کد خبر: 13349

نوید محمدزاده و بازی در نقش‌های اجتماعی؛ عدالت یا خودشیفتگی؟

نوید محمدزاده و نقش‌های نمایشی در مقابله با واقعیت‌های اجتماعی: عدالت‌خواهی یا خودشیفتگی؟

تحلیل نقش‌های نوید محمدزاده در مواجهه با واقعیت‌های اجتماعی؛ عدالت‌خواهی یا خودشیفتگی؟

نوید محمدزاده و نقش‌های نمایشی در مقابله با واقعیت‌های اجتماعی: عدالت‌خواهی یا خودشیفتگی؟

اکنون زمان آن فرا رسیده که به جای گفتگوهای فیلم، کمی هم پاسخ‌های واقعی بشنوید. هرچند مردم جامعه در زیر همان پست اینستاگرامی به شدت شما را مورد انتقاد قرار دادند و نشان دادند چقدر محبوبیت دارید، اما این بار پاسخ را نه از زبان بازیگرانی که در فیلم‌ها نقش شما را ایفا می‌کنند، بلکه از زبان همان مردمی که سال‌ها در بزنگاه‌های واقعی رنج و محرومیت به سر می‌برند و در مقابل مشکلات، لب به سخن نگشوده‌اند، بشنوید.

آیا منطق یک‌طرفه یا نجات تنها محدود به خانواده است؟

بیایید منطقی باشیم. پدرخانم شما، بر اساس گفته خودتان، سی سال است در ایران با «کارت آمایش» زندگی می‌کند، که نشان‌دهنده وضعیت موقت و نه اقامت دائم است. حالا می‌گویید مأمور نیروی انتظامی آمده و فرض کنید او اشتباه گرفته، چون مدرک دارد! اگر مدرک دارد، پس چرا ناراحتید؟ مدارک را نشان دهید، اگر آزاد می‌شود، که شد؛ یا شاید قضیه این است که انتظار دارید وقتی می‌گویید «من نوید محمدزاده‌ام»، مأمور پلیس تعجب کند و بگوید: «ببخشید، پدرزن شما را با دیگران اشتباه گرفتیم!»

عدالت، آقای بازیگر، یعنی قانون باید برای همه باشد، نه فقط برای کسی که فامیل شما است. اگر پدرخانم شما فردی ناشناس و بی‌نام‌ونشان بود، آیا باز هم این‌گونه حساس می‌شدید؟ یا در همان سکوت همیشگی، نقش دیگری را بازی می‌کردید؟

اخلاقِ انتخابیِ آقای هنرپیشه

یکی دیگر از همین نقش‌های دراماتیک شما، نقش «عدالت‌خواه اینستاگرامی» است! واقعاً باید به شما تبریک گفت. این اجرا بی‌نظیر بود و احتمالاً جایزه‌ای هم در پی دارد، اما نه در جشنواره کن، بلکه در جشنواره بدترین بازیگران مردمی.

جشن بی‌وقفه؟

این متن را بازنویسی کرده‌ام:

تو گفتی «پدرخانمم با کارت آمایش سی سال است در ایران حضور دارد!» یعنی او مهمان است! اما این مهمان کی قرار است برود؟ مهمانی که سه دهه در خانه بماند، دیگر مهمان نیست. صاحبخانه هم نیست، بلکه طلبکار شده است، همان‌طور که تو شده‌ای. این همه فشار بر مدارس، منابع آب، نان، مسکن، امنیت و هویت شهری، این مهمانان ناخوانده بر مردم تحمیل می‌شوند! و تو گفتی «مهمان عزیز است، ولیکن چون نفس را خفه می‌کند، اگر بیاید و بیرون نرود».

اگر از پلیس ایران گله‌مند هستی، کاش فقط سی روز به افغانستان سفر می‌کردی، نه سی سال مثل پدرخانمت، فقط سی روز، تا طعم «مهمان‌نوازی طالبان» را بچشی! البته با این شرط که کسی در فرودگاه جلویت را نگیرد و همان دیالوگ معروف را بگوید: «نروووو!» اما ما می‌گوییم: برو، آقای محمدزاده، برو و دیگر برنگرد! برای نقش‌های معتاد و بدتیپ شما، بازیگر بهتری داریم؛ بازیگرانی که نه فقط در صحنه تئاتر، بلکه در صحنه واقعی زندگی مردم، رنج می‌برند.

اختتامیه یک جشن طولانی

بر خلاف بسیاری از کشورهای میزبان، ایران هرگز افغان‌ها را در اردوگاه‌ها و پشت سیم‌خاردار نگه نداشت. نه مانند ترکیه که اردوگاه‌هایی ساخته است، و نه مانند اروپا که با گارد و گاز اشک‌آور پذیرای آنها بوده است. ایران خانه‌ای بود برای آنان، اما اکنون این خانه دیگر جا ندارد.

آیا می‌دانی چند افغان در مدارس ایران تحصیل می‌کنند؟ بیش از ۶۰۰ هزار نفر. و چند میلیون نفر بدون مدارک قانونی در شهرها پرسه می‌زنند؟ چند صد هزار کارگر ایرانی به خاطر حضور ارزان مهاجران بیکار شده‌اند؟ آیا می‌دانی نرخ باروری مهاجران سه تا پنج برابر خانواده‌های ایرانی است و چه تأثیری بر بافت فرهنگی شهرها دارد؟

این کشور تا کنون نهایت مهمان‌نوازی را نشان داده است. اما حالا باید به فکر نان خود باشد، به فکر نفس خود، نه با نفرت و خشونت، بلکه با قانون. عدالت زمانی برقرار است که حتی در مواردی که علیه تو است، آن را بپذیری و احترام بگذاری؛ وگرنه خودشیفتگی در لباس حق‌طلبی است. نقش خود را خوب بازی کردی، اما متأسفانه نمایش پایان یافته است.

دیدگاه شما
پربازدیدترین‌ها
آخرین اخبار