیت هویدا را نشان دهم. هر چه درخشندگی آن نقش بود، آبروی آن نام بزرگ بود. من ناراضی بودم و از بازی در آن نقش می‌ترسیدم، چون هیچ تصویری از آن نداشتم و نمی‌دانستم در هر سکانس چه باید بکنم. میرباقری گفت که باید به خودش توکل کند و روز اول روزه بگیرد. گفتم من هم همین کار را انجام داده‌ام. همان روز اول گفتم نمی‌دانم چه باید بکنم، خودت آبروی خودت را حفظ کن! اگر آبروی نقش حفظ شد، بزرگواری و تأثیر آن شخصیت بزرگ است.»

نگهداری آن عنوان پرافتخار

یک روز به بانک رفتم و چک خشمگینانه‌ای همراه داشتم که از حساب یک تهیه‌کننده برداشت شده بود. چندین بار قبل به بانک مراجعه کرده بودم و حسابم خالی بود، بنابراین عصبانی بودم. در آن لحظه، خانمی محجبه در مقابل من ایستاد و با مهربانی سلام کرد و گفت با این شماره تماس بگیر. من تلفن را برداشتم و صدایی دلنشین و مهربان گفت: «الهی من قربان آن نقش حضرت مسلم تو بروم. من در اتاق عمل هستم و باید دیسکم را عمل کنم. مطمئنم اگر برای سلامتی‌ام دعا کنید، سالم بیرون می‌آیم.» احساس تنم لرزید و در دل گفتم: خدایا، این مسئولیت‌ها را بر عهده من نگذار! من یک انسانم و ممکن است اشتباهات زیادی بکنم. آن روز حال و هوایم خیلی بد بود و فکر می‌کردم چگونه باید از این نام بزرگ محافظت کنم. این اسم تا امروز همراه من است و همچنان در خاطر دارم.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار